حكم جفر نواب وكيل و جواب آن براي محمد علي شاه قاجار |
|
خلاصه: داستان كمك خواستن محمد علي شاه قاجار از نواب وكيل براي پيشگويي كار او با مجلسيان و پيشگويي كردن توطيه ترور او را توسط نواب وكيل. كلمات كليدي: محمد علي شاه، امين الملك، جفر، نواب وكيل، مجلس، سيد جمال الدين بروجردي، امير بهادر جنگ، عدل الدوله. |
|
كتاب: خاطرات نواب وكيل نويسنده: سيد محمد رضوي (نواب وكيل) به كوشش: اكبر قلمسياه ناشر: انتشارات گيتا سال: 1378 تايپيست كتاب: زهرا ملا حسيني خط: محمود رهبران |
|
سيد محمد رضوي (نواب وكيل) مرحوم ميرزا سيد محمد رضوي معروف به نواب وكيل، يكي از معاريف و رجال قرن گذشته و اخير و از دودمان مشهور رضوي است. وي در سال 1235 شمسي به دنيا آمد. نواب از خانداني شهره به فضل و ديانت و ادب و نجابت بود؛ از خاندان نوابان يزد. جد او ميرزا عبدالحي رضوي است كه در عصر خود از اعيان عظام و اشراف كرام بود. پدر وي ميرزا سيد حسن است كه اولادش چهار نفر ذكور و چهار نفر اناث است. اكبر ذكور ايشان سيد محمد است. زندگاني نواب، زندگاني پر ماجرايي است. وي پس از تحصيل به كشاورزي روي آورد و بعد به امور اجتماعي پرداخت. وكيل التوليه آستان قدس رضوي و سپس نماينده دوره سوم مجلس شوراي ملي گرديد كه در دوره نمايندگي او جنگ جهاني اول رخ داد كه در شمار مهاجران بود و سفر پرحادثه اي را طي كرد. وي همواره با رجال و دولت مردان وقت مراوده و معاشرت داشت و مصاحب آنان بود. از اينها گذشته او هنرمند بود و داراي خطي خوش بود و حسابداري ماهر و در تيراندازي استاد. اما مهمتر از همه آنكه وي مورخي دقيق بود كه حوادث آن دوره را با جزييات و با قلمي شيوا و روان بيان مي كند. در مقاطعي از تاريخ حساس ايران مانند مهاجرت مجلسيان در جنگ جهاني اول، او تنها مورخ ميدان سياست است و همچنين در روزنامه نيز مطلب مي نوشته است. |
|
|
علم جفر، علمي است كه در آن از حروف بحث مي شود و آنرا علم حروف نيز مي نامند و علم تكسير هم مي گويند. فايده اين علم، آگاهي از حوادث اين جهان است تا هنگام انقراض آن. روش كار بدين صورت است كه عالم جفر دان ابتدا سوال خود را از حوادث آينده اين جهان و يا هرچه در نظر دارد را مي نويسد. سپس حروف آن جمله را به طور مجزا نوشته و طبق دستور العمل اين علم، اعمال ابجدي و رياضي مورد نياز را بر آنها پياده مي كند تا به يك دسته جديد حروف مي رسد. اين دسته از حروف را طبق دستورات علم جفر، چند تا چند تا سوا مي كند تا به كلمات و سرانجام به جمله اي مي رسد كه آن جمله، جواب آن سوالش مي باشد. در انتها راه هايي براي امتحان درستي مسير پيموده شده نيز مي باشد. اين علم و ساير علوم غريبه منسوب به انبياء و اهل بيت مي باشد. |
|
|
محمد علي شاه قاجار، ششمين شاه قاجار است كه در 1285 ه.ش. به حكومت رسيد و با مخالفت خود با مشروطه و ايجاد دوره استبداد صغير و به توپ بستن مجلس شوراي ملي، در سال 1288خلع و ناچار به ترك ايران شد. كتاب سفرنامه دالماني، جلد 1، ص 40
در اوايل سلطنت محمد علي شاه كه وزير افخم خدمت شاه جديد تقربي داشت و امين الملك (1) ۞ هم محرم شاه بود، امين الملك به شاه عرض كرده بود كه در يزد خويشي داريم كه سررشته از جفر (2) ۞ دارد و من از او خواهش كردم كه مدت صدارت عين الدوله چقدر است؟ از جفر سوال كرد؛ جواب آمد هفتاد روز و روز هفتادم دستخط عزل عين الدوله به خط شاه مرحوم صادر شد.
