مقالهها | غول آباد؛ دانشنامهٔ مردمی یزد |
مهمان گرامی، خوش آمدید! - قلعه - | |
زنان شهر کویر/ زنان یزد
| |||||||||||||||||||||||||||
۱- شهر یزدیزد، شهری است درست در دل کویر؛ شهری افسانهای که با رنگهای گرم و درخشان و معماری زیبایش، آدمی را جادو میکند. این شهر در وسط بیابانهای ریگزار و وسیع ایران مرکزی قرار دارد. میتوان گفت که ساکنین این شهر، بدون بارش و رطوبت سر میکنند؛ چرا که هوای آنجا بینهایت خشک است. تنها آبی که آنان برای گذران زندگی دارند، آب زیر برف کوههای دوردست است که در مجراهایی باستانی به نام قنات به شهر میآید و در مسیر پرپیچ و خمش چنان گلآلود و کثیف میشود که اغلب به سختی میتوان درون آب را دید. چشمگیرترین ویژگی سیمای شهر یزد از دید مسافری که از دور به شهر نزدیک میشود، بادگیرهای بلند آن است. هر خانهای یکی یا دو تا از آنها را دارد. بادگیر را برای به دام انداختن نسیمهای بیابان میسازند. با اینکه نسیمهای کویری داغ اند، اما به هر حال موجب جنبش هوا هستند. بادگیر، این نسیمها را به سمت پایین و معمولاْ به شربتخانه هدایت میکند. (۱) شربتخانه فضایی بسیار دلکش است که با کاشیهای براق پوشیده شده و در وسطش حوضی با ماهیهای قرمز وجود دارد. (۲) مردم، هنگامهٔ گرمای ظهر را در سردابها یا همان زیرزمینها میگذرانند و شبها را با صفا و صمیمیتی که ویژهٔ مشرقیان است روی بامها میخوابند. از فرط گرما، همهٔ کارهای خانه که مربوط به روی حیاط میشوند در صبح زود یا پسین انجام میشود. (۳) | |||||||||||||||||||||||||||
| |||||||||||||||||||||||||||
این فرضیه که انسانهایی خودشان آمده باشند و چنین منطقهٔ خشک و نامساعدی را برای سکونت برگزیده باشند، غیر قابل باور و احمقانه به نظر میرسد. افسانهها نیز چنین حکایت کردهاند که نخستین بنای یزد را اسکندر کبیر به منظور زندانی کردن اسیرانش ساخته است. بنای محکم زندان اسکندر تا به امروز پا بر جا مانده است. طبق این افسانهها، اولین بنیانگذاران شهر یزد، اسکندر مقدونی و سردارانش بودهاند. | |||||||||||||||||||||||||||
۲- زنان یزدیاوج و اصل هر آنچه که از تعصبات کور، غیرتها و محافظهکاریهای مفرط مردمان مشرق زمین گفتهاند را میتوان در یزد به صورت ناب و بکر دید. (۴) شاید همین سنتگرایی شدید مردم یزد هم روزی در برابر نفوذ فرهنگهای خارجی عقبنشینی کند؛ شاید هم تسلیم نشود؛ واقعاً پیشگوییاش سخت است. زنان شهر همچون پرندگانی، در قفسهای طلایی خود اسیر هستند. (۵) وضع آنها از دید بیرون بسیار شاعرانه و عالی به نظر میرسد، ولی از دید خود زنانی که در آن شرایط گرفتار اند وضعشان بسیار نکبتبار است. نسلها است که وضع آنها چنین است. اما چندی است که احساسات زنان مشتاق به ترقی در یزد با دیدن مدهای جدید و شیوهٔ نوین زندگی در تهران برانگیخته شده است. امروز زنان تهران در انتخاب تزیینات و جزییات لباس خود و همچنین در شیوهٔ برخورد و آداب و رسوم اجتماعی، تا اندازهای به فرهنگ غربی گرایش پیدا کردهاند. اکنون تهران بازاری بزرگ برای صنایع نساجی و تزیینی منچستر شده است. (۶) | |||||||||||||||||||||||||||
