تعليم و تربيت |
|
چكيده: شرح نحوه تدريس و علم آموزي و مدارس و وضع آموزش و پرورش در دهه هاي 1320 و پس از آن در يزد. توضيح رفتن به ملا و طريقه قرآن آموزي و آداب نقل كردن بچه ها. شمردن مدارس علوم قديمه، دبستان ها و دبيرستان هاي يزد و نام بردن از برخي مسيولان و سازندگان آنها و همچنين گفتن دين رسمي آن مدارس. توضيح وضع لباس و يكنواختي دانش آموزان دبستان و دبيرستان و آشنايي با بعضي از مواد درسي و معلمان آنها در يزد. واژگان كليدي: ملا، نقل كردن، مدرسه علميه، دبستان و دبيرستان هاي يزد، مدارس يهوديان، زرتشتيان و مسلمانان يزد، آموزش و پرورش، تعليم و تربيت، يزد. |
|
كتاب: يزد، شهر من؛ ويرايش دوم نويسنده: حسين بشارت ويراستار: مهري زيني طراح جلد و صفحه آرا: محمد علي شاهنده ناظر چاپ: سيد محمد موسوي ناشر: انديشمندان يزد، يزد، 1386 گنجينه: حسين بشارت، شماره 9 شابك: 964-96270-7-3 |
|
حسين بشارت حسين بشارت فرزند محمد پس از تحصيلات مقدماتي در يزد و تهران در سال 1325 از دانشكده حقوق فارغ التحصيل شد. آنگاه به يزد بازگشت و نزد پدر خود مشغول به كار شد. وي خط سياق را نيز فرا گرفت و بعد ها به امور تجاري و بنكداري پرداخت. بشارت در 1337 شركت «پشم ريسي شرق» را تاسيس كرد. وي مدتي عضو انجمن شهر بود اما از اين سمت استعفا كرد. در زمان استانداري «سينا» او به عضويت شوراي فرهنگي آموزش و پرورش درآمد. همچنين در زمان استانداري «غلامرضا دبيران» به همكاري با نهضت پيكار با بيسوادي پرداخت.دانشنامه مشاهير يزد، ميرزا محمد كاظميني جداي از فعاليت هاي ديگر زندگي، حسين بشارت توان مادي و معنوي خود را با عشق به سرزمين مادري اش يزد بر گسترش و حفظ فرهنگ اين ديار وقف نموده است. از جمله فعاليتهاي ايشان در اين زمينه مي توان نام برد از مشاركت در بنيان گذاري مركز يزد شناسي و اهداي كتابخانه شخصي خود به كتابخانه وزيري يزد. در اين زمينه، ديگر كار خير و بسيار ارزشمند ايشان پرداخت هزينه و كمك به چاپ كتاب هايي است كه در زمينه يزد باشد. نام تعدادي از از كتاب هاي «گنجينه حسين بشارت» و شماره آنها بدين شرح است: 1- تذكره شعراي يزد، 2-واژه نامه يزدي، 3- تذكره ميكده، 4- تاريخ سالشماري يزد، 5- يزد در سفرنامه ها، 6- يزد در اسناد امين الضرب، 7- واژه نامه يزدي، 8- خاطرات شازده حمام، 9- يزد شهر من، 10- منظومات از شرف الدين علي يزدي، 11- منشئات از شرف الدين علي يزدي و 12- ديوان سعيدا نقشبندي يزدي. |
|
وقتي پنج ساله بودم، مرا به نزد ملا فرستادند كه پيرزني بود به نام «ملا فاطمه بي بي» -خدايش رحمت كند-. محلي نسبتاً وسيع و مخروبه بود در يك گودي، كه در آنجا اطاقي داشت و پستويي؛ و جلوي اتاق، صفه اي. ما بچه ها آنجا گرد صفه، يا در زمستان گرد اتاق مي نشستيم و از «عمّ جزء» كه جزء آخر «قرآن» مجيد بود و مخصوص تعليم نوآموزان تهيه شده بود، شروع مي كرديم.