شاه فرموده بود: "از قول خودت سوال كن و هرچه جواب رسيد به من خبر بده." پست وارد شد و پاكتي از امين الملك آورد كه تعارف زياد فرموده بودند. در خاتمه، فرموده بودند به قيد قسم كه هرچه جواب آمد، بنويس. من چون قسم داده بودند سوال كردم: "پيشآمدحال محمدعلي شاه با مجلسيان چه خواهد شد؟" جواب آمد كه "شاه غالب است ولي عاقبت بدي دارد."
حالا قسم داده است كه عاقبت كار را بنويسم. نوشتم: "حسب الامر سوال كردم؛ جواب آمد كه شاه غالب است." در ورقه ديگر به طور محرمانه نوشتم: "چون فرموده بوديد مي خواهم به شاه نشان دهم، آنچه جواب رسيده كه شاه غالب است، در عريضه نوشتم ولي جمله آخري را انداختم. جواب اين است كه شاه غالب است ولي عاقبت بدي دارد. حالا ميل داريد، اين جواب را به شاه بدهيد." امين الملك جواب اولي را به شاه داده بود. طولي نكشيد كه بين شاه و اهل مجلس كدورت شد و شاه مجلس را به توپ بست و بعضي از وكلا را گرفت و سيد جمال را با دو سه نفر ديگر تبعيد كرد و بعضي ديگر را كشت. آن وقت، يك حلقه انگشتر الماس با ملفوفه فرماني كه پاي آن را شاه احتراماً صحيح كرده است در زمان حكومت انتظام الملك از براي من توسط پست فرستاد كه الآن آن ملفوفه فرمان موجود است.
بعد از آنكه استبداد صغير شد و شاه رفت به باغ شاه، باز، پاكتي از شاه و امين الملك رسيد كه پيشآمد حال شاه را در اين سنه سوال كنم و هرچه جواب رسيد، جواب را به صورت سوال و جواب ارسال دارم. معلوم مي شد از اين مرقومه، كه در تهران، ديگري هم بوده كه در علم جفر سررشته داشته و از او هم سوال كرده بودند.
|
نواب وكيل از معاريف و رجال زمان قاجار و مورخ، وكيل التوليه آستان قدس رضوي در يزد و نماينده دوره سوم مجلس شوراي ملي از حوزه يزد.
باري، سوال كردم: "پيش حال در اين 1326 (3) ۞ چيست؟" جواب رسيد: "تركي رذل به تحريك عالمي قصد شاه و مفتضح شود." باز سوال كردم: "چه وقت اين قضيه رخ دهد؟" جواب آمد: "نود و دو روز." من هم از براي امين الملك، عين جواب اولي و جواب دومي را نوشتم و تاريخ سوال را هم نوشتم و در ضمن عرض كردم كه تاريخ سوال مرا در يك جايي ضبط كنيد تا اگر اثري كرد، مسبوق باشيد. ايشان هم تاريخ را برداشته بودند.
از اتفاقات، روز موعود يا روز بعد از موعد، يكي از پيشخدمت هاي ترك شاه به تحريك سيد جمال الدين واعظ با آقا سيد عبدالله، در عمارت شاهي، محل جلوس شاه كه روز ها، سه ساعتي از روز برآمده و تا دو ساعت به غروب مانده تشريف مي آورد، در آن عمارت، زير صندلي شاه يا مخده يا هرچه بوده، نارنجك در زير فرش گذارده است و عقربك آن را طوري قرار داده بود كه يك ساعت بعد از جلوس شاه، محترق شود.