زنان یزدی هرگز از خانه بیرون نمیروند مگر با چنان حجابی سفت و سخت، که در آن، صرفاً به بقچهای بیحجم و بیقواره شبیه اند. آنها برای بیرون رفتن، شلوارهای کوچه بازار یا همان چاقچور (۷) خود که بلند و عموماً به رنگ سبز چمنی روشن است (۸) را روی لباسهای منزل خود بالا میکشند. هر چه طبقهٔ اجتماعی زنی بالاتر باشد، نهفتگی و پوشیدگی او هم بیشتر است. (۹) مثلاْ اگر بانویی با قاطر به صحرا برود یا به ییلاق تابستانیاش در ارتفاعات سفر کند، قاطرچی او در جلو حرکت میکند، جوری که پشتش به بانو باشد. اگر در این حین بانو صحبتی بکند، قاطرچی برای پاسخ گفتن، بر خلاف آداب معاشرت غرب، سرش را برنمیگرداند و پشت به بانو پاسخ میگوید. در آن اوان، شاهزاده خانمی از خاندان سلطنتی در یزد اقامت داشت. هنگامی که او از گلگشت در اطراف به شهر باز میگشت، جارچیای جلوتر از گروه آنان حرکت میکرد تا ورود شاهزاده خانم را اعلام کند. همهٔ مردان به محض شنیدن بانگ ”دور شو، کور شو“، بیدرنگ تا ته کوچههای اطراف میگریختند. اگر مردی قادر به گریختن نبود، خودش را با صورت روی خاک میانداخت و همین طور میماند تا وقتی که دستهٔ زنان برسند و کاملاً از آنجا رد شوند. (۱۰) | |||||||||||||||||||||||||||
۳- خانههای یزدهر خانهٔ ایرانی از دو بخش تشکیل شده است، بیرونی یا طرف مردانه و اندرونی یا طرف زنانه. هیچ رقم اسباب و اثاثیهای در اطاقها به کار نمیرود؛ اما سطح داخلی دیوارها با گچ سفید زیبایی اندود شده و با گچبریهای بسیار جذابی تزیین شده است. طاقچههای زیبا که از ویژگیهای بارز معماری باشکوه ایرانی است دور تا دور اطاقها وجود دارند و به عنوان میز و بوفه و غیره از آنها استفاده میشود. (۱۱) سقفها نیز با آینه کاری و گچبریهایی بیشتر از گچبریهای دیوارها، تزیین شدهاند. همهٔ پنجرههای اندرونی خانه با شیشههای رنگی ساخته شده است. جلوههایی که آفتاب مشرق با عبور از این پنجرهها بر روی دیوارهای سفید اطاق تولید میکند بسیار زیبا و چشمنواز است. ساکنین این بناهای شرقی، روی زمین مینشینند. البته تقریباً هر جایی از خانه که بانوی ایرانی بخواهد بنشیند یا بخوابد، تشکچهای هم حاضر است. تشکچه یک جور لحاف کلفت یا تشکی نازک است که با پنبه پر شده است و در خانهها، هم به عنوان تخت و هم به عنوان کاناپه از آن استفاده میشود. (۱۲) زن ایرانی لباسهای متعددی ندارد و همیشه با همان رخت برش میخوابد. (۱۳) از آنجایی که گردگیری و جارو کردن هم مرسوم نیست، اوج سادهزیستی را میتوان به بهترین شکل از نحوهٔ زندگی مردم در یک خانهٔ ایرانی آموخت. | |||||||||||||||||||||||||||
۴- دختران یزدییک دختر از زمانی که به دنیا میآید، یاد میگیرد تا تسلیم قید و بندها و راضی به محدودیتها باشد. در چند هفتهٔ اول زندگیاش، دستها و پاهای آن نوزاد را با یک تکه پارچهٔ مثلثی شکل محکم میبندند و او را قنداق میکنند. (۱۴) از یک ماهگی دستانش را آزاد میکنند و تازه از دو ماهگی میگذارند تا پاهایش را تکان بدهد. دختر بچهها را گاهی با برادرانشان برای تعلیم دیدن به مکتب نزد ملای زن میفرستند. واژهٔ ملا در لغت به معنی کسی است که میتواند بخواند. (۱۵) عجیب است که با همهٔ این احوال، باز هم بیشتر مردم شهر قادر به خواندن و نوشتن نیستند. یافتن توجیهی دقیق برای این مسیله کار سختی است. (۱۶) دیری نمیپاید که آن دختر بچه از همین حق و حقوق اندک و آزادی ناچیز هم محروم میشود. از آن پس، دختر را منحصراً در اندرونیهای زنانه نگه میدارند و او را برای سرنوشت آیندهاش، آماده میسازند. موی دختران را میبافند و پایین مویشان را با نخی سفید میبندند. بافتن مو، با کششی که در ریشههای مو ایجاد میکند موجب رشد بهتر و بلندتر شدن مو میگردد. دختر بچههای اعیان گیسوانشان را دسته دسته با پارچههای ابریشمی رنگی میتابند و به آنها مهرههای گیسبند میبندند. بیشک این مراقبتها از موی دختران نتیجهبخش خواهد بود؛ چرا که زنان ایرانی که همه از کودکی موی خود را بافتهاند، صاحب موهای زیبا و چنان بلندی هستند که بیشترشان میتوانند روی موهایشان بنشینند. | |||||||||||||||||||||||||||
