استاد محمد علي اسلامي ندوشن و مهدي دهقان در دفتر كار استاد؛ با خواندن اين دست كتاب ها و آگاهي يافتن از پيشينه و ارزش شهر و كشورمان مي توان به گفته هاي فردوسي بزرگ كه بر ديوار دفتر كار استاد اسلامي ندوشن نصب است پي برد: كه ايران چو باغي است خرم بهار / شكفته هميشه گل كامگار دريغ است ايران كه ويران شود / كنام پلنگان و شيران شود
مقدمه اي از استاد دكتر محمد علي اسلامي ندوشن
«آقاي مهدي دهقان منشادي» نسخه ماشين شده اي از «كتاب يك قرن دگرگوني يزد» را براي من فرستاده و خواسته اند كه چند خطي به عنوان مقدمه بر آن گذارده شود. گمان مي كنم كه فرد مناسبي را براي اين منظور در نظر نگرفته اند؛ زيرا من در طي زندگي خود، بيش از شش سال در يزد زندگي نكرده ام و تجربه ام از اين بابت اندك است؛ و آن، زماني بود كه در دبستان و دبيرستان درس مي خواندم و ديگر سال ها از آن دور شده ايم.
در واقع مطالعه اين كتاب مرا به آن سال هاي دور برد؛ سال هايي كه از كوچه هاي خاكي شهر و ديوار هاي بلند، بوي سالديدگي مي آمد؛ بوي تاريخ. و مردم با پاي گيوه راه مي رفتند و ناشناس به همديگر سلام مي كردند.
يزد به عنوان يك شهر ديرينه سال، نياز به تاريخ داشت و كتاب «يك قرن دگرگوني» تا حدي به اين نياز جواب مي دهد؛ به خصوص كه تكيه بر مقايسه ميان ديروز و امروز شهر است. و يك شهر سنتي اي چون يزد، كه پاي به حريم تجدد بگذارد، خالي از تفرج نيست.
اگر آدمي به حكم طبيعت، از جواني به پيري روي مي نهد، شهر يزد از پيري به جواني روي نهاده. توصيف اين دگرگوني در كتاب با دقت صورت گرفته است، و قدري با تاسف و حسرت؛ زيرا آن يزد گمشده ديروز، ارتباط انساني تري با مردمش برقرار مي كرد.
سرنوشت يزد با مشكل كم آبي گره خورده است؛ شهر بي پناه در وسط كوير كه تنها دايه او «شير كوه» است. به همين سبب مردم آن به سخت كوشي و شكيبايي شهره اند. اگر بگويم شهري است كه به هيچ شهر ديگري شبيه نيست گزافه نگفته ام. درست در وسط ايران، محصور در ميان سه استان «اصفهان»، «كرمان» و «فارس». شهري بر سر هم بي آزار كه اگر به او كاري نمي داشتند، به كسي كاري نمي داشت. شهري سر به راه و متعبد كه باب طبع «حافظ» نبوده. متفاوت با شيراز حافظ كه با دوگانه انديشي به سر مي برده و نماز خانه را در كنار عشرتكده بنا مي كرده.
چنين جايي اكنون خواه ناخواه به جانب تجدد كشيده شده است؛ خيابان، آسفالت، سرعت، اتومبيل، برو بيا. كتاب بر اين موضوع تكيه دارد. اين دگرگوني در طي هشتاد سال حادث شده است. زماني كه من در مدرسه ابتدايي بودم، زنان دوچرخه سوار را مي ديدم كه ركاب مي زدند و زنان چادري هم. كهنه و نو اين سال ها در ايران توانسته است دوش به دوش حركت كند.
گمان مي كنم كه يك دگرگوني تازه تر زماني در يزد پا گرفت كه دانشگاه ها در آن گشايش يافتند و دانشجويان از چهار گوشه ايران به اين شهر سنتي فرو بسته سرازير گشتند. دومين تغيير زماني شد كه يزد به عنوان يك شهر تماشايي دست نخورده از جانب جهانگردان شناخته گشت. خود ايراني ها هم همين كشف را كردند و اكنون دسته دسته گردشگران داخل و خارج به آن روي مي آورند. و يزدي ها اين زيركي را داشته اند كه چند هتل مجلل در آن بر پا دارند و با خوشرويي و ادب خود، مسافر را ناراضي از اين سفر باز نگردانند.
بر اثر اين دو پيش آمد، سيماي شهر رو به تغيير يافتن نهاده. خوشبختانه بخشي از محله هاي قديمي چون «محله زرتشتي ها»، «محله كليمي ها» و چند نقطه ديگر هنوز به حال خود باقي اند، گر چه بسيار از رونق افتاده اند. هنوز مسافر، نشانه اي از ايران قديم را مي تواند در گوشه هايي از شهر ببيند و گفتگوي مردمش را با آن لهجه غليظ قوس دار بشنود كه هر لهجه، حكايتي از روحيه گوينده خود دارد.
يزد اكنون يك نمونه بارز برخوردگاه قديم و جديد است. بايد آرزو كرد كه سرعت تجدد، او را از اصالت سنتي خود يك باره نگيرد. شاخصيت اين شهر كه مشتاقان را به جانب خود مي كشاند، ناشي از آميزه خوشآيند تاريخ، سنت و تجدد است كه آسايش امروزي را با جلوه ديروزي همراه كرده است.
كتاب آقاي مهدي دهقان كه با علاقه مندي بر قلم آمده و منابع متعددي در آن به كار گرفته شده (حدود 200 كتاب) مي تواند كمك به شناخت اين شهر محجوب بكند كه تازه پا به صحنه «باز شناخته شدن» گذارده است.
محمد علي اسلامي ندوشن خرداد 1388 |