طفلي كوچك در اطاق بوده و ديده است كه نارنجك را در زير فرش گذارده؛ به گمان اينكه يك چيز خوراكي در زير فرش گذارده، بناي گريه را گذارده كه من آنچه اينجاست را مي خواهم. پدر طفل كه اطاقدار بوده است، رفته است ببيند كه چه در زير فرش است و قبلاً هم ديده بود كه پيشخدمت ترك از اين اطاق بيرون آمده. باري، وقتي كه رفته بود ملاحظه كند در زير اين صندلي يا مخده چه خبر است، ديده نارنجك است؛ برداشته بود و آورده بود بيرون، در وسط باغ گذارده و رفته بود. آن پيشخدمت را گرفته بودند و به وزير جنگ، امير بهادر جنگ، عرض كرده بود كه اين شخص را درست نگاه داريد كه قصد كشتن شاه را دارد.
امير بهادر كه خود را فدايي شاه قلم داده بود، گفته بود: "مردكه! اين چه حرف است كه مي زني؟" جواب داده بود كه "همين است كه گفتم." وزير جنگ آن پيشخدمت را به دست سرتيپي سپرده و آمده بود كه به چه دليل اين حرف را مي زني؟ اطاقدار، امير را مي آورد نزديك نارنجك و نشان مي دهد كه اين نارنجك را اين شخص آورده است در زير مخده محل جلوس گذارده. بچه من گمان كرده كه يك چيز خوراكي است و گريه مي كرد كه من آنچه در اينجا گذارده را مي خواهم.
|
يكي از روز هاي سلام در دربار محمد علي شاه قاجار. كتاب سفرنامه دالماني، جلد 1، ص 257 |
من رفتم ملاحظه كنم كه چه چيز است آنجا كه بچه اينقدر آن را طالب است؟ اين نارنجك را ديدم. امير بهادر جنگ كه سررشته از نارنجك داشت، خودش رفته بود ملاحظه كرده بود؛ گفته بود كه درست مي گويي. اين را طوري كوك كرده اند كه دو ساعت ديگر محترق مي شود. يك ساعت ديگر، موقعي است كه شاه تشريف مي آورد در اطاق و تا غروب تشريف دارد. اين نمك به حرام طوري كوك كرده كه در موقع جلوس شاه در حضور رجال دولت از لشكري و كشوري محترق شود و همه را بكشد.
|
امير بهادر جنگ؛ وزير جنگ در دربار محمد علي شاه قاجار. كتاب سفرنامه دالماني، جلد 1، ص 260
نارنجك را از كوك مي اندازد و به دست گرفته، مي آورد درب اندروني شاهي و {؟} را مي فرستد خدمت شاه كه عرض لازمي دارم؛ شاه تشريف بياورند. محمد علي شاه بيرون تشريف آورده؛ امير بهادر گزارش را به عرض شاه مي رساند.
پيشخدمت را شاه مي خواهد و مي فرمايد: "تو از اهل تبريزي و حضرات تبريزي، مردان نمك حلالي هستند. مي دانم تو را گول كرده اند والا به ميل خودت راضي به هلاكت نبودي. حالا حقيقت امر را بگو كه تا خاين و خادم را بدانيم كيست؟ هر يك از درباريان و رجال دولت قديم يا جديد يا از علما و اعيان، هر كس بوده، درست بدون زياد و كم بگو." او هم حقيقت امر را مي گويد كه: "سيد جمال الدين بروجردي مرا خواست و بعد از موعظه و حديث گفت كه نارنجكي از فرنگ آورده اند؛ اين اينطور مي كند مثل شماطه ساعت كه هر وقت از شب بخواهند بزند مي زند. آن را تعليم من داد و گفت در موقعي كه قرار است شاه تشريف بياورند، اين نارنجك را در زير فرش كه شاه جلوس مي فرمايد بگذار و طوري كوك كن كه در مقامي اين نارنجك به صدا آيد كه در وسط وقت جلوس شاه باشد و همه رجال دولت و درباريان، حضور اعلي حضرت باشند. آن وقت صدا كند و يك آوازي از اين نارنجك بلند مي شود كه اول همه باغ شاه را از صدا پر مي كند؛ بعد از آن تهران را، بعد از آن همه ايران را و بعد از آن همه دنيا را و از اين آواز، شاه راحت مي شود. رجال دولت از تو خوششان مي آيد؛ مورد مرحمت واقع مي شوي بطوريكه هرگز ديگر فقير و محتاج به كس نمي شوي. حضرت امير جنگ هم بعد از اين دستي به تو ندارند. من گفتم با خودم كه اين خدمت را من انجام مي دهم و حضور مبارك مقرب شوم و حالا هم بفرماييد كه در وسط باغ بگذارند تا يك ساعت ديگر كه صدايش بلند شود؛ ملاحظه فرماييد كه سيد جمال الدين راست گفته است يا نه؟" به طوري اين الفاظ را ادا كرده بود كه همه حاضرين، قطع كرده بودند راست مي گويد. سيد جمال الدين كه كشته شد. ديگر نمي دانم با پيشخدمت چه معامله كردند.
