مقالهها | غول آباد؛ دانشنامهٔ مردمی یزد |
مهمان گرامی، خوش آمدید! - قلعه - | |
تظلمنامهٔ مردم بافق به حاکم یزد از دست ضابط در دورهٔ مشروطه
| ||||||||||||||||
۱- پیش گفتاردر این نوشتار، سلسله اسنادی در سه برگ و با موضوع شکایت مردم بافق به حاکم یزد از دست ضابط و بستگانش در سال ۱۲۸۵ ه.ش معرفی میشود. این اسناد، دانستههایی از شیوهٔ رفتار حاکمان محلی و بستگانشان در اواخر دورهٔ قاجاریان در اختیار ما میگذارد؛ حقایقی که در تاریخ، کمتر به آنها پرداخته شده است. اهمیت دیگر این اسناد، تعلق آن به اوج دورهٔ جنبش مشروطهٔ ایران است. این نشان میدهد که این جنبش به مردم قصبههای ایران هم، جرات و شجاعت عدالتخواهی داده بوده، و زبان تند و درشت و شاید اغراقآمیز این نامهها ناشی از حرارت این انقلاب بوده است. فرمان مشروطه درست در زمان همین نامهنگاریها در ۱۴ مرداد ۱۲۸۵ ه.ش به امضای مظفر الدین شاه رسید. | ||||||||||||||||
۲- ماجراشناسیهمزمان با اوج جنبش مشروطه، مردم بافق که از ظلم حکومت سی سالهٔ ملک الرعایا و جور بستگانش به تنگ آمده بودند، در اوایل سال ۱۲۸۵ ه.ش، استشهادنامهای را نوشتند و برای اثبات شرعی آن و یا گرفتن حکم شرعی، در روز ۱۰ تیر ۱۲۸۵ ه.ش نزد مجتهد مشروطهخواه طالب مالمیری ساکن محلهٔ مالمیر یزد رفتند. طالب مالمیری پس از خواندن و شنیدن ادله و شهادتهای مردم، به صورت غیابی، حکمی شرعی مبنی بر وجوب منع خاطیان یا تبعید و عزل ضابط صادر کرد و حکم را در استشهادنامه نوشت و مهر کرد. آنگاه مردم، نامه را برداشته و نزد حاکم وقت یزد، وزیر افخم که در آن زمان ساکن روستای ییلاقی ده بالا بود بردند. وزیر افخم از عزیزکردگان دربار مظفر الدین شاه بود؛ ولی در آن زمان چون رقیب عین الدوله، صدر اعظم، به حساب میآمد، برای دور ماندنش از مرکز به حکومت یزد منصوب شده بود. او هم برای فرار از گرمای یزد، مقیم خانه باغی در جنب حسینیهٔ ده بالا شده بود و برادرش عدل الدوله را در یزد نایب الحکومه گذاشته بود. (۱) | ||||||||||||||||
وزیر افخم که نتیجهٔ محمد تقی خان بافقی و اصالتاً بافقی بود، نامهٔ مردم را خواند؛ و چون حکم شرعی طالب مالمیری را در صدر کاغذ دید، قضیه را جدی دانست؛ و طی حکمی، مشیر الممالک را مسیول بررسی این موضوع قرار داد. باری، مردم نیز حکم و رونوشت استشهادنامه را برداشته و به همراه عریضهای دیگر در تکمیل آن، به نزد مشیر الممالک در یزد بردند. سندی از نتیجهٔ بررسی و سیاست مشیر الممالک دربارهٔ ضابط بافق در دست نیست. به هر حال، ملک الرعایا تا سه سال بعد از آن، یعنی تا سال ۱۳۲۷ ه.ق (۱۲۸۸ ه.ش) که درگذشت، حاکم بافق بود. البته در تاریخ از ملک الرعایا به نیکی یاد میشود؛ چرا که مایهٔ خیر و امنیت برای این دیار بود، تا آنجا که مورد تقدیر و تشویق حکومت مرکزی قرار میگرفت. ۳- سندشناسی | ||||||||||||||||