پدر و مادر دختر، او را در ۱۳ یا ۱۴ سالگی شوهر میدهند. (۱۷) مراسمهای عروسی شش یا هفت روز طول میکشد. در جشن عروسی، زنان در خانهٔ عروس و مردان در خانهٔ داماد جمع میشوند. | |||||||||||||||||||||||||||
۵- مشکلات زنان یزدیزن طلاق دادن در ایران بسیار راحت است. هر مردی به هر بهانهای میتواند با پرداخت مبلغ کمی که به پول ما شش یا هفت پنی (۱۸) میشود، زنش را طلاق بدهد. (۱۹) این امر سبب شده که بسیاری از زنان طبقههای فقیرتر، در زندگی، تحت فشار و سختی زیادی باشند؛ (۲۰) چرا که تنها راه گذران زندگی برای آنها این است که تحت سرپرستی شوهر باشند؛ و غیر از آن، نه کارخانهای برای کار کردن وجود دارد و نه راه دیگری هست که آنها بتوانند از طریق آن امرار معاش کنند. (۲۱) اگر همین سور و ساتهای گاه به گاه عروسیهای همسایگان هم نبود، زندگی زنان اشرافی بسیار یکنواخت و کسالتآور میشد. آنها تنها اجازه دارند با قوم و خویش خودشان معاشرت کنند. از طرفی، تفریحات این زنان در مهمانیها هم به خاطر وجود داشتن قید و بندهای فراوان، محدود شده است. از این رو، وقتی هم که مهمانی میدهند، مهمانیهای آنها خشک و بیروح است و بیشباهت به مهمانی دادنهای همتایان انگلیسیاشان نیست. (۲۲) مشکل دیگر زنان، بیماری و درمان آنها است. از آنجایی که هیچ مردی بجز محارم زن اجازه ندارد تا او را ببیند، پس لازم است که پزشکان زنی هم در جامعه وجود داشته باشند. اما این درمانگران عموماً همان زنان دعانویس قدیمی یا ساحرههای پیری هستند که جوشاندههای گیاهی و معجونهای اسرارآمیزی میسازند و یا تجویز میکنند. تنها هنر این جماعت این است که خیلی خوب بلد اند تا چطور از خیالات و خرافات اولیای بیمار سوء استفاده کنند. | |||||||||||||||||||||||||||
۶- حمامهای زنانهٔ یزددر نظر ما غربیها، زنان شرقی عادت به تر و تمیز بودن ندارند. آنها حدوداً ماهی یک بار به حمام میروند، مگر آنکه برخی اعیاد یا مراسم ویژهای پیش بیاید که مجبور شوند برای آن مراسم هم جداگانه به حمام بروند. حمام رفتن مراسمی مهم و پرتشریفات است. (۲۳) بانوی یزدی برای استحمام به حمام عمومی میرود. اگر او از خانوادهای بسیار ثروتمند باشد، حمام را قرق میکنند و او به حمام خصوصی میرود. (۲۴) در راه حمام، کلفت او سینی حمام را روی سر گرفته و بانو را همراهی میکند. در این سینی حمام، دولچه، یک تکه سنگ پا و البته رختهای تمیز بانو چیده شده است؛ چه، اصل مراسم حمام زنان، تعویض لباسهایی است که شب و روز برشان بوده است. (۲۵) بانو را پس از رسیدن و رخت کندن، به گرمخانه میبرند. به قدری حرارت در گرمخانه بالا است که عرق، به معنی واقعی کلمه بیوقفه از بشن او سرازیر میشود. زن دلاک، از سر تا پای وی را با گل حمام میشوید یا کیسه میکشد یا سنگ پا میزند. صابون کالایی تجملی و کمیاب است. دست آخر، بر سر تا پای وی آب میریزند و او را در لنگی گلدوزی شده میپیچند. ابروها و گاه بین دو ابروی بانو را با نیل یا همان حنای سیاه، وسمه میکشند تا مشکی شود. (۲۶) موی وی را نیز میشویند و شانه میکشند و در هر تعداد دستهای که امکانش باشد جوری میبافند که تا موقع حمام بعدی دوام بیاورد و همین طور بماند. (۲۷) همچنین موی او را نیز حنا میبندند تا رنگش روشن و درخشان شود. کف دستها و کف پاهای او را نیز با حنا رنگ میکنند. | |||||||||||||||||||||||||||
| |||||||||||||||||||||||||||
خارجیها اولی که با حنا و رنگ کردن موی زنان با حنا آشنا میشوند، خیلی برایشان شگفتآور و چشمگیر است؛ اما بعدها از بس چهرهٔ پیرمردها را با صورتهای چروکیده، فرق سرهای تراشیده و ریشهای قرمز گوجهای حناکرده در شهر میبینند، به آن عادت میکنند و دیگر برایشان جلوهای ندارد. برخلاف پیرمردان، پیرزنان خیلی به ندرت دیده میشوند. | |||||||||||||||||||||||||||
