مهدي آذر يزدي، پدر و پايه گذار ادبيات داستاني كودكان.
پيش گفتار
به نام خداوند جان و خرد؛ كزين برتر انديشه برنگذرد.
من عاشق «استاد آذر يزدي» بودم و هستم. اين نوشته را هم در همان زمان درگذشت ايشان نوشته بودم و آن را حتي براي يكي از برنامه هاي تلويزيون هم فرستادم كه متاسفانه بدان اشاره اي نشد. حال، در آستانه دومين سالگشت درگذشت استاد آذر يزدي آن را به اينجا مي فرستم و اميدوارم موثر باشد و اين اشتباهات ديگر تكرار نشود.
گفتار
من يك ايراني هستم و يك شهروند يزدي. چند ماه پيش شنيدم كه استاد مهدي آذر يزدي در كوچه با يك موتور سوار تصادف كرده اند. آن لحظه از خود پرسيدم كه چرا اين پيرمرد نابغه 87 ساله بايد پياده اين طرف و آن طرف برود؟ راستش را بخواهيد گريه ام گرفت؛ برخلاف بعضي ها كه خنده اشان گرفت! ولي گذشتم؛ چون واقعاً نمي توانستم كاري بكنم. تا اينكه هفته پيش شنيدم كه استاد مهدي آذر يزدي به رحمت خدا رفته است. خيلي متاثر شدم. فهميدن اين مصيبت كه نويسنده بزرگ ايران از دنيا رفته است بدون آن كه برايش كاري بكنند، خيلي برايم سخت بود.
پس از مرگ او، نمايش عكس ها و فيلم هايش شروع شد. همه، اين ها را ديده ايم؛ ولي من نمي فهمم و واقعاً هم نمي توانم بفهمم كه چرا مرتباً در تلويزيون او را با تاكيد بر «خانه محقرش» نشان مي دهند؟! چرا در راديو يا در روزنامه ها وقتي مي خواهند از او حرف بزنند اولين چيزي كه مي گويند اين است كه "او در يك خانه قديمي فرسوده زندگي مي كرد"؟!
آيا اين افتخار است كه يك نويسنده بزرگ كه به او به حق لقب «هانس كريستين اندرسون ايران» را داده اند در خانه محقر و قديمي و فرسوده زندگي كند؟ آيا اين افتخار است كه كسي كه با بيش از 20 عنوان كتاب، جزو برجسته ترين و پركار ترين نويسندگان ادبيات كودكان و نوجوانان است، روي ميز كارش و زير دستش، روزنامه پهن باشد؟ آيا اين افتخار است كسي كه صاحب پرتيراژ ترين كتاب هاي ادبيات كودكان و نوجوانان است در يكي از مصاحبه هايش بگويد: "من فقط از ميهمانانم خجالت مي كشم؛ چون نمي توانم از آن ها پذيرايي كنم"؟ چه قدر خجالت آور است؛ چه قدر گريه دار است و چه قدر من شرمنده ام از ايراني بودنم. دنباله نوشته ... اين افتخار ندارد كه بنويسيم: "پيرمرد تنها در سال هاي پاياني عمر از كنج اتاقش با ديوار هاي كاهگلي و انبوه كتاب و سكوت از كوچه پس كوچه هاي ...." نمي دانم؛ شايد ديگر ايرانيان فكر مي كنند ديوار هاي خانه هاي يزدي ها كاهگلي است. ولي بايد بگويم كه خانه هاي اجدادمان كه هيچ، حتي خانه هايي كه اكنون جزو ميراث فرهنگي يزد است نيز ديوار هاي اتاق هايشان كاهگلي نيست. من نمي دانم چرا بايد ديوار خانه «پدر ادبيات كودكان ايران» كاهگلي باشد!
|