|
| .........................................اول كار ها به نام خدا .................................................................................. | .............................................. 1 ................................................................................ | .........................................پس مبارك بود چو فر هما .................................................................................. | |
|
پس از تمرين الفبا مي خوانديم: "مد بكشم؛ تشديد را به جا آورم؛ الف همزه را به جاي الف بشناسم؛ اگر نشناسم، صد تا چوب عنابي ملا بخورم تا بشناسم."
|
عكس راست: پرتره حسين بشارت با لباس فرم مدرسه. عكس چپ: خانواده دكتر جلال گلشن مربوط به اسفند ماه سال 1313؛ در اين عكس پوشش دبستان و دبيرستان آن دوران به خوبي نمايان است. عكس چپ: جلال گلشن، كتاب يزد ديروز |
در طول آموزش قرآن براي بچه ها در چند مرحله جشن مي گرفتند و به اصطلاح "آنها را نُقل مي كردند." يك بار وقتي «سوره حمد» را ياد مي گرفتيم، ديگر بار وقتي «عم جزء» را تمام مي كرديم؛ و هنگام نقل كردن، اين اشعار را مي خوانديم: "عبس ِ، عمه رسه، نقل ملا زود برسه، اگر نرسه، چوب ها به تن برسه؛" بار ديگر پس از ياد گرفتن «سوره ياسين» و در نهايت هم پس از ختم قرآن.
|
نمايي از دانش آموزان مدرسه ماركار يزد؛ اين مدرسه با همت ماركار از خيرين زرتشتي و از پارسايان هند و با طراحي باستان گرايانه مهندس برزو در سال 1312 به صورت ملي احداث گرديد. علي محمد كاوه، سالنامه فرهنگ يزد
به اين ترتيب كه از خانه نوآموز، مقداري آجيل، قند و نبات و مقداري نقل به خانه ملا مي فرستادند. آنوقت، كودك را روي چهار پايه اي مي نشانيدند و بچه ها دور او جمع مي شدند. ملا مقداري آجيل و نقل روي سر او مي ريخت و بچه ها نقل و آجيل ها را از روي زمين جمع مي كردند. طبعاً قند و نبات و مقدار عمده آجيل و نقل، سهم ملا بود كه به صندوق خانه ملا مي رفت.
در سال 1317 مرا به دبستان گذاردند؛ «دبستان نمره 4» يا « دبستان هدايت». فعلاً به نام «دبستان محمد نيك پور» است كه آنجا را تجديد ساختمان و به آموزش و پرورش، اهدا كرده است. خانه اي بود بزرگ با چهار طرف عمارت؛ متعلق به مرحوم «ميرزا عباس صراف» معروف به «بمي» كه در دوره سوم مجلس شوراي ملي، نماينده يزد و جزء وكلاي مهاجر بود.
در دي ماه 1318 كه مادرم فوت كرد، ما از محل مسكوني خود به محله قديممان «لب خندق» نقل مكان كرديم و چون اين مدرسه دور بود، مرا به «مدرسه شاهدخت» گذاردند. آن موقع غير از مدارس زرتشتيان، دو مدرسه دخترانه دولتي به نام «شاهدخت» و «ايراندخت» بود. از ايراندخت خبر ندارم. شاهدخت، مدرسه اي مختلط بود كه دانش آموزان پسر را هم تا كلاس چهارم ابتدايي قبول مي كردند؛ البته مدير و معلممان، همه، خانم ها بودند. در آنجا معلم هايي بودند كه هر كدام به دليل فوت مادرم، مرا به نوعي مورد لطف خود قرار دادند. بر خود فرض مي دانم از آنها ياد و براي آنها طلب مغفرت كنم: مرحومه «طوبي خانم اخوان اصفهاني» و خواهرش مرحومه «ملكه خانم اخوان اصفهاني»، مرحومه «مرضيه خانم طامري» و مرحومه «عزت خانم حافظي» -مدير دبستان- كه پدر و عمويش از اطباي مشهور يزد بودند و عمويش -مرحوم «دكتر محمد حافظي» -پدر مرحوم «علي حافظي» -مدير مجله آسياي جوان- و «مسعود حافظي» -قاضي عدليه--- مرا از يك بيماري كه همه ساله مبتلا مي شدم، نجات داد. خداوند همه آنها را غريق رحمت فرمايد.
