مقالهها | غول آباد؛ دانشنامهٔ مردمی یزد |
مهمان گرامی، خوش آمدید! - قلعه - | |
سفر به یزد در تابستان ۱۳۵۳ + مصاحبه/ مصاحبه با فیلمساز | ||||||||||||||||
۱- زندگینامهٔ کوتاهنام من گونتر وایلند (۱) است. در روستایی کوچک در غرب آلمان به دنیا آمدم. پس از گرفتن دیپلم و رفتن به خدمت سربازی به دانشگاه رفتم. پس از تحصیل، دبیر زیستشناسی و جغرافیا در دبیرستان شدم. اکنون من بازنشسته شدهام و در اسپانیا زندگی میکنم. ۲- هدف از مسافرت و فیلمبرداریهدف ما از سفر، تنها بازدید از مقصدهای جالب و مهیج نبود، بلکه خود راه هم برای ما اهمیت فراوانی داشت. ما هرگز برای رسیدن به مکانهای دور از هواپیما استفاده نکردیم؛ اصلاً پول آن را هم نداشتیم. روش سفر کردن ما، استفاده از خودرو و چادر زدن بود؛ البته بعدها با خریدن خودروی فولکس واگن کاروان (۲) قدیمی کارمان خیلی راحتتر شد. ما مسافتهای دور و دراز را میپیمودیم و میدیدیم که چگونه مناظر و نواحی اقلیمی عوض میشوند. اینها به ویژه برای من که دانشجوی جغرافیا بودم جذاب بود. این شیوهٔ سفر برای ما آمیزهای از کنجکاوی و ماجراجویی بود. | ||||||||||||||||
جالبی دیگر این روش مسافرت این بود که چندان اسیر محدودیتهای زمانی و مالی نبودیم. برنامهٔ کلی ما برای سفر این بود که اوقات خوب و جذابی را بگذرانیم؛ تلفیقی از گردش و کاوش در مناطق و فرهنگهای خارجی. ما از سواحل زیبا و آفتاب جنوب لذت میبردیم و از دیدن مکانهایی باشکوه مانند تخت جمشید به وجد میآمدیم و عمیقاً تحت تاثیر قرار میگرفتیم. ما که اهل اروپای مرکزی بودیم، با این سفرها توانستیم دربارهٔ مردمی که در آن مناطق و فرهنگها بودند بسیار بیاموزیم؛ که کاملاً از آنچه از ایشان میدانستیم متفاوت بود. فیلمهایی که من میگرفتم و عکسهایی که ما میانداختیم، به ما این امکان را میداد که تجربیاتمان را با خانواده و دوستانمان در میان بگذاریم. هر چند همهٔ اتفاقها خوشآیند نبود، اما اکنون در سنین سالمندی، دیدن این فیلمها مرا به یاد "ایام خوش گذشته" میاندازد و مرا به خاطرات دلپذیر آن دوران میبرد. | ||||||||||||||||
۳- سبک مسافرتما پول زیادی نداشتیم؛ اما از آنجایی که هزینهٔ زندگی در اغلب کشورها به مراتب ارزانتر از آلمان بود، میتوانستیم با بودجهای کم به سفرهایمان بپردازیم. من تا سال ۱۹۷۵ م (۱۳۵۴ ه.ش) خودروی فورد اسکورت صندوقدار (۳) داشتم. این خودرو به اندازهٔ کافی برای تجهیزات و بار جا داشت؛ اما برای خوابیدن راحت در آن، به اندازهٔ کافی جادار نبود. من تجهیزات کامل چادرزنی را همراه داشتم. ما بیشتر اوقات دنبال جایی برای چادر زدن بودیم؛ و اگر نمییافتیم حتی شده با وضع کاملاً عذابآوری در صندلیهای جلویی خودرویمان میخوابیدیم. مثلاً در سفرمان از راه بیابان به شهر یزد، همین کار را کردیم. در مواردی خیلی نادر، شب را در اقامتگاهها یا هتلهای ارزان و سطح پایین میگذراندیم. | ||||||||||||||||
