آ شيخ حسن كرباسي كه بود؟ |
|
چكيده: نوشتاري درباره زندگي نامه و روش ها و منش هاي زندگي آشيخ حسن كرباسي، عارف، روحاني، تاجر پارسا و زاهد بزرگ يزد. شرحي از زندگي نامه ايشان، كودكي و جواني و تحصيل ايشان در حوزه علميه يزد و سپس رفتن به بازار. برشمردن خوي هاي پسنديده ايشان مانند مردم داري، گره گشايي، ارادت و عشق به اهل بيت -ع- و به ويژه امام حسين -ع-، يتيم نوازي، صله ارحام، رعايت حق الناس، قناعت، ساده زيستي و .... واژگان كليدي: حوزه علميه يزد، مسجد مالمير، امامزاده سيد فتح الدين رضا، بازار يزد، سراي خان، تجارت خانه، تاجر، روحاني، محله مالمير، آشيخ حسن كرباسي، يزد. |
|
نوشتار: زندگي نامه پژوهشي نويسنده: نورالله جاوداني ايميل نويسنده: jaavdaani [@t] gmail [d0t] com |
|
|
|
|
مِن المومنينَ رجالٌ صَدقوا ما عاهدوا الله عليه فمنهم مَن قَضي نَحبه و منهم مَن يَنتظر و ما بَدّلوا تَبديبلا
در ميان مومنان، مرداني هستند كه بر سر عهدي كه با خدا بستند صادقانه ايستاده اند. بعضي پيمان خود را به آخر برده اند {و در راه او شربت شهادت نوشيده اند} و بعضي ديگر در انتظار اند، و هرگز تغيير و تبديلي در عهد و پيمان خود نداده اند. | سوره الاحزاب؛ آيه 23؛ با ترجمه آيت الله مكارم شيرازي |
|
1- زندگي نامه ۩
|
چهره نوراني آقا شيخ حسن كرباسي؛ از ايشان تنها همين دو عكس به يادگار مانده است. عكس سمت چپ: اين عكس دوران جواني را ايشان براي گرفتن تذكره عتبات گرفته اند و تنها عكسي است كه اقدام به گرفتن آن كرده اند. عكس راست: اين عكس از عكس نماز باران ايشان جدا شده كه در خود عكس درباره آن توضيحاتي آمده است. متن: نورالله جاوداني؛ بازسازي عكس راست: مريم جاوداني
مرحوم «آ شيخ حسن كرباسي»، فرزند «آ غلام حسين»، متولد 1307 ه.ق (1269 ه.ش)، در «محله مالمير» از محلات قديمي خارج حصار «يزد» ديده به جهان گشود. خانواده آ غلام حسين، اصالتاً يزدي هستند و در بازار يزد در نهايت خوشنامي و امانت داري به داد و ستد يا حق العمل كاري مشغول بودند.
حسن در خانواده اي كه چهار برادر و سه خواهر بودند، فرزند ارشد بود. از همان كودكي، آثار نبوغ ذاتي و تمايز در بين ساير برادران و خواهران از او ديده مي شد. توجه خاص به انجام دقيق فرايض ديني، احترام در حد نهايت به والدين، همدل و غمخوار بودن براي برادران و خواهران، از خصوصيات وي در همان كودكي بود.
حسن تحت تربيت والد بزرگوار و جد پدري قرار گرفت و بعد از ياد گرفتن قرآن، خواندن و نوشتن، و سطحي از شرعيات و مسايل ديني، وارد «حوزه علميه يزد» شد؛ و از لطف خدا، محضر اساتيدي را درك كرد كه چشم روزگار ديگر امثال و اقران آن ها را به خود نديد؛ اساتيدي مانند «آ شيخ عبد الرسول ساباطي» كه به حق سلمان زمانه خود بود، «آيت الله آقا سيد حسين مدرس باغ گندمي»، «آيت الله آقا مير سيد علي مدرسي لب خندقي» و يا «آيت الله حاج شيخ غلام رضا يزدي» كه رحمت خدا به ارواح طيبه آنان باد.