|
خانه نواب وكيل در محله فهادان يزد؛ اين خانه از دو قسمت اندروني و بيروني تشكيل شده است و مربوط به دوره قاجاريه مي باشد؛ از بادگير آن جهت استقرار تفنگچيان و زير نظر داشتن اطراف نيز استفاده مي شده است. عكس: همايون امير يگانه؛ كتاب: يزد نگين كوير
در اين بين، امين الملك عرض مي كند: "قربان! در خاطر داريد جفر را كه نواب وكيل از يزد فرستاده بود كه تركي رذل به تحريك عالمي قصد شاه كند و مفتضح شود و بعد سوال كرده بود در چه وقت ظاهر شود؛ اين حكم جواب داده بود نود و دو روز و تاريخ آن سوال را هم نوشته بود و در دستك روزنامه ثبت است." دست كرده، روزنامه خود را از بغل درآورده بودند. آن روز، روز نود و سوم بود. شاه خيلي تعجب كرده؛ فرموده بود كه يك انگشتر الماس دست خودشان را خلعت به جهت من بفرستند و انگشتر را از دست بيرون كرده، به امين الملك مرحمت فرموده بودند و ملفوفه فرمان صادر شده، پاي آن ملفوفه فرمان، صحيح فرموده اند كه الآن آن هم نزد من موجود است و فرموده بودند او را بخواهيد بيايد تهران. فرمان و انگشتر را دادند آقاي عدل الدوله كه به حكومت يزد از طرف آقاي وزير افخم تشريف آوردند تا اين خلعت را هم آورند و مرادشان اين بوده كه من به خلعت بها ندهم.
علي هذا در سنه 1327 (4) ۞ كه آقاي عدل الدوله به حكومت يزد تشريف آوردند، خلعت و فرمان را همراه آوردند و لدي الورود كه همه علما و اعيان تشريف آورده بودند از براي ديدن حكومت عدل الدوله، دست در بغل كرده، ملفوفه فرمان و قوطي انگشتر الماس را بيرون آورده و فرمودند: "اين هديه و تعارفي از طرف شاه است كه مرحمت به شما فرموده اند و من به دست خودم در انگشت شما كنم." و انگشتر را در حضور همه حاضرين به دست من كردند كه اسباب رشك همه حاضرين شد. |
|
كتاب خاطرات نواب وكيل «كشف حقايق يا سفر چهار ساعته» يا نام جديدش «خاطرات نواب وكيل» نام كتابي است نفيس و خواندني به قلم ميرزا سيد محمد رضوي معروف به نواب وكيل كه تنها نسخه خطي موجود آن، در كتابخانه وزيري يزد به شماره 5020 محفوظ است. اين كتاب كه به خط شكسته نستعليق مولف در 1182 صفحه كتابت شده، يكي از منابع مهم و ارزشمند تاريخ معاصر به ويژه دوره قاجاريه و منطقه يزد است. با آنكه پاره اي محققان و پژوهشگران از وجود اين اثر تاريخي مطلع بوده اند وليكن تا سال 1378، چاپ نشده بوده است كه اين مهم به كوشش اكبر قلمسياه انجام مي شود. نويسنده يكي از معاريف و رجال قرن گذشته و قرن اخير است. وي در اين كتاب خاطرات عمر پر فراز و نشيب خود را از بدو كودكي تا حدود سال 1317 شمسي كه قريب به هشتاد و چند ساله بوده به نگارش در آورده و چون در جريان حوادث و وقايع اجتماعي و سياسي كشور بوده و خود در برخي از آنها