|
مدرسه بدر، مدرسه نمره 3 يا مدرسه مشيريه يزد از بنا هاي خير ميرزا فتح الله مشير الممالك؛ در اين مجلس نامعلوم در اين مدرسه دانش آموزان و مربيان و مسيولين حضور دارند. آلبوم عكس محمد حسين افشاريه
بعد از آنجا به «دبستان بدر» رفتم كه چون در يكي از خانه هاي مرحوم «مشير الممالك» قرار داشت، به «مدرسه مشيري» هم معروف بود. در آن موقع غير از مدارس زرتشتيان و يك مدرسه متعلق به يهوديان، چهار مدرسه ابتدايي پسرانه دولتي در يزد بود؛ «مدرسه سعدي» يا «مدرسه نمره 2»، «مدرسه بدر» يا «مدرسه نمره 3»، «مدرسه هدايت» يا «مدرسه نمره 4»؛ مدرسه نمره يك را نمي دانم.
لباس شاگردان مدارس، فرم مخصوصي بود؛ در دبستان، كت از بالا تا پايين دكمه مي خورد و به شكل لباس هايي كه فعلاً به نام «مائويي» معروف است، به رنگ فلفل نمكي يا خاكستري سير كه در يزد «مخلوطي» گفته مي شد. از اين طريق، شاگردان، مشخص بودند و چون همه به يك شكل بودند، فرقي بين دارا و ندار، مشهود نبود. اگر هم در شب عيد، لباسي از طرف خيرمندان و يا مدير مدرسه توزيع شده بود، چون همه به يك شكل بود، معلوم نبود.
يادم مي آيد كلاس پنجم دبستان بوديم. يكي از دانش آموزان كه پدرش از بازرگانان و ضمناً از سياستمداران مشهور بود، با دوچرخه به مدرسه آمد. مدير دبستان -مرحوم «تقي ملك»- او را به خانه برگردانيد كه دوچرخه را در خانه بگذارد و مثل ديگر دانش آموزان به مدرسه بيايد. وه كه چه آيين هاي خوبي بود.
يكي از درس هايي كه در دوره دبستان تدريس مي شد، «سرود و موسيقي» بود كه آنچه من يادم هست، فردي به نام «صفايي» كه يزدي هم نبود، معلم موسيقي ما بود و با ويلن خود به كلاس مي آمد و روي دفترچه هاي نت به ما درس مي داد. البته ما از اين كلاس هيچ بهره اي نمي برديم و موسيقي دان و موسيقي شناس نمي شديم؛ فقط چند سرود مثل «سرود ورزش» را ياد مي گرفتيم و اين شعر شوخي مانند و طنز آميز كه: "دُ ر ِ مي فا سُل لا سي، تو تنبل كلاسي؛ نمره بيست مي خواستي؛ حالا كه شدي رفوزه، بيا برو تو كوزه."
|
نمايي از دبيرستان ايرانشهر يزد در حال احداث كه معماران و گلكاران در حال ساخت و ساز اند؛ اين دبيرستان دولتي توسط آندره گدار فرانسوي و با الهام از معماري اصيل باستاني ايراني همچون معماري ساسانيان طراحي و در سال 1313 توسط علي اصغر حكمت افتتاح شد و در سال 1317 به بهره برداري كامل رسيد. عبد الحسين آيتي؛ كتاب آتشكده يزدان |
بعد از شهريور بيست و رفتن «رضا شاه»، تعليم قرآن در مدارس شروع شد و در كلاس ششم ابتدايي كه بودم مرحوم «مير سيد علي حمزوي» كه از پيشكسوتان فرهنگ يزد بود، تعليم قرآن را به عهده گرفته و با لحن خوشي هم قرآن را در كلاس تلاوت مي كرد؛ و يادم مي آيد در سر كلاس، مسابقه اي گذاشت كه هر كس «آيت الكرسي» را كاملاً حفظ كند، يك نمره بيست دريافت مي كند؛ كه خود، جايزه خوبي براي محصلين آن دوره بود. نمي دانم من تنبل كلاس هم آن نمره را گرفتم يا نه؟
