پيراهن نشانه دار زرتشتيان
|
|
|
|
پيش گفتار
اين پيراهن چلوار سفيد با بلندي 64 س.م و پهناي 110 س.م مربوط به زرتشتيان يزد و احتمالاً مربوط به حوالي سال 1260 ه.ش مي باشد. اين پيراهن، تنها يك اثر هنري و موزه اي نيست، چرا كه در زير خود، داستان هايي از اين ديار را نهان كرده است. داستان هايي كه از يك طرف، نامردمي هاي عده اي نسبت به قوم زرتشتي را روايت مي كند و از طرفي ديگر، هنر زندگي اين قوم را نشان مي دهد.
اين پيراهن را «انجمن ميسيونر هاي كليسا» يا همان مبلغين انگليسي از يزد به يادگار برده اند. در سال 1966 م (1345 ه.ش) «موزه بريتانيا» (1) اين پيراهن را به همراه ديگر اقلام از اين انجمن خريداري كرده است. هم اكنون اين پيراهن با شناسه «As1966,01.512» در همين موزه كه يكي از 5 موزه بزرگ جهان و با موضوع تاريخ و فرهنگ انساني است در «لندن» نگهداري مي شود. استوانه «منشور حقوق بشر كورش كبير» نيز در همين موزه نگهداري مي شود. براي بازديد از اين پيراهن در آن موزه به اين نشاني برويد.
محدوديت هاي اقوام غير مسلمان در يزد
شوربختانه در بخش هايي از تاريخ پس از اسلام اين سرزمين، اقوام غير مسلمان و دگردين در تنگنا هايي قرار داده مي شدند. هر چند اطلاع زيادي از وضع زندگي اديان و اقوام يزد در بسياري از دوره هاي تاريخي در دست نيست اما با استناد به يافته ها و نوشته ها، محدوديت هاي اقوام غير مسلمان يزد در ميانه هاي «دوره قاجار» را مي توان در چندين دسته كلي چنين تقسيم بندي نمود: محدوديت در لباس پوشيدن، محدوديت در معماري خانه ها، محدوديت در رفت آمد و سواري، محدوديت در كسب و كار، محدوديت هاي آموزشي براي كودكان، اجبار در پرداخت جزيه، تفاوت در ارث بري و خون بها و ....
بيشتر اين قوانين براي همه اقوام دگردين شهر با درجات گوناگون جاري بوده است. برخي از اين محدوديت ها زودگذر و مقطعي و برخي ديگر ديرپا و خلل ناپذير بوده اند. دسته اي از آن ها محلي بوده و دسته اي ديگر در سراسر كشور اجرا مي شده است. گاه همه اقوام دگردين به طور مساوي زير فشار بوده اند و گاه بسته به شرايط آن مقطع از تاريخ، فشار و بار آزار و اذيت ها بر قومي، بيشتر از بقيه مي شده است.
|
پوشاك و نوع پوشش دختر و پسر، زن و مرد و پير و جوان در عكسي از خانواده اي يزدي و زرتشتي. |
ممنوعيت هاي لباس زرتشتيان يزد
«جرج كرزن»، سياستمدار و سياح انگليسي، كه سال هاي 1268 ه.ش و 1269 ه.ش را در ايران گذرانده است، درباره زرتشتيان يزد در سفرنامه خود مي نويسد: "در اينجا طي قرن ها، اين جماعت شريف زيسته و اين شهر و نقاط مجاور آن كه دهات مختص به خود ايشان است را از بركات صنعت و كار خستگي ناپذير و فضايل اخلاقي خويش بهره مند داشته اند؛ در حالي كه مورد حمايت و عنايتي نمي باشند و گاهي آسيب هايي نيز ديده اند. .... ايشان ناگزير اند جامه هاي كم رنگ بپوشند و در شهر، حق اسب سواري يا دكان داري و اجازه تصاحب خانه هاي عالي ندارند." (2)
«نيپير ملكوم»، از اعضاي انجمن مبلغين مسيحي در يزد، كه از سال 1276 ه.ش تا 1281 ه.ش در اين شهر زيسته در كتاب خود چنين مي نويسد: "جامعه يزد از مردماني با سه يا چهار دين گوناگون تشكيل شده است. در اين شهر 1400 خانه با ساكنين زرتشتي وجود دارد؛ همچنين اجتماع كوچك تري از يهوديان نيز در اين شهر زندگي مي كنند." (3)
وي پس از خواندن يزد به عنوان يكي از متعصب ترين شهر هاي ايران و پس از ذكر اين نكته كه زرتشتيان بيشتر از يهودي ها در مضيقه و محدوديت اند اما شكوفا تر و توانگر تر از آن ها شده اند، برخي از ممنوعيت هاي پوششي زرتشتيان يزدي را چنين بر مي شمرد: "تا سال 1895 م (1274 ه.ش)، هيچ زرتشتي اي اجازه نداشت با خود چتر داشته باشد. .... آن ها تا آن سال منع شديدي هم در استفاده از عينك داشتند. همچنين تا سال 1885 م (1264 ه.ش) از انگشتري دست كردن آن ها نيز جلو گيري مي شد.