شركت داشته، يادگاري ماندگار از خود باقي گذاشته است. دوران زندگي نواب، يكي از دوره هاي حساس، پر آشوب و حادثه خيز كشور است و وقايع و اتفاقات شگرفي در ميهن روي داده است. نابساماني هاي مردم، يكي و دو تا نيست. در روستا ها، وضع كشاورزان ناگوار است؛ در شهر ها نيز حادثه پشت سر حادثه. در مركز و مجلس آشوب هاست. جنگ جهاني اول به وقوع مي پيوندد و .... نواب وكيل اين حوادث را مو به مو وصف مي كند و به شرح آنها مي پردازد. صداقت و حسن نيت وي از فحواي كلامش روشن است. چون داراي قلمي شيوا و روان است، صحنه هاي مختلف و متعدد حوادث را به وضوح بيان مي كند؛ گويي دست خواننده خود را همه جا در دست دارد و به يك يك صحنه ها مي برد. آنها را در برابر او مي نماياند و مجسم مي سازد و تحت تاثير قرار مي دهد. شايد بتوان خاطرات سيد محمد رضوي را به سه دسته عمده تقسيم كرد؛ دسته اول شامل كودكي، جواني، تحصيل، جانشيني پدر كه خان بوده در چند ده و به طور كلي زندگي شخصي؛ دسته دوم شامل تاريخ سياسي يزد و ذكر حاكمان و اتفاقاتي كه در يزد مي افتاده است و دسته سوم شامل تاريخ مركز و تهران كه با نمايندگي وي در مجلس شوراي ملي و رفتن جزو مهاجرين در جنگ جهاني اول همراه است. گويا اين كتاب خلاصه اي است از كتاب زندگينامه و سفرنامه وي كه توسط خودش بازنويس شده است. نام فصل هاي اين كتاب جذاب بدين ترتيب است: «تولد و نسب»، «ياد استاد»، «خاطره هايي از روستا»، «درباره كشاورزي»، «رفتن به جهان آباد»، «بازگشت به شهر»، «شكار»، «ازدواج»، «خان حكمران»، «صدر و وزير»، «فوت مرحوم نواب رضوي بزرگ»، «عزل ابراهيم خليل خان»، «حكومت حاجي معدل الملك»، «حكومت سهام السلطنه»، «گرفتن ولايات و ايالات از ظل السلطان»، «حكومت عماد الدوله»، «سر خود بريدن حاجي مهدي صباغ جلوي ناصر الدين شاه»، «حكومت اقبال الملك»، «كرامت مرحوم حاجي ميرزا سيد حسين وامق»، «حكومت جلال الدوله»، «فرار صدر شريف»، «حكومت محمود آقا خان»، «حكومت دوم جلال الدوله»، «گزارشي از زندگي»، «عداوت جلال الدوله با نويسنده»، «قتل ناصر الدين شاه در سنه 1274 ه.ش.»، «تشريح انارك»، «احترام امين الدوله به ظل السلطان و ظنين شدن شاه»، «حكم مجدد حكومت اقبال الملك»، «مرحوم نواب و من در حضور شاه»، «نطق مرحوم نواب پدرم در حضور شاه»، «تعرض شاه از حرف پدرم و جواب ايشان»، «ناخوشي و تب كردن مرحوم نواب»، «وفات مرحوم نواب ميرزا سيد حسن در تهران»، «وضع و ترتيب مجالس ترحيم تهران»، «حكومت عدل الدوله»، «قتل يك نفر قاتل و دست بريدن دو نفر سارق»، «گراني و قحطي گندم»، «تمارض عدل الدوله و استعفاي از حكومت»، «حكومت حاجي سهام الملك»، «استقبال حسن جعفر از حاكم و اداي حق او»، «كار برجسته حاجي سهام الملك»، «حكومت جلال الدوله در يزد دفعه سوم»، «حكايت بابي كشي يزد»، «بالاي منبر رفتن شاگرد شعرباف»، «قتل شاطر حسن شاطر جلال الدوله»، «خدمات محمد رضوي در امنيت و آسايش مردم»، «حكايت سيد حيدر»، «حكومت مويد الدوله»، «وباي سنه 1283 ه.