۱-۳- سند اولسند اول، استشهادنامهای است به اندازهٔ ۳۶ × ۲۲ س.م با خط نستعلیق نه چندان زیبا ولی خوانا و قلمی درشت. نویسندهٔ این سند حسین بن محمد الموسوی و گیرندهٔ آن وزیر افخم است. موضوع آن، شکایت از دست جور و ستمهای ضابط و بستگانش در بافق است. در حاشیهٔ این نامه، ۸ نفر شهادت دادهاند. شهادتهایی که عبارت ”محل صحهٔ جناب آخوند“ در آغاز آنها آمده، شهادتهای حضوری در پیشگاه قاضی شرع بوده است. منظور از عنوان جناب آخوند در این اسناد، طالب مالمیری میباشد. در صدر این نامه، حکم شرعی این مجتهد که به صورت غیابی صادر شده، آمده است. از آنجا که این سند، رونوشت سند اصلی است، تمام متن و حاشیه به خط نویسنده است و جای چندین مهر شاهدان خالی است. این کاغذ در مجموع به ۶ مُهر ممهور گشته است. بارها در متن و حاشیهٔ سند به رونوشت بودن آن اشاره شده است. تنها تاریخ ذکر شده در این سند، مربوط به حکم شرعی آن است که برابر با ۱۰ جمادی الاول ۱۳۲۴ ه.ق (۱۰ تیر ۱۲۸۵ ه.ش) میباشد. ۲-۳- سند دومسند دوم، حکمی است به اندازهٔ ۲۰ × ۱۳ س.م با خط شکسته نستعلیق زیبا. نویسندهٔ این سند وزیر افخم و گیرندهٔ آن مشیر الممالک است. موضوع آن واگذاری امر تحقیق و احیاناً تنبیه خاطیان به مشیر الممالک میباشد. این سند، اصل میباشد و در پشت برگه به مهر نویسنده رسیده است که البته در تصویر، مهر به روی برگه آورده شده است. تاریخ این سند، جمادی الثانی ۱۳۲۴ ه.ق (مرداد ۱۲۸۵ ه.ش) است. | ||||||||||||||||
| ||||||||||||||||
۳-۳- سند سومسند سوم، عریضهای است که از نظر کاغذ، اندازه، خط و قلم درست همانند سند اول میباشد. نویسندهٔ این سند نیز حسین بن محمد الموسوی، ولی گیرندهٔ آن مشیر الممالک است. این عریضه در تکمیل و پیوست دو سند دیگر نوشته شده است و نوع تنبیه خاطیان را پیشنهاد میدهد و زبانی تهدیدآمیز دارد. این سند، مهر و تاریخ ندارد. ۴- سندخوانی | ||||||||||||||||
۱-۴- سند اول، استشهادنامه۱-۱-۴ متن سندهو. طبق لاصله الاصیل؛ (۲) حرره (۳) {مهر بیضی نستعلیق:} عبده حسین بن محمد الموسوی. استشهاد و استعلام مینماید، اقل العباد، (۴) حسبة لله، (۵) از حضرات علماء و طلاب و سادات و سایر عدول (۶) المومنین از اهالی قصبهٔ بافق و غیرهم. هر کدام علیم و خبیر میباشید که حسن بابایی، ضابط (۷) قصبهٔ مزبوره، الملقب به ملک الرعایا، ظلم و طغیان و افساد و فساد او از حد و اندازه متجاوز شده است، {شهادت بدهید}. جمیع اهل بافق از تعدیات او از حیث مالیاتی و جریمه و غارت نمودن اموال مردم و شریک شدن در میراث مردم، و از افساد و فساد چهار پسر خودش و دو پسر برادر و همشیرهاش و هم علی اکبر و علی اصغر و میرزا و نصر الله و اسد الله و میرزا محمد تقی از حیث بیناموسی و هتاکی {به} اعراض (۸) مردم، که لیلاً و نهاراً مشغول شرب خمر و رفتن بر سر زنها و دخترها و پسرهای مردم بیچاره از فقیر و غنی {هستند}، به ستوه و جان آمدهاند. تمام مردم، از مال گذشته که از ناموس خود خایف اند. امر به مقامی رسیده که مردم باید مستحفظ همراه عیال خود بنمایند که حمام میروند. تا حال، چندین دختر باکرهٔ مردم را عدواناً و جبراً بیصورت نمودهاند که بعضی از آنها از زنا، نعوذ بالله، حامل (۹) میباشند. استدعا آنکه، چنانچه مراتب مسطوره، مطابق با واقع است و از اینها بالاتر است، شهادت خود را مرقوم، و به خاتم (۱۰) شریف، مزین فرمایید. | ||||||||||||||||