زرتشتيان شال كمرشان بايستي از كرباس ضخيم مي بود؛ اما از سال 1885 م (1264 ه.ش) مجاز به استفاده از هر جنس پارچه سفيدي شدند. آن ها تا سال 1896 م (1275 ه.ش) براي عمامه بستن، مجبور بودند دستار را در هم بتابانند و نمي توانستند آن را ساده دور سرشان بپيچند. تا حدود سال 1898 م (1287 ه.ش) آن ها تنها مجاز به استفاده از قبا و رخت قهوه اي، خاكستري و زرد بودند اما از آن سال به بعد مجاز به پوشيدن همه رنگ ها البته بجز آبي، سياه، قرمز روشن و سبز گرديدند.
ممنوعيت ديگر آن ها در پوشيدن جوراب سفيد بود و تا حوالي سال 1880 م (1259 ه.ش) زرتشتيان تنها مجاز به پوشيدن نوع خاصي از كفش هاي بدتركيب با نوك هاي گشاد و ورآمده بودند. آن ها تا سال 1885 م (1264 ه.ش) مجبور به پوشيدن كلاه چند تكه بودند و همچنين تا حوالي سال 1880 م (1259 ه.ش) به جاي پوشيدن شلوار مي بايستي شلوارك هاي تنگ و همرنگ بدن بپوشند." (4)
«نيپير ملكوم» همچنين در كتاب خود از مواردي نام مي برد كه در سال هاي 1891 م (1270 ه.ش) و 1860 م (1239 ه.ش)، تاجري زرتشتي و پيرمردي 70 ساله و زرتشتي به سبب پوشيدن جوراب و شلوار سفيد كتك مي خورند و لباس هاي مذكور از پايشان در آورده مي شود.
يكي از علماي يزد در سال 1288 ه.ش هنگام بدرقه و وداع با «ملا عبد الكريم شيخ الاسلام»، نماينده دوره يكم مجلس شوراي ملي، كه عازم مجلس بود وي را چنين نصيحت مي كند: "مي شنوم يكي از فصول قوانين مجلس «مسيله مساوات» است. برويد به «تهران» و به اهل مجلس حالي كنيد كه يزد سواي ساير ايران است. مثلاً مي شنوم در شهر هاي داخله، زرتشتي ها سوار بر اسب و قاطر و الاغ مي شوند و البسه فاخر و الوان مي پوشند و كلاه به سر مي گذارند! اين كار ها خلاف شرع است. زرتشتي بايد قباي كرباس مله (5) بپوشد و عمامه كرباس مله به سر بگذارد ...." (6)
|
برشي از تابلوي نقاشي مردان يزدي اثر استاد ميرزا ابو القاسم يزدي به تاريخ 1280 ه.ش. اين تابلوي ارزشمند به خوبي لباس اقوام، اديان و اصناف يزد را نمايش مي دهد. مردان از راست به چپ عبارت اند از: روغنگر، فالگير يهودي، حمال، رعيت زرتشتي و مقني. «دكتر جلال گلشن» درباره پوشاك مردان يزد مي نويسد: "پوشاك مردان عبارت بود از يك پيراهن چلوار سفيد كه يقه پيراهن با دكمه در طرف راست بسته مي شد و آستين ها سرشان بسته نبود و باز و رها بود. .... نسبتاً پيراهن ها بلند بودند و از باسن پايين تر مي آمدند. زيرجامه اغلب از جيم مشكي ... دوخته مي شد و نسبتاً گشاد بود و عبارت بود از يك خشتك بزرگ و آويزان و پاچه هاي معمولاً گشاد ... و ليفه و بند تنبان. .... روي پيراهن و اين زيرجامه ... قبا پوشيده مي شد ... كه سفيد، سربي يا آبي بود." (7) وي درباره لباس زرتشتيان يزد هم مي نويسد: "زرتشتيان يزدي هم اغلب چادرشب متمايل به سرخي كه چهارخانه بافته شده بود بر سر مي كردند. زرتشتياني كه موبد بودند بايد عرقچين سفيد مي گذاشتند. چادرشب هاي كوچك مردم «آبشاهي» رنگش جگري و پررنگ تر بود." (8) نكته هاي اين نوشتار كه در اين عكس به خوبي هويدا است چنين است: شكاف يقه كج مردان، شيوه عمامه تاباني زرتشتي، قباي كرباس مله زرتشتي، نصب علامت جانماز روي سينه يهودي و كلاه چند تكه يهودي. نكته جالب ديگر كفش هاي يهودي است كه داستانش روشن نيست. ميرزا ابوالقاسم يزدي |