بعدها من یک خودروی فولکس واگن کاروان قدیمی در اوراقفروشیای پیدا کردم و آن را به قیمت حدود ۴۰ دلار آن زمان خریدم. آن را تعمیر و به عنوان یک خودروی کاروان تجهیز کردم. بنابراین از سال ۱۹۷۶ م (۱۳۵۵ ه.ش) به بعد من به جای خودرو، یک خانهٔ کوچک چهارچرخه داشتم که در مسیرهای ناهموار و خارج از جاده هم بهتر از خودروی قبلیام بود. این خودروی جدید، ما را از چادر زدن در راه خلاص کرد. ما همیشه با کمال میل غذاهای محلی مانند چلو کباب در ایران را در رستورانها امتحان میکردیم. اما ما حدود سه ماه در سفر بودیم و نمیتوانستیم هر روز این گونه غذا بخوریم. بنابراین تجهیزات کامل آشپزخانه و همچنین مقدار زیادی غذاهای فاسد نشدنی مانند نودلها، برنج و غذاهای کنسروشده همراه خود در خودرو داشتیم. غالباً وعدههای غذایی را خودمان آماده میساختیم و با سبزی و میوههای تازهای که از بازارهای محلی میخریدیم آن را تکمیل میکردیم. | ||||||||||||||||
۴- روند فیلمسازیابتدا من یک دوربین فیلمبرداری ۸ میلیمتری معمولی، مارک نیزو الکتریک (۴) داشتم. بعداً در سال ۱۹۷۳ م (۱۳۵۲ ه.ش) دوربین فیلمبرداری سوپر۸ مدل Nizo S56 خریدم. فیلم خام مصرفیام را در آلمان میخریدم؛ چرا که در خارج خیلی گرانتر بود. همیشه هم از فیلمهای کداک (۵) استفاده میکردم؛ چون به نظرم بهترین نتیجه را میداد. مصرف فیلم من در طول سفرهای دور و درازمان، خیلی زیاد بود و گاهی زمانشان به بیش از سه ساعت میرسید. قرار بود این فیلمها سرمایهگذاری اصلی ما باشد، اما علاوه بر آن، آنها بهترین یادگاریهایی بودند که با خود به خانه برمیگرداندیم. فیلمهای من مانند فیلمهای مستند کلاسیک، فقط به نمایش مکانها و بناهای معروف نمیپردازد؛ بلکه شامل صحنههای اتفاقی و شخصی زیادی از خودمان هم هست. این صحنهها تا حدودی نشاندهندهٔ زندگی روزانهٔ ما در سفر است. این فیلمها اسنادی فراتر از عکسهای ساده و ثابت هستند؛ چرا که با دیدن آنها میتوانیم دوباره آن سفرها را تجربه کنیم و به آن مکانها و موقعیتها برگردیم. من برخی از فیلمهایم را برای تماشاگران عمومی و علاقهمندان هم به نمایش گذاشتهام، اما اساساً آنها را برای نشان دادن به دوستان و خانوادهام میساختم. | ||||||||||||||||
برای ضبط صدا، من یک ضبط صوت کاستخور فیلیپس (۶) همراه با خود داشتم. در اوایل من فقط صداهای محیطی بارزی که در مکان فیلمبرداری به گوش میرسید را ضبط میکردم. اما بعدتر که تجهیزات فنیام را ارتقا دادم و توانستم صدا را با فیلم دقیقاً هماهنگ سازم، علاوه بر صداهای محیطی، همیشه صدای اصلی هر فیلم هم را ضبط میکردم. پس از بازگشت به خانه، فیلمهای گرفته شده را برای ظهور به لابراتوار کداک (۷) میدادم. سپس فیلمها را خودم تدوین میکردم. کار تدوین عمدتاً عبارت بود از درآوردن صحنههای خرابشده و یا اگر لازم میشد عوض کردن ترتیب بعضی از صحنهها؛ البته همیشه ترتیب اصلی مسیر سفر حفظ میشد. در آخر، عنوانها و نقشههایی را به فیلمها اضافه میکردم که مقصد و مسیر سفرمان را به بیننده نشان میداد. پس از تدوین فیلم، آن را با ضبط صوت استریوی فیلیپس (۸) صداگذاری میکردم. وجود دو هد (۹) در ضبط استریو این امکان را میداد که علاوه بر ضبط صدای فیلم در لبهٔ بالایی نوار، بتوان در لبهٔ پایینی آن پالسهای الکترونیکی را ضبط کرد. برای هر قاب تصویر یک پالس در لبهٔ پایینی نوار ضبط میشد؛ یعنی ۱۸ پالس در ثانیه. با این ترفند، سرعت کار آپارات من که مدل ELMO SP deluxe بود، هماهنگ با صدا نگه داشته میشد. | ||||||||||||||||