با توجه به كهولت سن پدر و اين كه ديگر نمي توانست امور معيشتي خانواده بزرگ خود را اداره كند، حسن مجبور شد تحصيلات را رها كند و به داد و ستد در بازار بپردازد؛ و نهايتاً نتواند چون ساير طلاب پس از مدتي عازم حوزه هاي علميه شهر هاي بزرگ «ايران» و متعاقباً «حوزه مقدسه نجف اشرف» بشود. بنابراين در حجره كوچكي در «سراي خان» قديم يزد واقع در «بازار زرگري»، شغل پدر، يعني حق العمل كاري را با كمك سه برادر خود ادامه داد و طبق اسناد موجود، با دور ترين شهر هاي ايران و دهات و قصبات يزد در تماس تجاري بود.
ديري نگذشت كه مراتب صداقت و امانت داري آ شيخ حسن كرباسي، بين تجار و بازاريان اين مرز و بوم مثال زدني شد و تجار شهر هاي ايران با كمال آرامش و اطمينان خاطر، كالا هاي خود را به «تجارت خانه آ شيخ حسن كرباسي» مي سپردند و مطمين بودند ديناري از حق آنان ضايع نمي شود. هنوز كه قريب پنجاه سال از ارتحال آن مرد خدا مي گذرد، نام آ شيخ حسن كرباسي در يزد و بين بازاريان، يادآور صداقت، مردم دوستي و راستي و درستي در عمل است. ايشان در كوي مالمير، امام جماعت و زعيم (1) ۞ محل بودند و از نقاط دور شهر، مردم با عشق و علاقه در نماز ايشان حاضر مي شدند.
|
مسجد سيد علي مشهور به مسجد آقا شيخ حسن كرباسي در محله مالمير يزد؛ اين مسجد يكي از مسجد هايي بوده كه آ شيخ حسن كرباسي در آنجا نماز مي گزارده اند.
2- روش ها و منش ها ۩
از عادات پسنديده ايشان اين بود كه در پايان نماز، به طرف مامومين روي برگردانيده و چند كلمه اي نصيحت يا يكي دو مسيله بيان مي فرمودند و ضمناً با نگاهي مختصر متوجه مي شدند آيا در صف نماز امروز، جاي مومني خالي هست يا نه؟ و آنگاه از احوال فرد غايب مي پرسيدند. اگر متوجه مي شدند به دليل گرفتاري نتوانسته به نماز حاضر شود، توسط يكي از موثقين خود، نوع گرفتاري او را جويا مي شدند و در حد توان خود سعي در رفع گرفتاري اش مي نمودند. گرفتاري مالي يا اداري و يا بيماري، هر چه بود، به يد باكفايت ايشان رفع مي شد.
ايشان به فقراي آبرومند مخصوصاً سادات مستمند و معيل (2) ۞ توجه خاصي مبذول مي فرمودند. يتيم نوازي ايشان مثال زدني بود. هنگام سركشي به خانه ايتام از همان مدخل خانه، گيوه هاي خود را بيرون مي آوردند تا به همين مقدار جزيي هم كف منزل يتيم ساييده نشود. روي زمين جلوس مي فرمودند و اگر زير اندازي برايشان مي آوردند، با يك خوشرويي خاصي از قبول آن طفره مي رفتند كه نه دل اهل خانه رنجه شود و نه تصرفي در مال يتيم و صغير نموده باشند.
ايشان در مورد اموال مردم يا حق الناس، بسيار سخت گير و دقيق بودند. موقع احداث «خيابان امام خميني» فعلي (3) ۞ قسمتي از «مسجد شاه يحيي مظفري»، معروف به «مسجد قلعه كهنه» تخريب شد و در پياده روي خيابان قرار گرفت. جناب آ شيخ حسن تا زنده بودند، هرگز از پياده روي طرف مسجد عبور نفرمودند.