ممنوعيت هاي لباس يهوديان يزد
«جرج كرزن» در خاطرات خود مي نويسد: "يهوديان كه دو هزار نفر اند حالا ناگزير اند نواري به رسم علامت بر لباس خود نصب كنند." (9) همچنين «علي اكبر تشكري بافقي» در كتاب خود، اوضاع يهوديان را در بين سال هاي 1285 ه.ش تا 1300 ه.ش چنين ترسيم مي كند:
"در اين دوران يهوديان نيز وضعيت بهتري نداشتند. دستور رييس روحانيون شيعه شهر يزد، شرايط زندگي يهوديان را تا حدي بازنمون مي سازد. مطابق با اين دستور `براي يهوديان ممنوع شده بود كه جامه آن روز ايرانيان، يعني عبا، بپوشند، در روز باراني از خانه بيرون روند، در كوچه ها سوار بر مركب باشند و در بازار به برخي از كالا ها دست بزنند.` (10) همچنين يهوديان در اين زمان همانند زرتشتيان بايستي براي شناخته شدن از مسلمين، علامت خاصي به لباس خود بدوزند. `زنان يهودي را هم از طريق چادرشان مي شد شناخت كه بنا به رسم بايستي سفيد باشد.` (11)" (12)
البته اين محدوديت هاي پوششي در «دوره قاجار» پايان نيافت و پسماند هاي آن قوانين تا «دوره پهلوي» هم وجود داشته است. «جلال گلشن» در كتاب خود كه به اوضاع يزد از حدود سال هاي 1310 ه.ش به بعد پرداخته مي نويسد: "يهوديان يزد از عرقچين سياه استفاده مي كردند و چيز ديگري نمي توانستند سر بگذارند." (13) «حسين بشارت» هم در كتاب خود كه به اوضاع يزد از حدود سال هاي 1320 ه.ش به بعد پرداخته مي نويسد: "يهودي ها و هم زرتشتي ها بايستي لباس مخصوص داشته باشند كه از مسلمانان تميز داده شوند. يهودي ها سينه بند كوچكي به نام «جانماز» به خود آويزان مي كردند." (14)
|
نمايي نزديك تر از حاصل هوش و هنر زنان زرتشتي يزد در طراحي و دوخت اين پيراهن. British museum |
داستان اين پيراهن
اما داستان اين پيراهن چيست؟ عنوان اين اثر در «موزه بريتانيا» چنين است: "پيراهن سفيد نخي با شكاف يقه نامتقارن و دور دوزي شده با نوار سياه نقشدار." توضيح اين موزه نيز درباره اين اثر چنين است: "حاكم يزد حكم كرد كه عيناً مانند يهوديان كه مي بايستي كلاه چند تكه بر سر بگذارند و لباس نشانه دار (15) بپوشند، زرتشتيان هم بايد از اين، پس پيراهن نشانه دار بپوشند. سه روز به آن ها فرصت داده شد و پس از آن، زرتشتيان با اين پيراهن ها ظاهر شدند. حاكم هم خنديد و آن را پذيرفت." (16)
«نيپير ملكوم» در كتاب خود پس از برشمردن همه محدوديت هاي زرتشتيان، داستان اين پيراهن ها را چنين روايت مي كند: "فلسفه اين احكام ذله كننده، تمسخر و سرگرمي بچگانه بود و علي رغم وجود فشار، گاه همين قضيه زرتشتيان را قادر مي ساخت تا بتوانند اين محدوديت ها را پشت سر بگذارند. مثال زير اين موضوع را به روشني بيان مي كند.