|
گوشه اي از اجراي مراسم ورزشي در يك روز جشن احتمالاً مربوط به جشن 4 آبان؛ دبيرستان ايرانشهر يزد در ابتداي خيابان ايرانشهر قرار دارد. علي محمد كاوه، سالنامه فرهنگ يزد
موقعي كه من دوره دبستان را به پايان رسانيدم و به دبيرستان رفتم، فقط يك دبيرستان دولتي در يزد بود، به نام «دبيرستان ايرانشهر» كه فعلاً هم در همان محل سابق و همان ساختمان قرار دارد كه خوشبختانه از آسيب محفوظ مانده و از ساختمان هاي زيباي قرن اخير يزد است. در كنار آن، دو دبيرستان ديگر هم بود كه از طرف زرتشتيان احداث شده بود. البته مسلمانان هم به آنجا مي رفتند. يكي، دبيرستان كامل به نام «كيخسروي» كه در قلب محله زرتشتيان بود و اكنون «باشگاه زرتشتيان» است و مدرسه به محل جديد واقع در «خيابان هراتي» انتقال يافته و ديگر، «مدرسه ماركار» كه تا كلاس نهم داشت و با هزينه شخصي به نام «ماركار» -از «پارسيان هند»- ساخته شده بود، با برج ساعت معروف كه هنوز داير و برقرار است. اين مرد، سفري هم به يزد آمد؛ گويا قبلاً هم يكي دو سفر آمده بود؛ شخصي كوچك اندام با كلاه فينه و عمامه مولوي دور آن؛ گويا لباس پارسيان هند است. فارسي دري هم نمي دانست و از مترجم كمك مي گرفت. جشني برايش در مدرسه ماركار گرفتند. ما را هم براي شركت در جشن از دبيرستان ايرانشهر به مدرسه ماركار بردند.
در يزد، قبل از احداث مدارس جديد، بسياري از مدارس قديمه هم بوده و هست كه اغلب توسط خيرمندان احداث شده است؛ «مدرسه مصلي»، «مدرسه خان»، «مدرسه شفيعيه»، «مدرسه عبد الرحيم خان»، «مدرسه جلو خان» واقع در «مسجد ملا اسمعيل»، «مدرسه امام» احداثي «شاهزاده محمد ولي ميرزا» -فرزند «فتح علي شاه قاجار»-، «مدرسه ضياييه» معروف به «زندان اسكندر» كه ديگر به صورت مدرسه مورد استفاده نيست و براي بازديد توريست ها آماده شده است، «مدرسه دو منار» كه در احداث «خيابان سيد گل سرخ» به كلي تخريب شد، «مدرسه شاه طهماسب» و غيره. اين مدارس در زمان تحصيل من در دبستان و دبيرستان به علت سياست دولت وقت، خالي از طلاب علوم ديني بود و اتاق هاي آنها به صورت خوابگاه در اختيار دانش آموزاني كه از اطراف به يزد مي آمدند، قرار مي گرفت. مدرسه امام يا «مدرسه شاهزاده» تبديل به بيمارستان شده بود و بعد ها كاملاً بر خلاف نظر واقف كه شغل گدايي را در آن مدرسه ممنوع كرده بود، به صورت نوانخانه براي اسكان گدايان درآمده بود؛ كه در حال حاضر تمام آنها به صورت قبلي بازگشته و محل سكونت و تعليم و تعلم طلاب علوم ديني است.