ايشان ارادت خاصي به «اهل البيت» -ع- و به ويژه «حضرت سيد الشهدا» -ع- داشتند. ايام عزاداري آن سرور و سالار شهيدان عالم را بسيار معزز مي دانستند و در يكي دو مجلس بسيار قديمي مثل «خانه امام حسيني»، «حسينيه آبشور» و «حسينيه بقعه مالمير» شركت مي نمودند و بدون توجه به سكو يا جايگاهي كه در همه مجالس براي علما و بزرگان شهر در نظر مي گيرند، اگر وسط مجلس خالي بود، لابلاي مردم، و گر نه، در اولين جاي خالي اي كه نزديك خود مشاهده مي نمودند، دو زانو مي نشستند و به دقت به سخن اهل منبر توجه داشتند. در كمتر مجلسي چاي صرف مي كردند. هنگام ذكر مصيبت، شديداً متاثر مي گشتند و اشك هايشان را به دستمال سفيدي كه براي همين كار در جيب قبا مي گذاشتند، مي سپردند. با ديدن هييت هاي عزاداري، گريان مي شدند و به بزرگ هر هييت سفارش مي نمودند: "قدر اين لباس عزايي كه پوشيديد را بدانيد؛ نماز اول وقت را فراموش نكنيد و عزاداري شما به گونه اي نباشد كه خداي ناكرده موجب ناخوشنودي مولايمان را فراهم سازيم. (4) ۞"
|
نمايي از كوي مالمير؛ در اين عكس گنبد مسجد سيد علي معروف به مسجد آقا شيخ حسن كرباسي و همچنين برج و باروي يزد نمايان است؛ اصل واژه مالمير، مادر امير بوده است؛ مريم تركان -مادر سلطان قطب الدين -از اتابكان يزد و درگذشته در 608 ه.ش-- چون مريم آباد را ساخت دروازه اي در حصار شهر بدان سو باز كرد و بازاري در آنجا ساخت كه به دروازه و بازار مادر امير شهرت گرفت؛ رفته رفته اطراف آن دروازه و بازار، محله مادر امير، سپس محله مال امير و سرانجام محله مالمير ناميده و خوانده شد. متن برگرفته از ايرج افشار |
راجع به ارادت ايشان به حضرت ابا عبد الله الحسين -عليه السلام-، يكي از اخوي هاي ايشان نقل مي كند: "در هنگام ممنوعيت عزاداري و روضه خواني در زمان «پهلوي اول»، يك بار به اخوي گفتم: `با توجه به ممنوعيت عزاداري و اينكه دل هاي مشتاقان حضرت سيد الشهدا -ع-، سخت به روضه خواني تمايل دارد، اگر صلاح مي دانيد فردا صبح بعد از اداي نماز، مختصر ذكر مصيبتي بفرماييد.` ايشان قبول نمودند و فردا صبح پس از اتمام نماز، رو به مومنين به ديوار محراب تكيه دادند و فرمودند: `نقل شده است روز عاشورا حضرت امام حسين ... ... ....` و بعد آن چنان منقلب شدند و گريه نمودند كه از حال رفتند و از ادامه صحبت بازماندند. مدتي گذشت و ايشان توانستند از جاي خود برخيزند. من به ايشان عرض كردم: `اخوي! ذكر مصيبت بس است! به منزل برويم.`"
|
كوچه كرباسي در محله مالمير يزد؛ خانه آقا شيخ حسن كرباسي مرمت شده و به همان شكل پيشين توسط فرزندان و نوادگانشان نگهداري مي شود. متن: نورالله جاوداني
از نظر معيشت و زندگي، ايشان بسيار ساده زيست و ساده پوش بودند و با قناعت هر چه تمام تر زندگي مي كردند. همه زندگي ايشان در يك اطاق كاهگلي خلاصه مي شد كه در گوشه اي از آن مسند ايشان روي پلاسي مندرس، گسترده بود. يك گوشه اطاق هم چرخ نخريسي عيال ايشان روي تخته پوستي بود؛ و ديگر هيچ مفرشي (5) ۞ در اين اطاق، گسترده نبود! لباس روحانيت ايشان، قبا و عباي ساده و ارزان قيمت بود و عمامه كوچك و سفيد و تميزي بر سر مي گذاشتند. نقل شده واعظي از تهران به يزد آمده بود. روزي در بازار با ايشان مواجه مي شود. وقتي جناب آ شيخ حسن را به اين واعظ معرفي مي كنند، خطاب به ايشان مي گويد: "اين آ شيخ حسن كرباسي و آ شيخ حسن كرباسي كه مي گويند، شما هستيد!؟ پس چرا اين قدر عمامه شما كوچك است؟" آ شيخ حسن با لبخندي دست به عمامه خود برده و پاسخ داده بودند: "براي اين كه لايي ندارد!"
