ميهمان گرامي، به غول آباد خوش آمديد! | ايميل: گذر واژه: مرا به ياد بسپار براي يك ماه: وارد شدن: | قلعه
غول آباد / كتابخانه / كتاب آب نامه يزد - جلد 1 / واژه نامه

كتاب آب نامه يزد - جلد 1

شناخت سرزمين

ديباچهفهرستواژه نامهنمايه انسانينمايه جغرافياييكتاب نامهديدگاه ها

واژه نامه

آبراهه
رهگذر آب؛ راه آب؛ معبر روان آب ها اعم از جوي و رود و سيل و مانند آن؛ گذرگاه آب.
آبگذر
مجراي آب؛ كانال؛ شكاف و جوي هاي زير زميني آب.
آب هاي روي زمين
آب هاي سطحي.
اَچار
واژه اي فارسي به معني ناچار و ناگزير؛ در يزد معمولاً براي توصيف اوج ناچاري و ناگزيري به كار مي رود.
باد بند
سد و بند هايي كه در مسير وزش باد مي بندند. ديوار ها يا درخت ها و بوته ها و موانع ديگر كه براي جلو گيري از حركت شديد ريگ هاي روان ايجاد مي شود. موانع جلو گيري از هجوم ريگ هاي روان به آبادي ها و مزارع.
بار و خاك
كود و خاك
برف خانه
نقاطي از كوهستان هاي بسيار بلند كه برفگير است و برف هاي انباشته در آن در طول سال مي ماند؛ مانند برف خانه تزرجان در سلسله شير كوه (يخچال هاي شير كوه).
تل انبار
توده هاي بزرگ و انباشته؛ هر چه به شكل تل و توده انباشته شده باشد.
تل انداز
عرضه تل هاي خاك؛ محل ايجاد تل و تپه؛ قطعه زميني در صحرا و يا باغستان كه با جابجايي و انباشتن خاك هاي دستريز، تل هايي بر پا شده باشد.
بلندآب
زمين هايي كه از كف جوي هاي آبياري بلند تر بوده يا به علل ديگري بلند تر شده باشد. كشتزاري كه به علت ارتفاع زمين، آبياري آن دشوار باشد.
تلماسه
تل هاي ريگ و ماسه كه با عمل باد در جاي جاي سطح زمين انباشته شده باشد.
جو
جو يا پاياب اصطلاحاً به مسير شيب دار يا پلكاني اي مي گويند كه از سطح زمين به گودي چاه و يا مجراي قنات راه مي يابد.
چاله
گودال؛ گودي هاي انتهاي حوضه هاي آبريز.
چاه زه
چاه هايي كه زهآب دارد.
چغاد
كوهك ها و ناهمواري ها و بيرون زدگي هايي كه در دامنه ها و دشت ها، از سطح رسوبات دوره هاي بعد بيرون مانده باشد.
چهره زمين
صورت الارض؛ صورت و ريخت و شكل ظاهري زمين.
حوزه
ناحيه؛ محدوده.
حوضه آبريز
در لغت به معني زمين هايي است كه توسط رودي يا شعب رودي مشروب شوند (دهخدا). در اين بررسي به معني محوطه هايي است كه توسط يك حوضه جغرافيايي مشروب مي شوند.
خشكستان
سرزمين هاي خشك؛ نواحي خشك و بياباني؛ پهنه هاي كم آب و بيابان زا.
خوشآب
آب خوش؛ آب سبك؛ آب كم املاح.
ريخت ساز
شكل دهنده؛ سازنده ريخت و چهره و شكل خارجي.
ريخت شناسي زمين
ژئومورفولوژي؛ صورت شناسي زمين؛ پيكر شناسي زمين؛ شكل شناسي زمين.
ريگستان
ريگزار؛ زمين هاي پوشيده از ريگ هاي روان.
ريگ بوم
سرزمين هاي ريگ گرفته؛ زمين هايي كه تماماً يا بخش اعظم آن ريگ باشد. واژه اي كه نويسندگان قديم براي توصيف زمين يزد به كار برده اند.
زيست بوم
محيط زيست.
ستبرا
ضخامت؛ كلفتي.
شعه
شعه يا شه، رسوبات يا سارت و ته نشست هاي سخت املاح آب است.
شق
شكاف ها و ترك هاي ناشي از نشست زمين.
شورآب
آب شور؛ آب سنگين و پراملاح.
كاذه
كاذه يا كاده، زمين هاي بلند كنار دشت ها است.
كاريز كن
مقني.
كفه
يكي از معاني كفه، كرانه و دامنه هر چيز است. در اين گزارش، به اصطلاح يزديان به پهنه هاي هموار دشت ها اطلاق مي شود؛ مانند كفه ابرقو.
كلوت
پهنه هاي نمكي در كوير؛ نمكزار ها؛ كلوخه هاي نمكي انتهاي كفه هاي كويري.
كنبار
كنبار يا كنوار مركب از دو واژه كن از فعل كندن و بار به معني گل و خاك است. كنبار به معني بار و خاكي است كه از چاه و قنات بيرون آورده و گرداگرد دهانه چاه ها مي ريزند.
كويرستان
مناطق كويري؛ پهنه هاي كويري عرصه هاي كويري.
گوارندگي
گوارايي.
منطقه
گستره هاي بزرگ جغرافيايي؛ مثلاً فلات مركزي؛ عرصه هاي بياباني و حوضه هاي بزرگ جغرافيايي و .... در اين گزارش منظور از منطقه غالباً سرزمين يزد است.
ناحيه
در اين گزارش منظور از ناحيه، قسمتي از كل منطقه مثلاً شهر هايي از استان يا حوضه هاي كوچك جغرافيايي در بزرگ حوضه ها است.
ناكش
جو هاي زهكشي؛ زهكش؛ كانال زهكشي.
هرزآب
محل عبور يا ريزش آب هاي هرز؛ بيشتر به مكان اطلاق مي شود.
يخبرف
برف يخ زده؛ برف يخ زده و فشرده اي كه به صورت تكه هاي بزرگ از برف خانه به مراكز مصرف مي برند.