۲-۱-۴ شهادت ۱محل صحهٔ (۱۱) جناب آخوند. ”مراتب مرقومه، از کثرت اشتهار، کالشمس فی وسط السماء، (۱۲) ظاهر و معلوم است. خدا همه را از شر این اشرار حفظ فرماید. والسلام.“ محل خاتم جناب مستطاب آقا سید ابراهیم، سلمه الله: (۱۳) ”ذا و اصله سِیّان. (۱۴) {مهر مستطیل نستعلیق:} محمد ابراهیم بن جواد الحسینی.“ ۳-۱-۴ شهادت ۲”از قراری که آقایان مرقوم فرمودهاند و فی الجمله (۱۵) حقیر هم اطلاعی دارم، خصوصاً از میرزا محمد تقی مزبور و تعدیات خود مشارٌ الیه، که حاجت به بیان نیست و معلوم است. دیگر، العلم عند الله.“ (۱۶) محل خاتم جناب مستطاب آقا سید ابو الحسن، سلمه الله: ”حرره {مهر بیضی نستعلیق:} ابو الحسن الحسینی.“ ۴-۱-۴ شهادت ۳محل صحهٔ جناب آخوند. ”مراتب مرقومه صدق است.“ محل خاتم جناب مستطاب علّام (۱۷)، حاجی ملا حسین، سلمه الله: ”طبق لاصله. {مهر بیضی نستعلیق:} محمد حسین.“ | ||||||||||||||||
| ||||||||||||||||
۵-۱-۴ شهادت ۴محل صحهٔ جناب آخوند. ”تعدیات دیوانی و افساد او و فی الجمله شرارت بستگان او معلوم است؛ محتاج به بیان نیست. خداوند، جل شانه، (۱۸) دفع ظالمین نماید. دیگر، العلم عند الله.“ محل خاتم عالیجناب علّام، آخوند ملا محمد تقی، حفظه الله. (۱۹) ۶-۱-۴ شهادت ۵”آنچه در متن مسطور است، بیان واقع است. العلم عند الله. خدا شر ظالمین را از سر مظلومین کوتاه فرماید.“ محل خاتم جناب آقا میرزا شوکت. | ||||||||||||||||
۷-۱-۴ شهادت ۶محل صحهٔ جناب آخوند؛ و عبارتی که حاجی درویش شهادت داده: ”اقل العباد حاجی درویش، مراتب مزبوره را صدق و بیان واقع میدانم. الحکم لله الواحد القهار.“ (۲۰) محل صحهٔ جناب آخوند: ”مراتب مزبوره بر اقل واضح شد. اللهم احفظ المسلمین من شر الظالمین الطاغین.“ (۲۱) محل خاتم جناب علّام، آخوند ملا محمد حسن، زید نوره. (۲۲) ۸-۱-۴ شهادت ۷”بلی؛ تعدیات و ظلم ایشان معلوم، و کارهای ناشایسته، مشهور است. اللهم احفظ المسلمین من شر الظالمین.“ محل خاتم جناب آخوند ملا احمد، حفظه الله. ۹-۱-۴ شهادت ۸محل صحهٔ جناب آخوند. ”بلی؛ تعدیات و فساد و افساد آنها معلوم، و مابقی کارهای ناشایسته، مشهور است. خداوند به حق حضرت حجة، عجل الله تعالی فرجه، چاره بنماید و شر جمیع اشرار را از سر مسلمین کوتاه فرماید.“ محل خط جناب مستطاب علّام، آقا سید علی رضا، که بر طبق آن، حضور جناب آخوند، دام ظله، شهادت دادند: ”{مهر بیضی برجستهٔ ناخوانا.}“ | ||||||||||||||||