ش.»، «حكايت دكتر وايت»، «سلطان علي خان وزير بقايا»، «حكم جفر نويسنده در عزل عين الدوله»، «وزارت و صدر اعظمي مشير الدوله سنه 1285 ه.ش.»، «بدو مشروطيت و علت آن در سنه 1285 ه.ش.»، «حكومت معظم السلطنه كاشاني در سنه 1287ه.ش.»، «سواره آهو زدن نويسنده در حضور معظم السلطنه»، «شورش يزد»، «قتل حاجي محمد تقي مازار»، «كرامت امامزاده جعفر (ع)»، «مكافات دهري»، «حكم ديگر جفر محرر و جواب آن»، «حكومت عدل الدوله در سنه 1288 ه.ش.»، «رفتن محمد علي ميرزا به سفارت انگليس»، «حكايت آمدن خسرو بختياري به تفت»، «حكومت سردار جنگ»، «حكومت سالار مويد»، «حكومت ضيغم الدوله قشقايي»، «حكومت حاجي فخر الملك»، «خرابي انجمن ولايتي»، «فرار ميرزا بزرگ خان رييس نظميه»، «قضيه استاد محمد بنا»، «امير اعظم و حالات او»، «جنگ استاد محمد بنا و امير اعظم»، «امير اعظم و محرر»، «حكومت شهاب الدوله»، «حكايت ماشاء الله خان كاشي»، «حكومت سردار فاتح در يزد سنه 1292 ه.ش.»، «حكومت معاضد السلطنه سنه 1293 ه.ش.»، «بر دار زدن استاد محمد بنا»، «حكومت مرتضي علي خان در سنه 1294 ه.ش.»، «حكومت سردار حشمت»، «حكومت ضياء الدوله در يزد در 1295 ه.ش.»، «حكومت سردار جنگ»، «حكومت امير معزز»، «حكومت سديد الملك»، «قصه مسافرت و قضيه مهاجرت در دوره سوم مجلس شورا»، «حكايت رفتن مدرس به طرف لرستان با سليمان ميرزا»، «روزي تاريخي»، «شوق زيارت»، «خدمات خوانين يزد در نجف اشرف»، «خواب آيت الله آقا ميرزا محمد حسين ناييني»، «حكايت حركت آخوند ملا محمد كاظم خراساني به سمت ايران و فوت ايشان»، «مراجعت ما به كرمانشاه»، «قحطي ايران»، «حكومت معاضد السلطنه و ناامني راه ها»، «حكومت ميرزا سليمان خان»، «حكومت سديد الملك»، «حكومت عباس قلي خان شوكت»، «حكومت غلام علي خان معين الملك»، «حكومت فخر الدوله»، «حكومت سديد الملك دفعه سوم»، «حكومت سرلشكر نقدي»، «حكومت سالاري»، «حكومت غلامعلي خان معين الملك»، «رفتار معين الملك»، «شرح حالات روساي ادارات»، «ذكر مجملي از حال انتخاب انجمن بلدي»، «مختصري از حالات مفتشين دولت»، «اشاره اي به محمد تقي خان و موقوفات او»، «شرح حال ميرزا صادق خان پيرنيا». |
|
|
|
ديدگاه هاي خوانندگان درباره اين مقاله: | 1 ديدگاه واپسين از 1 ديدگاه |
خوب است!!!!!! 2/18/2012 9:36:00 PM |
|
هنگام چاپ: 7/4/2008 2:20:50 AM | امتياز: 4.13 از 5 در 38 راي | شمار بازديد: 34230 | شمار ديدگاه: 1 |
|
|