|
عكس راست: مدرسه علوم ديني شاهزاده از بنا هاي خير شاهزاده محمد ولي ميرزا فرزند فتحعلي شاه قاجار و حاكم وقت يزد؛ اين مدرسه در چهارسوق قديم در بازار نو نزديك مسجد جامع كبير يزد در كنار حسينيه شازده قرار دارد؛ بناي مدرسه مربوط به سال 1204 ه.ش. است. عكس چپ: مدرسه علوم قديمه خان از بنا هاي خير محمد تقي خان بن ميرزا محمد باقر بافقي سرسلسله خوانين يزد و حاكم يزد در اواخر افشاريه و اوايل زنديه و فرزندش علي نقي خان؛ اين مدرسه و موقوفاتش در كنار بخشي از بنا هاي خير اين خان مانند حمام، ميدان، بازار و ... قرار دارد؛ بناي مدرسه مربوط به حدود 1150 ه.ش. مي باشد. به گواهي كتاب هاي تاريخ يزد، نيم هزاره پيش و قبل از آن در يزد تعداد مدارس قديمي و علوم ديني و رونق درس و بحث بسيار بيشتر از امروز بوده آنطور كه قابل تصور نمي باشد. زنده ياد شهيد عبد الجبار قرايي، كتاب يزد |
اصولاً در يزد غير از يك دبستان مخصوص يهوديان به نام «دبستان اتحاد» دو نوع مدرسه بود؛ يكي مدارس دولتي كه در بالا ذكر شد، يكي هم مدارس غير دولتي و به اصطلاح «ملي»، احداثي مسلمانان. «مدرسه طاهريه» به مديريت مرحوم «سيد يحيي مدير طاهري»، «مدرسه علميه» به مديريت مرحوم «شيخ علي ذوالمفاخر» و مدرسه اي به مديريت «ميرزا آقا جليلي» و «مدرسه اسلام» به مديريت مرحوم «ابوالقاسم اسلام» و بعد برادرش مرحوم «آقا رضا پوست فروشان»، «مدرسه تدين» به مديريت مرحوم «آقا سيد هاشم فقيه» و بعد از آن فرزندشان -«آقا سيد حسين فقيهي»-. بايد گفته شود كه مدرسه تدين از قديمي ترين مدارس غير دولتي يزد بوده كه ابتدا مرحوم «ميرزا محمد علي تدين» كه بعد ها از وكلاي مبرز دادگستري يزد بود، آن را اداره مي كرد. بسياري از نام آوران بعدي يزد در آن مدرسه درس خوانده بودند.
|
نمايي از ساختمان اصلي و ورودي دبيرستان كيخسروي يزد؛ اين مدرسه از بنا هاي خير كيخسرو مهربان رستم زرتشتي است و بناي آن مربوط به سال 1268 مي باشد كه اكنون بيشتر مورد استفاده مسلمانان است؛ اين مدرسه قبلاً در كوچه آتشكده بود و اكنون در خيابان هراتي است؛ نماد فروهر و اصول پندار نيك، گفتار نيك و كردار نيك در بالا و پارچه هاي عزاداري مربوط به محرم و امام حسين -ع- در پايين سردر نمايشي از تعدد اديان در يزد مي باشد. |
مدارس زرتشتيان هم دو نوع بود، يكي احداثي انجمن اكابر پارسيان هند كه فعاليت آن بيشتر در دهات زرتشتي نشين بود، براي تعليم آداب ديني زرتشتيان و يكي مدارس احداثي ثروتمندان و خيرمندان زرتشتي كه عمومي بود. «كودكستان رشيد»، «دبستان خسروي» و «دبستان دينياري»، دبستان دخترانه و پسرانه ماركار و همچنين دبيرستان بزرگ ولي سه كلاسه ماركار و دبيرستان كيخسروي كه هنوز هم همه آنها داير است، از آن جمله اند. اينك كه ذكر مدارس احداثي زرتشتيان است، بي مناسبت نيست شمه اي از روابط في ما بين مسلمانان و اقليت هاي يزد نوشته شود كه در جاي خود ذكر خواهد شد. |