من برای تامین موسیقیهای فیلم، صفحههای گرامافونی (۱۰) از موسیقی کشورهایی که بازدید میکردیم میخریدم. برای قسمتهای ایرانی فیلم در سال ۱۹۷۴ م (۱۳۵۳ ه.ش)، من دو صفحهٔ موسیقی سنتی ایرانی خریدم. چالش کار آهنگگذاری برای من این بود که گزینههای زیادی برای انتخاب کردن نداشتم؛ اما به هر صورتی که بود میبایستی یک قطعهٔ موسیقی که با مضمون تصاویر فیلم همخوانی داشته باشد را جور میکردم. البته من از صدای اصلی فیلم که با ضبط صوت کاستخور در سر صحنه ضبط کرده بودم هم استفاده میکردم. گاهی هم از افکتهای صوتی که به صورت مجموعه صدا بر روی صفحههایی برای صداگذاری آماتورها عرضه میشد، در فیلمهایم استفاده میکردم. در آخر هم برای هر فیلم گزارشی مینوشتم و اوضاع پشت صحنه و وقایعی که در تصاویر نمایش داده نمیشد را شرح میدادم. | ||||||||||||||||
۵- شیوههای دیجیتالی کردن فیلمبیش از ۱۰ سال پیش بود که من اولین آزمایشها را برای دیجیتالی کردن همهٔ فیلمهای آنالوگم انجام دادم. من با سادهترین روش که فیلمبرداری با دوربین فیلمبرداری ویدیویی از روی پردهٔ نمایش آپارات بود کارم را آغاز کردم. فیلمی که در این روش به دست میآید معمولاً خیلی تاریک و روشن میشود و سو سو میزند. البته در سیستم تلویزیونی پال (۱۱) میتوان با کم کردن سرعت آپارات به میزان دقیقاً ۱۶٫۶۶۶ قاب در ثانیه به سادگی از بروز این حالت جلوگیری کرد. در آن زمان من از یک دوربین هندیکم Hi8 سونی (۱۲) برای این منظور استفاده میکردم. برای اینکه تصوری از کیفیت تصاویر حاصل از این روش داشته باشید باید بدانید که همهٔ کلیپهای ویدیویی من روی یوتیوب با این روش حاصل شده است. بعدها من روش بهتری را هم امتحان کردم. این بار با یک دوربین فیلمبرداری مدرن HD با لنز کلوزآپ ۸۵ م.م، مستقیماً از دریچهٔ فیلم آپارات (۱۳) فیلم گرفتم. در این روش سرعت نمایش فیلم همچنان باید ۱۶٫۶۶۶ قاب بر ثانیه باشد؛ ولی لامپ آپارات را باید با یک LED کوچک ۱۲ ولت ۱ وات جایگزین کرد. در این روش تصاویری با وضوح و روشنایی خیلی بیشتر و رنگهایی زندهتر به دست میآید. | ||||||||||||||||
اما در نهایت، من کل فرآیند دیجیتالی کردن را با روش سومی هم تکرار کردم. این روش که عکسبرداری قاب به قاب از فیلم بود، بهترین نتیجه را به دست میداد و با حرفهایترین تکنیکهای دیجیتالی کردن فیلم برابری میکرد. در این روش، چینش تجهیزات نوری و تصویری شبیه روش قبلی است؛ یعنی دوربین فیلمبرداری با لنز کلوزآپ باید به دریچهٔ فیلم آپارات بنگرد. اما این بار آپارات با تغییراتی که رویش انجام شده با سرعت کم ۱ تا ۱٫۵ قاب بر ثانیه کار میکند و یک حسگر نوری، هر قابی از فیلم که روبروی دریچهٔ فیلم میآید را به کامپیوتر اعلام میکند تا عکسی JPEG از آن ذخیره شود. در این روش، دوربین فیلمبرداری هیچ چیزی را ضبط نمیکند؛ بلکه فقط سیگنالهای تصویری را از طریق کابل HDMI به کارت کپچر HDMI کامپیوتر میفرستد. سپس یک نرمافزار تدوین ویدیویی، این هزاران عکس JPEG را تبدیل به ویدویی HD میکند. این ویدیو میتواند بعداً تدوین شود و محصول نهایی به دست آید. ۶- انتشار سفرنامهچند سال پیش من تارنمایی را با عنوان سفرهای ناسو (۱۴) روی اینترنت ساختم و همهٔ فعالیتهای مسافرتیام از سال ۱۹۶۷ تا ۱۹۸۳ م (۱۳۴۶ تا ۱۳۶۲ ه.ش) را در آن مطرح کردم. این تارنما به زبان آلمانی است و من در آن از تصاویر استخراج شده از فیلمهایم جهت مصور کردن متن سفرنامه استفاده کردهام. در چندین مورد هم بعضی از فیلمهای من در پروژههای مستند حرفهای درخواست و از آنها استفاده شده است. | ||||||||||||||||