حضرت ايشان مسير منزل تا حجره و برگشت را هميشه و در همه فصلي از سال، پياده طي مي نمودند؛ و اگر آشنايي يا دوستي از ايشان براي سوار شدن در اتومبيل دعوت مي نمود، با لطف و مهرباني خاصي دعوتش را قبول نمي نمودند. گاهي در حين طي مسير، لحظه اي جلوي دكان دوستي توقف كوتاهي مي نمودند يا مي نشستند تا نفسي تازه كنند. يكي از كسبه نقل نموده: "يك روز برفي و سرد، آ شيخ حسن را ديدم كه جلوي دكان من ايستادند. من فوراً چهار پايه اي آوردم و روي آن جلوس فرمودند. وقتي نفس ايشان قرار گرفت، عرض كردم: `جناب آ شيخ حسن! با شناختي كه من از شما دارم، فكر نمي كنم در اين هواي نامناسب براي كار تجارت به بازار آمده باشيد. چرا مثل ساير تجار در خانه نمانديد؟` ايشان پاسخ دادند: `اگر در اين هواي نامساعد و سرما و برف، من از خانه بيرون نيايم و عازم بازار نشوم، چند تايي مرا نبينند، من چند تايي را نبينم، وجهي يا كمكي براي فقرا به من ندهند، چه كسي به فكر فقرا و مستمندان خواهد بود؟ من بايد در خيابان و بازار حركت كنم تا ديده شوم و مردم خير با ديدن من به ياد فقرا بيفتند.`"
ايشان به همان اندازه اي كه به فقرا و سادات مستمند كمك مي كردند، در امر صله ارحام و ديدار خويشان و نزديكان نيز جديت داشتند و به طور منظم و مرتب به همه فاميل سركشي مي كردند و جوياي احوالشان مي شدند. حضور اين مرد خدا در هر خانه اي براي ساكنين آن خانه نور و روشنايي و خير و بركت به ارمغان مي آورد.
بعضي از مردم در كوچه و خيابان از ايشان طلب سكه اي براي خير و بركت كيسه (6) ۞ خود مي كردند. بعضي هم سكه اي به ايشان مي دادند تا لحظاتي در دست هاي مبارك و استخواني خود نگه دارند و بعد براي بركت كيسه يا دخل مغازه اشان به آنها برگردانند. اين سكه را يزدي ها اصطلاحاً «مايه كيسه» (/mA.yā kI.sā/) مي گويند.
|
آقا شيخ حسن و آقا شيخ احمد كرباسي در نماز استسقاء يا نماز باران؛ آقا شيخ حسن كرباسي دست تضرع به درگاه باري تعالي بلند كرده و پسرشان -حاج شيخ احمد آقا- نيز در كنارشان نشسته اند؛ اين نماز باران بسيار پرشور و موثر در صحراي آبشور يزد جلوي مقبره سيد نصر الدين كه در كنار محل فعلي بيمارستان سيد الشهدا -ع- است در اسفند ماه سال 1338 ه.ش برگزار گرديده است. متن: نورالله جاوداني؛ عكس: رحيم خان شيرمحمدي (عكاسي شاهين) |
فرزند گرامي ايشان مي فرمايند: "هر وقت وجهي به دست پدرم مي رسيد، ديگر، آرام و قرار از ايشان گرفته مي شد؛ و تا آخرين ريال آن را به مستحق نمي رساندند، از خورد و خوراك و استراحت خبري نبود. يك روز غروب، مقداري وجه رسيد و بين موثقين ايشان توزيع شد و هر كدام سوار بر دوچرخه، عازم خانه مستمندي شدند. از اين وجه، مقداري در حد ده يا بيست ريال مانده بود و كسي را مستحق سراغ نداشتيم. پدرم در كوچه قدم مي زدند و من هم نگران ايشان بودم. مدتي گذشت. ناگهان از سر كوچه، فقيري پيدا شد كه به سوي خانه ما مي آمد. پدرم به قدري خوشحال شد كه آثار بهجت كاملاً از صورت مباركشان پديدار شد. آن مبلغ اندك را به فقير مذكور دادند و شكر خدا را به جا آوردند و وارد خانه شدند." يكي از بازاريان گفته بود: "اين آ شيخ حسن كرباسي نه با خدا بازي اش مي آيد، نه با خلق خدا، و نه با خودش!" و به راستي اين مرد خدا و خادم مردم، شب هايش، راز و نياز به درگاه معبود بي همتا بود و روز هايش خدمت به خلق خدا با اخلاصي در حد نهايت.