كتاب يزد شهر من نهمين كتاب از «گنجينه حسين بشارت» كه براي انتشار كتاب ها و مآخذ مربوط به تاريخ و فرهنگ شهر تاريخي يزد ايجاد شده، رساله اي است به قلم خود ايشان. آقاي بشارت در اين رساله كوچك اما گويا بر سر كاري پا فشرده اند كه اگر ده تا همانند آن بيايد، بسياري از آگاهي هاي ضروري براي شناخت فرهنگ پيشين شهري كه نگهباني از سنت هاي ديرينه آن فرض است، از ميان نرفته بود؛ بنابراين، نوشته دلپسند ايشان غنيمتي است براي آيندگان جستجو گر در احوال فرهنگي يزد. نام كتاب «يزد شهر من»، نشاني است از پيوستگي روحي و عاطفي مولف با موطن خود.در اين نوشته ها كه در سه بخش عنوان گذاري شده است، خواننده بر گوشه ها و نكته هايي از فرهنگ، زندگي، پيشه ها و بازمانده هاي آن شهر آگاه مي شود و تقريباً در بر گيرنده همه مطالبي است كه در نخستين تاليف مربوط به يزد در روزگار ما -«آتشكده يزدان» تاليف مرحوم «عبدالحسين آيتي»- مورد سخن قرار نگرفته است. نويسنده يزد دوست بر اساس ديده ها و شنيده هاي خود، از عهد كودكي به بعد، آنچه را معمولاً بدان خاطرات گفته مي شود، در اين رساله پراحساس به نگارش درآورده و يادگاري ماندگار را به دوستداران شهري كه هنوز بافت كهنش مقداري بر جاي است و در جهتي به «شهر خشتي» ناموري گرفته است، ارمغان ساخته است. درباره همت بلند ايشان در انتشار گنجينه مربوط به پژوهش هاي يزد و نگارش اين دفتر، جز تحسين گفتن چه توان كرد؟ايرج افشار، 28 مهر 1384 در اولين صفحه كتاب زير عنوان «يزد، شهر من» مي خوانيم: "گنجينه حسين بشارت، براي پژوهش در فرهنگ و تاريخ يزد -9-" و در موضع تقديم: "به ياد و به نام دوست از دست رفته ام «بابك افشار»." همچنين پس از فهرست، كتاب با ديباچه اي كوتاه از «ايرج افشار» تحت عنوان «يادي از يزد» آغاز مي شود. ديباچه اي كه در قسمتي از آن به اين جمله مي رسيم: "آگاهي هاي ضروري براي شناخت شهري كه نگهباني از سنت هاي ديرينه آن، فرض است." همه اين مواردي كه ذكر شد، نشان از تعلق اين اثر به گفتماني دارد كه بيش از آنكه روحي آكادميك داشته باشد، توجهي ويژه به بازنمايي شكوهمندانه فرهنگ و تاريخ محلي دارد. چنين رويكردي اگرچه در نگاهي پزيستيويستي مورد انتقاد است، اما تعاليم جديد از جمله تعاليم «گادامر» به ما گوشزد مي كند كه ناديده گرفتن موضع و ديدگاه و علايق خود نه تنها ممكن نيست، بلكه مطلوب نيز نيست؛ اما صحيح تر آن است كه به اين تاثير بازتابندگي توجه و اشاره داشته باشيم. كتاب مورد بررسي اگرچه با بيان صريح هدف خود در «نگهباني سنت هاي ديرينه شهر»، بخشي از اين تاثير بازتابي را مورد توجه قرار داده، اما علي رغم استفاده از قالب خاطره نگاري، نگارنده به ندرت موضع، علايق و احساس فعلي و گذشته خود را نسبت به موضوع بيان مي كند. از نكات قوت كتاب، روشي است كه براي گردآوري اطلاعات به كار برده شده است. نگارنده از طرفي بدون استفاده از اسناد و بهره گيري از خاطرات نوجواني، زواياي مختلفي از فرهنگ گذشته شهر را به تصوير مي كشد؛ از طرف ديگر خاطرات نوجواني بخش محدودي از كل اطلاعات ارايه شده را شامل مي شود و بسياري از اطلاعات، دانسته هاي ناشي از تجربه زيسته در ميانسالي است كه فواصل خاطرات جواني را پر مي كند؛ به طوري كه نگارنده از يك خاطره نويسي ساده فاصله مي گيرد و با دانش ميانسالي خود، به عنوان مصاحبه شونده، مي پرسد. حاصل، يك خاطره نگاري هدفمند و سيستماتيك مي شود كه مي توان آن را نمونه يك تاريخ شفاهي از نوع خاطره نگاري دانست. خاطره نگاري يكي از فنون تاريخ شفاهي است. همچنين