۱۰-۱-۴ حکم شرعی”بسم الله الرحمن الرحیم؛ و الحمد له تعالی شانه. (۲۳) به شهادت شهود معتبرهٔ مزبوره، مشتمله بر عدلین بلکه عدول، فساد و افساد هفت نفر مستشهدٌ علیهم و هتاکی ایشان ثابت و محقق شرعی گردید؛ و نهی و منع ایشان واجب، و چنانچه منتهی (۲۴) نشوند، اخراج و تبعید ایشان از قصبهٔ مزبوره و عزل حسن مزبور از ضابطی و تسلط بر اهالی قصبهٔ مزبوره لازم است. الغایبین علی حجتهم. (۲۵) اللهم اَقِم الحق و اَمِتِ الباطل؛ (۲۶) بمحمدٍ و آله ص. حرره الاحقر ۱۰ ج۱ (۲۷) سنهٔ ۱۳۲۴ {ه.ق} (۱۰ تیر ۱۲۸۵ ه.ش).“ محل خاتم مبارک جناب مستطاب مقتد{ی} الانام (۲۸)، عمدة (۲۹) العلماء الاعلام، آقایی آقای شریعتمدار جناب آخوند ملا محمد حسن، ساکن مالمیر، دام ظله العالی: (۳۰) ”هو. طبق لاصله المختوم بخاتمی الاحقر؛ (۳۱) حرره {مهر بیضی نستعلیق:} محمد حسن.“ | ||||||||||||||||
۲-۴- سند دوم، حکمجناب جلالتمآب (۳۲) اجل (۳۳)، مشیر الممالک، زید مجده! (۳۴) از قرار استشهاد ممهور به مهر جناب مستطاب شریعتمدار، آخوند ملا حسن مالمیری و جمیعی دیگر، بعضیها که از کسان و بستگان آقا حسن ملک الرعایا، ضابطهٔ بافق هستند، در آنجا بنای هرزگی را گذارده، منشا فتنه و فساد شده؛ به مردم و رعایای آن حدود، خیلی صدمه و زحمت وارد میآورند. جنابِ شما چون از وضع آنها کما ینبغی (۳۵) اطلاع دارید، یک نفر مامور بفرستید که رفته، تحقیقات لازمه به عمل آورد. اگر این مطالب صدق است و حقیقت دارد، مرتکبین را تنبیه نموده، التزام (۳۶) سخت بگیرد که مِن بعد، از این گونه خلافها از آنها سر نزند که مورد سیاست (۳۷) خواهد بود. شهر جمادی الثانیه ۱۳۲۴ {ه.ق} (مرداد ۱۲۸۵ ه.ش). {مهر بیضی نستعلیق در پشت برگه:} سلطان علی. | ||||||||||||||||
۳-۴- سند سوم، عریضهیا هو. قربان حضور مِهر ظهور (۳۸) باهر النور (۳۹) مبارکت شویم، {ما} رعایای بافقی. عرض میشود که رعیت مالیات میدهد به دیوان اعلی (۴۰) که مال و جان و ناموسش محفوظ بوده باشد. دعاگویان، هستی خود را دادهایم و جان و ناموس فدویان (۴۱) هم در عذاب است. این است شرح حال دعاگویان که ثابت شرع شده. از حضرت اجل اکرم (۴۲)، آقایی آقای وزیر افخم، روحنا فداه، استدعا نمودهایم که محول فرمایند رسیدگی این امر را به حضرت مستطاب اجل عالی، از باب زیادتی اطلاع و بصیرت حضرت عالی به آن محل. لذا اجابت فرمودهاند و حکمی در این باب مرحمت فرمودهاند. ملاحظه فرمایید؛ اگر بنا هست که رسیدگی حضرت اجل اکرم عالی، به گرفتن پول باشد، و بنا هست ترس آنها را بردارید که عرضی نیست؛ به جهت آنکه از آن وقتی که فهمیدهاند که جناب آخوند، دام ظله، چنین حکمی دربارهٔ آنها فرمودهاند، یک درجهای خایف شدهاند؛ و بعد از دادن پول، آن خوف تمام میشود؛ و مردم بیچارهٔ ضعیف، لابد (۴۳) هستند به قِسم دیگر آنها را بترسانند و شاید قِسمی بشود که اسباب بدنامی ولایتی بشود و رفع فاسد به افسد شود؛ و راضی نخواهید بود یقیناً. اگر تنبیه و سیاستی میفرمایید که باعث خوف و بیم آنها از ارتکاب این گونه فواحش بشود، و هم جان آنها سالم بماند و ناموس مردم بعد از این، خواب استراحت بکند، و دعاگویی مردم و خشنودی خدا و رسول ص را طالب هستید، امید {است} که این آتش را خاموش فرمایید و مردم را از شر این اشرار محافظت فرمایید. مال مردم به جهنم؛ ناموس مردم چرا دیگر؟ امر، امر مبارک است؛ مطاع (۴۴) مطاع مطاع. | ||||||||||||||||