همان گونه كه گفته شد يهوديان مجبور بودند براي حضور در شهر يك وصله الحاقي به قبا يا لباس خود وصل كنند. داستان از اينجا شروع شد كه در حوالي سال 1880 م (1259 ه.ش) مجتهدين كوشيدند تا زرتشتيان را نيز مانند يهوديان وادار كنند كه نشانه اي آشكار و متمايز روي پيراهن خود آويزان كنند.
در آن زمان «محمد حسن خان» (17) حاكم يزد بود. «ملا بهرام خرمشاه» (18) براي رفع و رجوع كردن اين مشكل از حاكم سه روز مهلت خواست تا مردمان قومش نشانه ها را آماده كنند. زنان زرتشتي هم كار را آغاز كردند و طي اين سه روز، يك نوار سوزن دوزي شده زيبا دور يقه و شكاف يقه پيراهن مردان دوختند.
زرتشتيان هم همين حاشيه دوزي را به عنوان وصله و نشانه اجباري ارايه كردند. از آن جايي كه اين يقه ها، هم متمايز و آشكار بود و هم واقعاً يك نوع وصله و نشانه به حساب مي آمد، ديگر كسي نتوانست از آن ها ايرادي بگيرد. در يزد، نتايج كوچكي كه از اين چنين اقدامات اقوام به دست مي آيد از نتايجي كه فرمان رهايي بخش شاه مي تواند داشته باشد، معتبر تر و پايدار تر است." (19)
|
دو دست پيراهن كتاني سفيد ديگر در موزه بريتانيا با حاشيه دوزي و گلدوزي هاي قرمز و سياه كه هر دو را ميسيونر هاي انگليسي از ايران به «لندن» برده اند. در توضيحات موزه چيزي درباره شهر و ديار اين پيراهن ها كه شايد زنانه و بچگانه باشند گفته نشده است. |
پس گفتار
همانندي فراواني كه متن توضيحات «موزه بريتانيا» و داستان «نيپير ملكوم» دارند، اين گمان را بر مي انگيزد كه اين پيراهن را خود او از يزد به «لندن» برده باشد. اين داستان و اين پيراهن را مي توان گواهي بر تيزهوشي، هنرمندي، نجابت، سخت كوشي، اصالت، غرور و سربلندي زرتشتيان يزد دانست؛ چرا كه در پاسخ به اين حكم ناروا، نه از ميدان و بازار به در رفتند و نه به پيراهن خود وصله چسباندند، بلكه با هنر و هوش خود، تزيينات يقه و شكاف پيراهن را كه هم دراز و هم كاملاً مشخص بود را به جاي نواري پارچه اي كه روي سينه نصب شود به بدخواهان قبولاندند، اگر چه از نظر حاكم و قانونگذاران مسخره آمد.
همان گونه كه از نوشته هاي «نيپير ملكوم» هم بر مي آيد، از حدود سال 1260 ه.ش به بعد كم كم و يك به يك، محدوديت هاي اديان كاسته و برداشته شد. برخي از عوامل اين آزادي و مساوات را مي توان چنين برشمرد: فعاليت فرستادگان «انجمن اكابر پارسايان هند» و تاجران زرتشتي، فعاليت انگليسي ها، قوت گرفتن اقوام در اثر حمايت همكيشانشان از خارج، لغو حكم ماليات جزيه به دستور «ناصر الدين شاه»، آشنايي مردم با دنياي جديد، برپايي مشروطه و آغاز حكومت مردم بر مردم، گذراندن «قانون مساوات» در مجلس مشروطه، رواج يافتن مدارس، قدرت يافتن حكومت ها در سركوبي اشرار و ....