چنين روشي در فراهم آوردن اطلاعات را مي توان يكي از فنوني دانست كه امروزه در مردم نگاري Quick Ethnography مورد استفاده قرار مي گيرد. نكته ديگري كه به آن نيز بايد توجه كرد، شيوه تدوين اطلاعات است. نگارنده اگرچه اثر خود را پژوهشي در تاريخ و فرهنگ گذشته يزد مي داند، از همان قالبي براي تدوين اطلاعات استفاده مي كند كه اغلب تك نگاري هاي مردم نگارانه آنگونه كه در كشور ما به صورت مردم نگاري يك محل متداول است، تدوين مي شود. به طوري كه حاصل تا حد زيادي به چيزي شبيه مردم نگاري شهر يزد مي ماند، البته يك مردم نگاري تاريخي و همين نكته از نقاط قوت اين اثر است كه از امكانات دو علم به طور توامان بهره مي گيرد. يكي از پيامد هاي مفيد اين تركيب آن بوده كه بر خلاف بسياري از مردم نگاري هاي متداول كه اطلاعات را به صورت رديف هايي از مقوله هايي كه به طور مكانيكي در فرهنگ از هم جدا شده اند، بيان مي كند؛ در اين اثر پديده هاي فرهنگي در قالب وقايع تاريخي و خاطرات به طور زنده و در ارتباط با هم به تصوير كشيده شده اند. حتي نگارنده به طور بسيار استادانه برخي ضرب المثل و ادبيات عامه را در داخل يك واقعه بيان و آن را توضيح مي دهد. نگارنده با استفاده از قالب خاطره نگاري، چنان شئون مختلف زندگي مردم را در ارتباط با هم توضيح مي دهد كه گاه چندين صفحه متوالي، در عين پرداختن به موضوعات مختلف، همانند يك متن داستاني يكپارچه مي نمايد. حال آنكه فقدان توجه به پيوند پديده هاي فرهنگي، يكي از عمده ترين نقص هايي است كه در اغلب پژوهش هاي مردم نگاري به چشم مي خورد. چنين توجه به زندگي و فرهنگ مردم در تاريخ نگاري و كمك گرفتن از ساير علوم انساني از ترقي هاي عمده در علم تاريخ است كه مديون تعاليم مكتب آنان است. كتاب مورد بررسي نيز به طور قابل توجهي توانسته از تركيب تاريخ شفاهي، مردم نگاري و ادبيات، بهره جويد و اثر ارزشمندي را به وجود آورده است. اين از ويژگي هاي تاريخ شفاهي است كه در ميان رشته هاي علوم انساني، غوطه مي خورد و به هر يك، نصيبي مي رساند. البته خاطره نگاري بيشترين نزديكي و مجاورت را با ادبيات دارد. همين نزديكي موجب شده است «يزد شهر من» نيز تا حد زيادي رنگ و بوي يك اثر ادبي را داشته باشد؛ به ويژه كه نگارنده در پي ذكر خاطرات خود از وجوه فرهنگ گذشته شهر، هيچ تلاشي براي صورت بندي نگاه نظري انجام نمي دهد؛ حتي به نماياندن پيامد هاي مطلوب و نامطلوب گذر از فرهنگ سنتي شهر يزد نمي پردازد. تنها گاه جهت تغييرات را نشان مي دهد و همين پرداختن آگاهانه به جهت تغييرات و البته توجه به پيوند و ارتباط شئون مختلف فرهنگ باعث شده اين اثر از يك خاطره نويسي ساده فاصله گرفته و به يك تاريخ شفاهي با مردم نگاري تاريخي نزديك شود. عكس مي تواند نقش قابل توجهي در ثبت يادمان هاي تاريخي داشته باشد و به حكم "شنيدن كي بود مانند ديدن" اين امكان را فراهم آورد كه خواننده به طور كامل تري با موضوع مورد بحث، آشنا شود. اين در حالي است كه در كتاب مورد بحث، تعداد معدودي عكس و البته در آخر كتاب آورده شده كه فقط چند مورد از پديده هاي بيشماري را كه در متن توصيف شده در تصوير مي كشد. همچنين علاوه بر تعداد محدود عكس، اين تذكر بجا مي نمايد كه قرار دادن عكس ها در مواضع مرتبط در داخل متن اين امكان را فراهم مي كرد كه هم نگارنده در ارتباط با عكس بتواند ظرايف بيشتري از فرهنگ گذشته را متذكر شود و هم خواننده با به كارگيري توامان دو رسانه، ارتباط كامل تري با متن برقرار كند؛ هرچند كه اين مشكل تا حد بسيار كمي در ويرايش دوم كتاب حل شده است.