| ||||||||||||||||
۵- رجالشناسیدر این سه برگ سند، نام ۱۹ نفر آمده است، شامل ۱ نفر نویسندهٔ استشهادنامه و عریضه، ۸ نفر شاهد، ۷ نفر مشهودٌ علیه، ۱ نفر قاضی مجتهد شرع و ۲ نفر گیرندهٔ استشهادنامه و حکم. پنج نفر از آنها را میتوان در تاریخ یزد پی گرفت، که در ادامه به طور اختصار به زندگینامهٔ ایشان اشاره خواهد شد. | ||||||||||||||||
۱-۵- ملک الرعایامحمد حسن خان بابایی بافقی ملقب به ملک الرعایا در سال ۱۲۵۶ ه.ق (۱۲۱۹ ه.ش) به دنیا آمد. از جوانی مامور وصول مالیات و معاون حاکم بافق بود. در سال ۱۲۹۶ ه.ق (۱۲۵۸ ه.ش) به حکومت بافق منصوب شد و برادرش معین الرعایا (۴۵) را معاون خویش ساخت. در سال ۱۳۱۰ ه.ق (۱۲۷۱ ه.ش) موفق به سرکوب گروه بزرگ راهزنان فارسی به رهبری فضل علی چهارراهی شد که برای ختم این غایله، بسیار تشویق شد و خلعت گرفت. ملک الرعایا با قدرت و شوکت در بافق حکومت میکرد و با مردم به نحو شایستهای رفتار مینمود و سعی داشت آنها را راضی نگه دارد. (۴۶) دیگر خدمات وی را چنین برشمردهاند: استخدام سقا برای حمل آب شیرین به یک فرسنگی بافق برای استفادهٔ مسافران، احداث مزرعهٔ حسن آباد (۴۷) و ساخت صحن امامزاده عبد الله. وی که از نسل شرف الدین کوهبنانی، از ارکان دولت سلجوقیان کرمان در سدهٔ ششم هجری، بود، پس از حدود ۳۰ سال حکومت بر بافق در سال ۱۳۲۷ ه.ق (۱۲۸۸ ه.ش) و در سن حدود ۷۰ سالگی بر اثر سکتهٔ قلبی درگذشت و در جوار امامزاده عبد الله در بافق به خاک سپرده شد. (۴۸) ۲-۵- نصر الله خاننصر الله خان ملک بافقی فرزند ارشد ملک الرعایا است. پس از وفات پدرش در سال ۱۳۲۷ ه.ق (۱۲۸۸ ه.ش)، حکومت بافق به عمویش معین الرعایا رسید. او به مخالفت با عمویش برخاست و حتی مدتی هم به زندان افتاد؛ ولی سرانجام پس از پنج سال توانست عمویش را برکنار کند و خود بین سالهای ۱۳۳۲ تا ۱۳۳۷ ه.ق (۱۲۹۳ تا ۱۲۹۸ ه.ش) حاکم بافق شود. نصر الله خان در بافق به خوشگذرانی روزگار میگذارند و بیشتر مالیات آنجا را صرف تشریفات و عیاشی میکرد و اغلب بدهکار دولت بود. به همین علت از حکومت برکنار شد و علی پناه خان جای او را گرفت. حاکم جدید هم اموالش را مصادره کرد. او که با صمصام الملک، حاکم کرمان، دوست بود، به آنجا رفت و با ضمانت حاکم، به یزد آمد و در اوایل دورهٔ پهلویان سرکلانتر ناحیهٔ دو نظمیهٔ یزد شد. (۴۹) او پس از مدتی به اصفهان رفت و حکم نایب الحکومگی نایین را دریافت کرد. وی تا پایان عمر در نایین روزگار گذرانید و پس از وفات در جوار امامزادهٔ نایین به خاک سپرده شد. (۵۰) | ||||||||||||||||