۷- مطبخهای خانههای یزدآشپزخانههای ایرانی بسیار بدوی است و عبارت است از تعدادی حفره و لانه که با خشت و گل در پای یکی از دیوارها ساخته شده است. اگر آشپز بخواهد چیزی بپزد، دیگ را بر یکی از اجاقها، روی آتش میگذارد. برای هر دیگ دیگری که بخواهد بار بگذارد، آتش جداگانهٔ دیگری هم مورد نیاز است. سوخت رایج در این کشور زغال چوب یا چوب است. زغال سنگ تنها در تهران مصرف میشود. از آنجایی که فکری برای دودکش مطبخها نشده، مطبخها همیشه پر از دود است و دیوارهایشان دودهگرفته و سیاه هستند. خوراک اصلی مردم، مخلوطی از برنج و گوشت است؛ مثل چلو مرغ. برای کشیدن چلو مرغ، یک تکهٔ مرغ را در زیر میگذارند و رویش چلو و روغن میریزند جوری که مرغ زیر چلو پنهان میشود. کارد به هیچ وجه توسط مردم عادی مورد استفاده قرار نمیگیرد، مگر توسط قصابان یا سایر پیشهوران. مثلاً اگر خانم خانه، مهمانی سر سفرهٔ نهار یا شام داشته باشد و بخواهد تکهٔ دیگری از مرغ به مهمانش بدهد، با دست، بالی از مرغ میکند و به مهمانش تعارف میکند. سر سفره، برای کشیدن خوراک، از قرصهای نان بزرگ و تخت که به رنگ قهوهای روشن و همرنگ پاکتهای مقوایی خرید هستند به عنوان بشقاب در زیر غذا استفاده میکنند. (۲۸) مردم در حین خوردن، استخوانهای غذا را برای گربهها که در همهٔ خانههای ایرانی تعدادی از آنها تجمع دارند، پرتاب میکنند. | |||||||||||||||||||||||||||
۸- زرتشتیان یزددر ایران دو قوم مختلف، با هم و در کنار هم زندگی میکنند؛ مسلمانان و زرتشتیان. (۲۹) بازرگانی و صنایع این کشور، عمدتاً در دست پارسیان (۳۰) است که سازمان مرکزیشان در بمبیی است. زرتشتیان هم از نظر روحی و هم جسمی مردمانی نیک و سالم اند. دین آنها آوردهٔ پیامبر باستانی حضرت زرتشت -ع- (۳۱) است. برخی از مسلمانان گویی عقایدشان، مغزشان را درگیر ساخته؛ اما زرتشتیان به اندازهٔ آنها دینشان بر عقلشان تاثیر نگذاشته است. (۳۲) زنان زرتشتی خوبرو و پرتکاپو هستند و نسبت به زنان ریز نقش ایرانی، کشیدهتر به نظر میرسند. آنها استاد سوزندوزی هستند. گواه این ادعا، شلوارهای پت و پهنی با نام تیر و سیخ است که میپوشند. پارچهٔ این شلوارها چل تکه است و از کنار هم دوختن باریکههای پارچههای ابریشمی رنگارنگ تشکیل میشود. روی هر یک از این تکهها هم نقشهای ویژهای با ظرافت گلدوزی شده است. این طرحها عموماً نقوش حیوانی از جانورانی مقدس همچون خروس و ماهی هستند. | |||||||||||||||||||||||||||
| |||||||||||||||||||||||||||
۹- سخن پایانینفوذ غرب تا به امروز، تنها توانسته تاثیر ناچیزی بر اصول و قوانین حاکم بر زندگی زنان ایرانی بگذارد. تعالیم ملاهای زن و مرد که با روخوانی قرآن برای عوام، زندگی خوبی برای خود رقم زدهاند، همواره بر ضد هر گونه حرکت ترقیخواهانهای است. مشخص است که جامعهای پیر و ایستا مانند جامعهٔ ایران، بر خلاف یک جامعهٔ جوان و پویا، هرگز به راحتی عقاید جدید را نخواهد پذیرفت. (۳۳) با تمام این احوال، زنان انگشتشماری هم هستند که توانستهاند زمینهٔ توانایی و آگاهی خود را فراهم کنند. البته این کارهایشان همهاش هم نیک فرجام نبوده و گاه عواقبی ناخوشآیند برایشان داشته است. صاحبان این افکار پیشرفته و ترقیخواهانه که در حصار تنگ محدودیتهای حرمسرایی گیر افتادهاند، مستعد ابتلا به عصبیت و افسردگی هستند. کار بیشتر این پیشآهنگان سرانجام به جنون میکشد؛ در حالی که خواهران بیخیال و بیحالشان از این درد و دغدغهای که در دل وجان آنها است کاملاً بیخبر اند. | |||||||||||||||||||||||||||
|