از اين دست نوشته ها نبايد چنين برداشت كرد كه يزد همواره محل درگيري اديان بوده است. درست است كه گاهي برخورد و درگيري و فتنه اي از طرف حاكمان يا اشرار يا عواملي ديگر بين اديان و اقوام پا مي گرفته است، ولي در مجموع اوضاع زندگي در اين ديار آرام بوده است. اديان گوناگون هزاران سال است كه در يزد در كنار هم زيسته اند و در زندگي و تجارت با هم مراوده داشته اند. در گذشته، علماي راستين اديان با هم رفت و آمد و گفت و شنود مي كرده اند و در قحطي ها و تنگنا ها به داد هم مي رسيده اند. حتي گاه اين اقوام در جهت منافع مشترك سياسي و يا ديني با هم متحد مي شده اند. اين همزيستي چنان كم مانند است كه «محمد حسين پاپلي يزدي»، جغرافي دان برجسته، در اين باره گفته است: "شهر يزد قبل از اين كه شهر هر شعار ديگري باشد، شهر صلح و صفا و همزيستي مسالمت آميز است." (20)
در پايان ضمن تشكر و قدرداني از «جناب آقاي محمد مهدي جاوداني» بابت راهنمايي و يافتن اين اسناد و مدارك، از همه خوانندگان درخواست مي شود كه ديگر زواياي تاريك تاريخي و فرهنگي و هنري اين داستان و پيراهن را بر همه ما روشن سازند. پاورقي: (2) ايران و قضيه ايران؛ جرج ناتانيال كرزن؛ ترجمه وحيد مازندراني؛ انتشارات علمي و فرهنگي، تهران، 1364؛ جلد 2؛ ص 294
(3) Five years in a persian town; Napier Malcolm; 1905; p. 44 (4) Five years in a persian town; Napier Malcolm; 1905; p. 45 & 46 (5) مله (/mā.lā/mal.²ā/) نوعي پارچه پنبه اي كرباس وار به رنگ هاي كمرنگ مانند زرد، كرم، خاكي و پوستي مي باشد. (6) مشروطيت در يزد: از ورود انديشه نوين تا كودتاي سيد ضياء الدين طباطبايي، 1299 - 1285 ه.ش؛ علي اكبر تشكري بافقي؛ انتشارات مركز يزد شناسي، يزد، 1377؛ ص 159 روزنامه صور اسرافيل؛ شماره 17، مورخ پنجشنبه 14 شوال 1325 ه.ق (28 آبان 1286 ه.ش)؛ ص 4 (7) يزد ديروز: آداب، سنن و رخداد هاي 1384 - 1304 ه.ش؛ جلال گلشن؛ به اهتمام ميرزا محمد كاظميني؛ انتشارات صحيفه خرد، قم، 1384؛ ص 213 (8) يزد ديروز: آداب، سنن و رخداد هاي 1384 - 1304 ه.ش؛ جلال گلشن؛ به اهتمام ميرزا محمد كاظميني؛ انتشارات صحيفه خرد، قم، 1384؛ ص 206 (9) ايران و قضيه ايران؛ جرج ناتانيال كرزن؛ ترجمه وحيد مازندراني؛ انتشارات علمي و فرهنگي، تهران، 1364؛ جلد 2؛ ص 294 (10) اوضاع سياسي اقتصادي اجتماعي ايران؛ كوزنتسوا؛ ترجمه سيروس ايزدي؛ انتشارات بين الملل، تهران، 1358؛ ص 107 (11) ايران افسانه و واقعيت: خاطرات سفر به ايران؛ هاكس مريت؛ ترجمه محمد حسين نظري نژاد، محمد تقي اكبري و احمد نمايي؛ انتشارات آستان قدس رضوي، مشهد، 1368؛ ص 65 (12) مشروطيت در يزد: از ورود انديشه نوين تا كودتاي سيد ضياء الدين طباطبايي، 1299 - 1285 ه.ش؛ علي اكبر تشكري بافقي؛ انتشارات مركز يزد شناسي، يزد، 1377؛ ص 156 (13) يزد ديروز: آداب، سنن و رخداد هاي 1384 - 1304 ه.ش؛ جلال گلشن؛ به اهتمام ميرزا محمد كاظميني؛ انتشارات صحيفه خرد، قم، 1384؛ ص 203 (14) يزد، شهر من؛ حسين بشارت؛ انتشارات انديشمندان يزد، يزد، 1386؛ ص 208 (15) مراد از وصله يا نشانه، مثلاً نواري از پارچه سفيد است كه يهوديان يزد هنگام حضور در اماكن عمومي و بازار شهر بر روي لباس خود مي دوخته اند و يا سنجاق مي كرده اند.