۳-۵- طالب مالمیریمحمد حسن مالمیری یزدی ملقب به طالب مالمیری، فرزند ابو طالب، در حدود سال ۱۲۶۸ ه.ق (۱۲۳۱ ه.ش) در یزد به دنیا آمد. در آغاز به شعربافی اشتغال داشت ولی سپس به تحصیل علوم دینی روی آورد و در نجف به درجهٔ اجتهاد رسید. او در خانهاش در محلهٔ مالمیر تدریس میکرد و امامت، مرجعیت و مقبولیتی عام داشت. (۵۱) معمولاً وی با حکومت درگیر بود؛ حتی جلال الدوله، حاکم مستبد یزد، او را چندی به مهریز تبعید کرد. (۵۲) طالب مالمیری بدون اعتنا به مخالفت حکام، در بقعهٔ امامزاده سید فتح الدین رضا به اجرای حدود شرعی میپرداخت. (۵۳) در آن زمانها بجز او و سید عبد الحی، کس دیگری جرات اجرای حد نداشت. (۵۴) در جنبش مشروطه وی از مشروطهخواهان بنام یزد بود. برای نمونه، رهبری بستنشینی مردم یزد در تلگرافخانه در اعتراض به افزوده شدن فرع بر اصل مالیات یزد در سال ۱۳۲۶ ه.ش (۱۲۸۷ ه.ق) با او بود. (۵۵) وی سرانجام در ۲۸ ربیع الاول ۱۳۳۱ ه.ق (۱۶ اسفند ۱۲۹۱ ه.ش) در یزد درگذشت و در بقعهٔ سید فتح الدین رضا به خاک سپرده شد. فرزند او شیخ محمد واعظ مالمیری متخلص به مهجور یزدی از واعظان بنام یزد بود و دستی هم در تجارت و شعر داشت. (۵۶) | ||||||||||||||||
۴-۵- وزیر افخممیرزا سلطان علی خان ملقب به وزیر افخم، فرزند محمد خان سالار الملک و نوهٔ عبد الرضا خان بافقی در سال ۱۲۸۴ ه.ق (۱۲۴۶ ه.ش) در دربار ناصر الدین شاه متولد شد. از کودکی غلام بچهٔ حرمسرا بود و از سال ۱۲۶۱ ه.ش به خدمت ولیعهد در تبریز رفت. ابتدا پیشخدمت و نایب آجودانباشی ولیعهد بود و سپس مامور تحصیل مالیات آذربایجان و حاکم خلخال شد و قابلیت خود را نشان داد. در سال ۱۲۷۵ ه.ش به همراه مظفر الدین شاه به تهران آمد و به سمتهای مهم مالیاتی که در صدر آنها وزارت بقایا و محاسبات مالیه بود منصوب شد. در سال ۱۳۱۹ ه.ق (۱۲۸۰ ه.ش) لقب وزیر افخم گرفت. در همین دوره، گاه حکومت یزد و یا تعیین حاکم یزد با او بود. پس از تصویب فرمان مشروطه در سال ۱۲۸۵ ه.ش، وی به عنوان اولین نخست وزیر قانونی ایران با حکم محمد علی شاه به مجلس شورای ملی معرفی شد و رای اعتماد گرفت؛ اما دولتش بیش از یک ماه و نیم نپایید. (۵۷) او املاک زیادی در برخی از شهرها داشت و سانیج و علیآباد در یزد تیول او بودند. (۵۸) وی در سال ۱۲۹۷ ه.ش درگذشت. بازماندگانش نامهای افخمی یا افخم ابراهیمی را برای خود برگزیدند. | ||||||||||||||||
۵-۵- مشیر الممالکمیرزا فتح الله خان ملقب به مشیر الممالک، فرزند عبد الوهاب بیگلربیگی، از اواسط عهد ناصر الدین شاه تا پایان دورهٔ قاجاریان همیشه وارد کار بود و مالیهٔ یزد را کراراً اداره کرده و کفالت حکومت هم متصدی شده بود. او مردی آبادی دوست و خیرخواه بود و در همهٔ دورهٔ حیاتش مشغول حفر قنات و احداث مزارع و ساختمان حمام و مسجد و آبانبار و آسیا بود. (۵۹) از مهمترین خدمات او تاسیس نخستین مدرسه به سبک جدید به نام مشیریه در یزد در سال ۱۲۸۰ ه.ش بود. وی پس از انقراض قاجاریان، در سال ۱۳۰۴ ه.ش به عنوان نمایندهٔ یزد در مجلس موسسان نخست شرکت کرد. وی در سال ۱۳۱۳ ه.ش در یزد درگذشت و در امامزاده جعفر به خاک سپرده شد. پسر او، میرزا تقی خان مشیری تا مدتها عهدهدار مشاغل مهمی در وزارتخانهها بود. (۶۰) | ||||||||||||||||
|