آبراههرهگذر آب؛ راه آب؛ معبر روان آب ها اعم از جوي و رود و سيل و مانند آن؛ گذرگاه آب.
آبگذرمجراي آب؛ كانال؛ شكاف و جوي هاي زير زميني آب.
آب هاي روي زمينآب هاي سطحي.
اَچارواژه اي فارسي به معني ناچار و ناگزير؛ در يزد معمولاً براي توصيف اوج ناچاري و ناگزيري به كار مي رود.
باد بندسد و بند هايي كه در مسير وزش باد مي بندند. ديوار ها يا درخت ها و بوته ها و موانع ديگر كه براي جلو گيري از حركت شديد ريگ هاي روان ايجاد مي شود. موانع جلو گيري از هجوم ريگ هاي روان به آبادي ها و مزارع.
برف خانهنقاطي از كوهستان هاي بسيار بلند كه برفگير است و برف هاي انباشته در آن در طول سال مي ماند؛ مانند برف خانه تزرجان در سلسله شير كوه (يخچال هاي شير كوه).
تل انبارتوده هاي بزرگ و انباشته؛ هر چه به شكل تل و توده انباشته شده باشد.
تل اندازعرضه تل هاي خاك؛ محل ايجاد تل و تپه؛ قطعه زميني در صحرا و يا باغستان كه با جابجايي و انباشتن خاك هاي دستريز، تل هايي بر پا شده باشد.
بلندآبزمين هايي كه از كف جوي هاي آبياري بلند تر بوده يا به علل ديگري بلند تر شده باشد. كشتزاري كه به علت ارتفاع زمين، آبياري آن دشوار باشد.
تلماسهتل هاي ريگ و ماسه كه با عمل باد در جاي جاي سطح زمين انباشته شده باشد.
جوجو يا پاياب اصطلاحاً به مسير شيب دار يا پلكاني اي مي گويند كه از سطح زمين به گودي چاه و يا مجراي قنات راه مي يابد.
چالهگودال؛ گودي هاي انتهاي حوضه هاي آبريز.
چاه زهچاه هايي كه زهآب دارد.
چغادكوهك ها و ناهمواري ها و بيرون زدگي هايي كه در دامنه ها و دشت ها، از سطح رسوبات دوره هاي بعد بيرون مانده باشد.
چهره زمينصورت الارض؛ صورت و ريخت و شكل ظاهري زمين.
حوضه آبريزدر لغت به معني زمين هايي است كه توسط رودي يا شعب رودي مشروب شوند (دهخدا). در اين بررسي به معني محوطه هايي است كه توسط يك حوضه جغرافيايي مشروب مي شوند.
خشكستانسرزمين هاي خشك؛ نواحي خشك و بياباني؛ پهنه هاي كم آب و بيابان زا.
خوشآبآب خوش؛ آب سبك؛ آب كم املاح.
ريخت سازشكل دهنده؛ سازنده ريخت و چهره و شكل خارجي.
ريخت شناسي زمينژئومورفولوژي؛ صورت شناسي زمين؛ پيكر شناسي زمين؛ شكل شناسي زمين.
ريگستانريگزار؛ زمين هاي پوشيده از ريگ هاي روان.
ريگ بومسرزمين هاي ريگ گرفته؛ زمين هايي كه تماماً يا بخش اعظم آن ريگ باشد. واژه اي كه نويسندگان قديم براي توصيف زمين يزد به كار برده اند.
شعهشعه يا شه، رسوبات يا سارت و ته نشست هاي سخت املاح آب است.
شقشكاف ها و ترك هاي ناشي از نشست زمين.
شورآبآب شور؛ آب سنگين و پراملاح.
كاذهكاذه يا كاده، زمين هاي بلند كنار دشت ها است.
كفهيكي از معاني كفه، كرانه و دامنه هر چيز است. در اين گزارش، به اصطلاح يزديان به پهنه هاي هموار دشت ها اطلاق مي شود؛ مانند كفه ابرقو.
كلوتپهنه هاي نمكي در كوير؛ نمكزار ها؛ كلوخه هاي نمكي انتهاي كفه هاي كويري.
كنباركنبار يا كنوار مركب از دو واژه كن از فعل كندن و بار به معني گل و خاك است. كنبار به معني بار و خاكي است كه از چاه و قنات بيرون آورده و گرداگرد دهانه چاه ها مي ريزند.
كويرستانمناطق كويري؛ پهنه هاي كويري عرصه هاي كويري.
منطقهگستره هاي بزرگ جغرافيايي؛ مثلاً فلات مركزي؛ عرصه هاي بياباني و حوضه هاي بزرگ جغرافيايي و .... در اين گزارش منظور از منطقه غالباً سرزمين يزد است.
ناحيهدر اين گزارش منظور از ناحيه، قسمتي از كل منطقه مثلاً شهر هايي از استان يا حوضه هاي كوچك جغرافيايي در بزرگ حوضه ها است.
ناكشجو هاي زهكشي؛ زهكش؛ كانال زهكشي.
هرزآبمحل عبور يا ريزش آب هاي هرز؛ بيشتر به مكان اطلاق مي شود.
يخبرفبرف يخ زده؛ برف يخ زده و فشرده اي كه به صورت تكه هاي بزرگ از برف خانه به مراكز مصرف مي برند.