۷- همراهان سفردر اوایل، من به اتفاق دو تن از دوستان خوبم سفر میکردم. اما پس از آن من با دوست دخترم که بعدها همسرم شد با هم به سفر میرفتیم. با همو است که من در سال ۱۹۷۴ م (۱۳۵۳ ه.ش) از ایران بازدید کردم. رانندگی بر عهدهٔ من بود، چرا که او گواهینامهٔ رانندگی نداشت. هنگامی که من فیلمبرداری میکردم، او اسلایدهای رنگی زیادی میگرفت. برپا کردن چادر و جمع کردن آن و همچنین آشپزی، وظیفهٔ مشترکی بود که ما در انجام آن کارها با هم همکاری میکردیم. از آنجایی که زندگی همیشه بر وفق مراد نیست، سرانجام ما از هم جدا شدیم. اکنون من در اسپانیا زندگی میکنم و او در شمال آلمان است؛ اما هنوز رابطهٔ دوستانهامان را با هم حفظ کردهایم. | ||||||||||||||||
۸- مسیر سفر در ایرانهدف ما از سفر در سال ۱۹۷۴ م (۱۳۵۳ ه.ش) رسیدن به خلیج فارس بود. صد البته میخواستیم در طول مسیر هم هر اندازهای که بتوانیم دیدنیها را ببینیم. درگرفتن نزاع قبرس (۱۵) بین یونان و ترکیه ما را ناگزیر ساخت مدت بیشتری را در یوگوسلاوی و یونان بمانیم؛ چرا که مرز بین یونان و ترکیه بسته شده بود. بعد که مرزها دوباره باز شد، ما توانستیم سفرمان را از طریق ترکیه ادامه دهیم تا به ایران برسیم. با اینکه آن زمان زیادی را که برنامهریزی کرده بودیم باقی نمانده بود، اما توانستیم ظرف سه هفته از بسیاری از مناطق دیدنی در ایران بازدید کنیم و چند ساعتی را در بوشهر در کنار خلیج فارس بگذرانیم. مسیر سفرمان چنین بود: بازرگان، تبریز، تهران، آمل، نوشهر، چالوس، کرج، تهران، قم، اصفهان، پاسارگاد، تخت جمشید، نقش رستم، شیراز، بوشهر، شیراز، ابرکوه، یزد، نایین، اصفهان، قم، تهران، قزوین، تبریز و بازرگان. پس از خروج از ایران، حدود ۱۰ روز وقت برایمان مانده بود تا راه دراز بازگشت به خانه را برگردیم. | ||||||||||||||||
ما برای سال ۱۹۷۵ م (۱۳۵۴ ه.ش) سفری چهار ماهه به هند و نپال را برنامهریزی کردیم. اما به خاطر وجود موانع سیاسی و مسایل جوی در هند در آن زمان، در افغانستان تصمیم گرفتیم که دور بزنیم و برگردیم و هند و نپال را به فرصتهای آینده موکول کنیم؛ آیندهای که هیچ گاه فرا نرسید. در آن سفر ما از ارزروم (۱۶) در ترکیه به ایران آمدیم و از شمال ایران گذشتیم: تبریز، تهران، بابلسر، بابل، ساری، گرگان، مشهد، سنگ بست، فریمان، تایباد و مرز افغانستان. با این حساب ما از استانهای مازندران، گلستان و خراسان هم گذشتیم؛ و صد البته از شهر مشهد با آن حرم پرآوازهٔ امام رضا -ع- هم بازدید کردیم. پس از سفر ۲۵ روزهٔ رفت و برگشت در افغانستان ما دوباره وارد ایران شدیم و این بار مسیر زیر را پیمودیم: مشهد، ساری، تهران، اصفهان، دورود، ملایر، همدان، کرمانشاه، سنندج و رضاییه (۱۷). در راه برگشت، در ترکیه با لنج خودروبر از وسط دریاچهٔ وان (۱۸) رد شدیم و دوباره از مناطق جالب کاپادوچیا (۱۹) بازدید کردیم؛ و در یونان به سمت جزیرهٔ کرت (۲۰) راهی شدیم. | ||||||||||||||||