|
ضريح امامزاده سيد فتح الله و آرامگاه آقا شيخ حسن كرباسي در سوي راست تصوير؛ پيكر ايشان در ميان غم و اندوه مردم شهر و حتي چشم هاي گريان گروه كثيري از دگر دينان با برگزاري نماز در مسجد مصلي و تشييع ده ها هزار نفري در امامزاده سيد فتح الدين رضا به خاك سپرده شد. متن برگرفته از محمد باقر منشي زاده
3- وفات ۩
اين روحاني خدوم كه در داد و ستد نماد مجسم آيه شريف "رجالٌ لا تُلهيهم تجارةٌ و لا بَيعٌ عن ذكر الله و اِقام الصّلاةِ و ايتاء الزّكاةِ يَخافونَ يَوماً تَتقلّبُ فيه القلوب و الابصار" (7) ۞ بود، بعد از چند روز بيماري در روز جمعه 23 دي الحجه 1385 هجري قمري مطابق با 26 فروردين 1345 هجري شمسي، جان به جان آفرين تسليم نمود و به سوي معبود ازلي پرواز كرد و شهري را در غم و اندوه سوگ خود فرو برد.
پيكر او بر دوش مردمي كه دوستش مي داشتند و دوستشان مي داشت و با تشييع انبوه جمعيتي كه كسب و كار را تعطيل كرده بودند، در كنار مقبره «سيد فتح الدين رضا» -ع- (8) ۞ يزد واقع در محله مالمير به خاك سپرده شد. مزارش، زيارتگه دل هاي پاك مومنان از دور و نزديك است. كتاب شرح زندگاني سراسر خدمت اين عبد صالح خدا و خادم صادق بندگان خدا توسط يكي از محققين ديار دار العباده يزد در دست تنظيم و چاپ است. از ايشان، دو فرزند -يك دختر و يك پسر- به يادگار مانده كه شيوه مرضيه خدمت به مردم را پيشه خود ساخته اند و در همان محله و منزل آبا و اجدادي خود، گره گشاي مشكلات مردم مي باشند.
|
| ....................................................گُل من رفت به گِل موسم فروردين ماه ........................................................................................................ | ...................... 1 ........................................ | ....................................................بعد از اين گُل دل ما سير ز سير چمن است ........................................................................................................ | |
|
|
| ........................................رحم الله معشر الماضين ........................................راحت جان بندگان خداي ................................................................................ | ............................................................. 2 .............................................................................. 3 ......................................................................................................... | ........................................كه به مردي قدم سپردندي ........................................راحت جان خود شمردندي ................................................................................ | سعدي |
|
و السلام علي عباد الله الصالحين |
|
|
|
ديدگاه هاي خوانندگان درباره اين مقاله: | 4 ديدگاه واپسين از 4 ديدگاه |
محمد رضا تميزي | r....@se....com |
بسيار خلاصه و زيبا اي كاش تمام اهالي مالمير اين مقاله را بخوانند تا بفهمند جا پاي جه كساني ميگذارند... 12/29/2012 9:46:48 AM
خيلي زيبا بود 8/23/2013 4:14:05 PM
وحيد ذوالفقاري | vahid...@yahoo.com |
با آخوند كرباسي "سر قبر آخون" اشتباه نشود. محمدرضا انتظاري در "گذر عمر" داستاني فولكلوريك از اين دومي و نادر آورده كه صورت ديگري از اين داستانرا من از آقاي سرجمعي ثبت كردم و او هم از استادش خدابيامرز شاكيخسرو شمس شنيده بود. 3/30/2014 4:18:42 PM
كاظم نقش بند | kazem...@yahoo.com |
جالب و آموزنده بود . در دوران كودكي مرتب اسم آقاي كرباسي را از مرحوم پدرم ميشنيدم اما هرگز متاسفانه سعادت ديدار ايشان را نداشتم . انشاالله خداوند ايشان را با محمد ( ص ) و آلش محشور فرمايد . 3/24/2016 12:43:13 PM |
|
هنگام چاپ: 10/26/2010 4:37:45 PM | امتياز: 4.04 از 5 در 25 راي | شمار بازديد: 9427 | شمار ديدگاه: 4 |
|
|