محمد حسين زاده كتاب «يزد شهر من» جداي از مقدمه و يادي از يزد و فهرست تصاوير و اعلام، در سه بخش زير نوشته شده است: بخش اول، «تاريخ و تحول شهري» شامل نوشته هاي «پيشينه يزد»، «محلات يزد»، «ييلاقات»، «خانه و محله ما»، «خيابان هاي جديد»، «آب و آبياري منازل و آب انبار ها» و «گرمابه ها و تامين آب و سوخت آنها». بخش دوم، «پيشه هاي عمده» شامل فصل هاي «گله داري و گوسفند داري»، «شتر داري»، «زغال سوزاني»، «شير و شير فروشي»، «بافندگي»، «گيوه بافي، گيوه فروشي و كمرگيري»، «شيريني و شيريني سازي»، «چيت سازي»، «قالي بافي»، «صابون پزي»، «ورود صنايع جديد»، «گاراژ و گاراژ داري»، «هواپيمايي»، «تجارت و اقتصاد» و «كاروانسرا ها و سرا هاي بازرگاني». بخش سوم، «اشاره هاي اجتماعي و مدني» در بر گيرنده مقالات «تعليم و تربيت»، «اولين كت و شلوار من»، «بازي هاي كودكانه»، «اولين مسافرت من»، «عكاسي و عكاس خانه»، «گورستان هاي يزد»، «سكه ها و اوزان»، «حساب سياق»، «سياست بازي»، «ما هم صاحب تلفن شديم»، «اقليت هاي ديني»، «معاريف و خاندان ها»، «كشف حجاب»، «بيماري و فوت مادرم»، «تاسيسات خارجيان»، «عيد نوروز و مراسم آن»، «چرچين»، «روضه خواني»، «دارو دان»، «وجه تسميه كلاه فرنگي»، «چراغ موشي غم مخور، نفت تو ملي شده»، «گازري» و «دقاقي». |
|
|
|
ديدگاه هاي خوانندگان درباره اين مقاله: | 5 ديدگاه واپسين از 5 ديدگاه |
لطف ا.. . حاجي هاشمي | hajiha...@ymail.com |
با درود فراوان وسپاسگزاري از زحمات شما عزيزان ، نكته اي كه اينجانب ميخواستم ياد آوري كنم اين است كه در فرهنگ آينده ي اين سرزمين واژگاني چون اقليت وجود نخواهد داشت لذاازشما بعنوان پيشگامان فرهنگ ايران زمين خواهشمندم اينگونه واژه ما راحذف نماييد ، من شخصي هستم 57 ساله وسرانجام بدين نتيجه رسيده ام كه اينگونه واژه ها جز عقب افتادگي براي ما چيزي به ارمغان نياورده .به اميد پيروزي و بهروزي شما عزيزان 1/25/2009 1:24:06 AM
با عرض ادب و احترام من مدتي هست كه مشغول ساخت فيلم مستندي در مورد مدرسه هاي تاريخي زادگاهم يزد هستم لطفا بفرماييد كه اين مقاله را بطور مفصل تر در كدام كتاب م يتوان خواند و عكس ها را با كيفيت بهتر در كجا مي توان بدست آورد سپاس فراوان از زحمات شما 12/18/2010 1:17:04 PM
خيلي خسته كننده بود لطفا يه چيزي بذار كه طرفدار داشته باشه پس زمينه رو هم عوض كنيد ... دارم كيبرد رو نارنجي ميبينم 2/9/2013 1:55:41 PM
عالي ولي عكس كمه 12/25/2013 2:16:31 PM
وحيد ذوالفقاري | vahid...@yahoo.com |
عبارت "بازار نو نزديك مسجد جامع كبير يزد" چه نوع تركيبهاي اضافي, و/يا وصفي دارد؟! البته مشخص است منظور محله بازار نو نيست. - آيا آقاي قرايي "شهيد" شده اند؟ 5/6/2016 10:01:31 PM |
|
هنگام چاپ: 1/24/2009 10:44:28 PM | امتياز: 4.67 از 5 در 9 راي | شمار بازديد: 36080 | شمار ديدگاه: 5 |
|
|