۹- مناطق شهری یزدمیدانم که ما، بسیاری ازچیزها و جاهایی که در یزد مسلماً ارزش دیدن داشتند را به خاطر اینکه کمی عجله داشتیم از قلم انداختهایم. در سفر یزد، زوجی آلمانی همراه ما بودند که ما در راه بوشهر با آنها آشنا شده بودیم. آنها با خودرویی که در ایران اجاره کرده بودند سفر میکردند و میبایستی هر چه زودتر به تهران برمیگشتند، تا به پروازشان برسند و به خانه بازگردند. بنابراین ما در یزد توجهمان را بیشتر روی آثار فرهنگ زرتشتی به ویژه دخمههای بینظیرش متمرکز کرده؛ و از دیگر نقاط جذاب صرف نظر کردیم. به علاوه، من میبایستی در مصرف فیلمهای خامم که دیگر خیلی باقی نمانده بود هم صرفهجویی میکردم. ۱۰- امنیت و انسانیت در ایرانما در ایران خیلی احساس امنیت میکردیم. مطلقاً و ابداً هیچ مشکلی از نظر امنیت برایمان پیش نیامد. مردم با ما خیلی مهربان بودند، جوری که ما احساس میکردیم پذیرفته شدهایم و مهمانان عزیزی هستیم؛ به استثنای فقط یک مورد، آن هم در طی توقف کوتاهمان در شهر قم. در آن شهر، آنها ما را در رستوران نپذیرفتند و به ما غذا ندادند؛ که ما آنجا کمی احساس کردیم مانند مهمانان ناخوانده و یا افراد مزاحم هستیم. اما آن برخورد، نظر کلی و خیلی مثبت ما را دربارهٔ رویارویی با مردم ایران عوض نکرد. | ||||||||||||||||
۱۱- خاطرات ویژه از یزدپیش از رسیدن به شهر یزد، ما شب را در بیابان گذراندیم و در صندلی جلویی خودروهایمان خوابیدیم. صبح روز بعد، هنگامی که سرگرم درست کردن خاگینه برای صبحانه بودیم، دیدیم یک مرد جوان دوچرخهسوار برای خوشآمدگویی دارد یکراست به سمت ما میآید. او خیلی بامحبت بود و به ما ابراز علاقه میکرد. او خودش را حسین شریفی، دانشآموز دبیرستان آرمان در یزد، معرفی کرد. آن دیدار غیرمنتظره، خیلی خوشآیند بود. همچنین باید به خاطراتمان از دخمهها هم اشاره کنم. ما تا بالای یکی از کوههای دخمه هم بالا رفتیم؛ و کاملاً حس میکردیم که در چه مکان خاص و عجیبی هستیم. در نهایت، پس از ترک یزد به یک منطقهٔ خیلی شنزاری رسیده بودیم و در آنجا دنبال جایی مناسب برای توقف و خوابیدن بودیم. بالاخره در راه ورودی به یک روستای کوچک که متروک شده بود توقف کردیم. تنها ساکنانی که آنجا زندگی میکردند دو پیرمرد و یک پیرزن بودند. آنها نیز با ما مهربان و صمیمی بودند. خوشبختانه مقداری نان با خود داشتیم که به آنها کمک کردیم. خیلی از خانههای آنجا توسط ریگ بلعیده شده و زیر شن رفته بود. ما اصلاً نفهمیدیم نام آن روستای متروک چه بود. (۲۱) | ||||||||||||||||
۱۲- سخن پایانیامروزه ما در دورانی سخت زندگی میکنیم و شاهد جنگهایی خونبار به ویژه در مناطق خاور نزدیک و خاور میانه هستیم. آنچه امروز دارد در آن مناطق با آن فرهنگهای غنی و باستانی روی میدهد، مایهٔ تاسف و خجالت است. من امیدوارم این کشت و کشتارها هر چه زودتر به پایان برسد. خطاب به مردم ایران و به ویژه مردمان یزد، میخواهم بگویم که بهترینها را برای شما آرزومندم. من هنوز هم خاطرات دلپذیر کشور زیبا و جذاب شما و خاطرات دیدار با مردمان آن دیار را در یادم زنده نگه داشتهام. | ||||||||||||||||
|