(16) British Museum; Museum number As1966,01.512; Link (17) شوربختانه حاكم نام برده شده و مطابق با زمان اين داستان، هنوز بر ما شناخته نيست. البته در كتاب ها از «محمد حسن خان وزير بقايا»، فرزند «سلطان علي خان وزير افخم» و برادر زاده «عدل الدوله»، نام برده شده كه عمويش در سه دوره در سال ها 1316ه.ق (1277 ه.ش)، 1325 ه.ق (1286 ه.ش) و 1327 ه.ق (1288 ه.ش) و گويا پدرش در دو دوره كوتاه در سال هاي 1316 ه.ق (1277 ه.ش) و 1325 (1286 ه.ش) در يزد حاكم بوده اند. «ميرزا محمد نواب رضوي» در خاطرات خود از قدرت و شايد حاكميت «محمد حسن خان» در يزد در سال 1325 ه.ق (1286 ه.ش) ياد مي كند و اتفاقاً ماجراي درگيري او با تاجران زرتشتي و زورگيري از آن ها نيز روايت مي كند. (18) رييس قوم زرتشتي.
(19) Five years in a persian town; Napier Malcolm; 1905; p. 45 & 46 (20) براي شنيدن سخنراني «دكتر محمد حسين پاپلي يزدي » با موضوع «تمدن كاريزي» به اين برگه برويد.
|
|
امتياز شما به اين مقاله چيست؟ |
ديدگاه شما درباره اين مقاله چيست؟ |
ديدگاه هاي خوانندگان درباره اين مقاله4 ديدگاه واپسين از 4 ديدگاه | محمد مهدي جاوداني | mja...@yahoo.com |
نمونه اي از تاثير(مثبت يا منفي)دنياي جديد بر تفكر و سلوك مردم يزد 11/25/2013 1:06:51 PM
ابوالفضل خطيبي | abk...@gmail.com |
بسيار عالي. در جستاري كه مشغول نوشتن آن هستم به اينجا ارجاع داده ام. نام نويسندۀ اين جستار نيامده يا من نديدم؟ 1/25/2014 1:53:20 PM
سلام ... انگار شما يهودي هستي كه انقدر سنگشون رو به سينه ميزني ... ا.نم يهودي نه چون يهودي هاي اصل هم اينقدر بي فكر نيستن شما از لاوي اسراييل هستي كه سنگ استر و مردخاي رو به سينت مي كوبي و نگرانشي .... برو تاريخ اصلي رو بنويس تا همه بدونن استر و مردخاي خداي يهوديان اسراييل چه آتيشي سوزوندن و چه بلايي سر ايراني ها آوردن حقيقت گو باش 5/7/2014 11:04:38 AM
به نظر من مقاله تون از نظر ارجاع جالب و تقريبا كامله اما يه نقص كوچيك توش ديدم و اون اينكه، اين مسئله از ديد بسياري از انديشمندان بررسي شده ولي به نظر انديشمندان مسلمان بها نداده. كاش يه سيري هم در نظران همون مجتهدين وقت ميكرديد يا لااقل اسمي ازشون مي آورديد تا خواننده بتونه اگه خواست خودش تحقيق رو ادامه بده. در اين صورت مقاله جانبدارانه به نظر نميرسيد، مثلا اينكه چرا مجتهدين لازم ميدونستن كه لباس اديان مختلف متمايز باشه؟ شايد جواب اين سوال فقط دو سه خط باشه اما ارزش مقاله رو بالا ميبره طي تحقيقي كه خودم داشتم به اين نتيجه رسيدم: نجاسات و نحوه تطهير اونها توي دينهاي مختلف متفاوت هست، بنابر اين براي جلوگيري از ايجاد درگيري هاي روزمره مردم با هم سر اين مسائل، چنين قوانيني وضع شده بود. (نه اينكه پيروان ساير اديان الهي ذاتا نجس باشند) توي روايات هم اومده كه اگه بخواين منابعش رو براتون ميارم. بازم از زحماتتون ممنونم موفق باشيد 12/24/2014 6:52:04 AM |
|
ويژگي هاي اين مقاله
هنگام چاپ: 11/25/2013 4:56:34 AM | امتياز: 4.21 از 5 در 19 راي () | شمار بازديد: 10028 | شمار ديدگاه: 4 |
|
|