ذكر ملوك ساسانيان؛ اول ايشان اردشير بابك و فرزندان او و ساختن كثه به شهر يزد تا زمان يزدجرد شهريار و عمارات بلاش و فيروز و قباد و انوشيروان و مهرنگار |
|
خلاصه: ذكر مختصري از شاهان ساساني از آغاز به كار توسط اردشير بابكان تا آخرين شاهنشاه يزدگرد سوم و ارتباط و خدمات متقابل ايشان به يزد. همچنين شرح كوتاهي بر انقراض ساسانيان و يورش تازيان و همچنين اندكي در تاريخ يزد در زمان بني اميه. كلمات كليدي: پادشاهان ايران، ساسانيان، يزگرد، شاپور اصغر، فيروز، بلاش، قباد، مهرنگار، هرمز، يزدگرد شهريار، بيده، ميبد، عقدا، طبس، فهرج، گنبد جوخواه، شهداي فهرج، درياي ساوه، علا طوفي، كثه، يزد. |
|
كتاب: تاريخ يزد نويسنده: جعفر بن محمد بن حسن جعفري به كوشش: ايرج افشار ناشر: شركت انتشارات علمي و فرهنگي |
|
جعفر بن محمد بن حسن جعفري جعفر بن محمد بن حسن معروف به جعفري از سادات حسيني نسب يزد است. او بجز كتاب تاريخ يزد كتابي هم در تاريخ عمومي به نام تاريخ كبير يا تاريخ جعفري نوشته است كه خوشبختانه نسخه اي از آن موجود است و بخشي از آن براي قسمتي از تاريخ ايران ماخذ و مرجع دست اول تواند بود. تذكره نويسان و وقايع نگاران از او ذكري نكرده اند و متاسفانه اطلاعاتي بسيط در باب تاريخ حيات او به دست نداريم. آنچه از تاريخ كبير او بر مي آيد اين است كه در دستگاه ديواني حكام يزد، منصبي داشته و مداح حكام و اعيان و صاحبان مناصب آن شهر بوده است. بايد توجه داشت كه در تاريخ يزد يا آتشكده يزدان نوشته عبدالحسين آيتي از اين جعفري به نام جفري ياد و دلايل بي وجهي بر صحت جفري بودن تخلص او آورده شده است. اين سهو ظاهراً منقول از نسخه اي از تاريخ يزد است كه در دست مرحوم عبد الحسين آيتي بود است؛ كما اينكه در نسخه مرحوم سعيد نفيسي نيز اين نادرستي ديده مي شود.يزدنامه؛ ايرج افشار |
|
|
شجره ساسانيان مولفان تاريخ هاي اسلامي در نقل شجره پادشاهان پيش از اسلام، دقت و تتبع كافي را، به مناسبت آنكه مآخذ صحيحي در دست نبوده است، نمي توانستند رعايت كنند. در قسم دوم اين كتاب، نام بعضي از پادشاهان ساساني، از قلم مولف افتاده و نام بعضي ديگر، پس و پيش شده است؛ لذا، مناسب آمد كه ترتيب تاريخي سلطنت پادشاهان سلسله مذكور، جهت تسهيل كار مراجعه كنندگان، در اينجا، نقل شود: اردشير، شاپور اول، هرمز اول، بهرام اول، بهرام دوم، بهرام سوم، نرسي، هرمز دوم، آذر نرسه، شاپور دوم (ذوالاكتاف)، اردشير دوم، شاپور سوم، بهرام چهارم، يزدگرد اول، بهرام پنجم (بهرام گور)، يزدگرد دوم، هرمز سوم، فيروز اول، بلاش، قباد اول، خسرو اول (انوشيروان)، هرمز چهارم، خسرو دوم (خسرو پرويز)، قباد دوم (شيرويه)، اردشير سوم، شهروراز، خسرو سوم، پوران، فيروز دوم، آزرميدخت، هرمز پنجم، خسرو چهارم و يزدگرد. اين فهرست، از «ايران در زمان ساسانيان» تاليف «كريستين سن» استخراج شده است. چنانچه ملاحظه مي شود، سي و سه تن در دوران سلطنت ساسانيان به روا يا ناروا، نام و نشان پادشاهي يافتند و جعفري فقط نام هيجده تن را مي آورد. |
|
|
پرنده اسطوره اي و افسانه اي سيمرغ؛ سيمرغ پرنده اي است با دم طاووس و بدن عقاب و سر و پنجه هاي شير كه لانه اش در كوه قاف است؛ نشان سيمرغ احتمالاً نماد شاهان ساساني بوده است. عكس راست: نشان سيمرغ بر بشقابي نقره اي مربوط به زمان ساساني. عكس چپ: نشان سيمرغ بر پارچه ابريشمي منجوق دوزي شده متعلق به دوران ساساني.
بعد از وفات «اسكندر»، مملكت به ملوك الطوايف رسيد؛ و «اردوان»، آخر ملوك اشغانيان (1) ۞ بود. چون «اردشير بابك» خروج كرد، «فارس» را در تصرف خود در آورد و لشكر به «اصفهان» و «قهستان» برد؛ و اردوان، لشكر را در مقابل او آورد و در دست اردشير كشته شد. اردشير، معموره عالم را در تصرف گرفت و تمام ملوك ايران و توران را دفع كرد و اسم سلطنت بر خود نهاد و در حيات، مملكت را به «شاپور» -پسر خود- داد.
و بعد از آن، شاپور، مملكت را به پسر خود -«هرمز»- داد. بعد از هرمز، سلطنت به «بهرام» -پسرش- رسيد، و {بعد} از بهرام، سلطنت به «اردشير بن بهرام» رسيد، و بعد از او، مملكت به «شاپور ذوالاكتاف» رسيد؛ و بعد از شاپور، به «شاپور بن شاپور» رسيد؛ و بعد از او، سلطنت به پسرش -«بهرام گور»- رسيد؛ و بعد از بهرام، مملكت به «يزدجرد بن بهرام» رسيد؛ {ا} و پادشاه ذي شوكت بود و عرب و عجم در فرمان او بود و طوف (2) ۞ ممالك خود مي كرد.
چون به «كثه» رسيد، آب و هواي كثه، وي را موافق آمد؛ گفت: "نذر كردم كه اين مقام را، شهري سازم به نام يزدان." بنايان ممالك را جمع كردند و منجمان، به طالع سنبله (ماه شهريور باستاني)، «يزد» را بساختند (3) ۞. قصور و ديوار و بازار و حمام و آتش خانه (4) ۞ عالي بنا كردند (5) ۞ و خانه سلطان؛ و سه نهر آب روان كرد؛ يكي مشهور به «يزد آباد» و يكي «ده آباد» و يكي «مادين»؛ و در قبلي (6) ۞ شهر در يك فرسنگي، در كوه «دو دلويه»، دخمه {اي} در سنگ خارا ببريد و اين زمان، چون در اندرون دخمه مي روي، آواز آب مي آيد كه در آن جاري است.
|
نام يزد در زمان هخامنشيان و پيش از آن ايساتيس يا استيخا و در زمان اشكانيان كثه بود؛ يزد گرد اول ساساني كه بيمار بود بدانجا رسيد و آب و هوايش به او ساخت و حالش خوب شد، از آن خطه خوشش آمد و نذر كرد آن شهر را توسعه دهد در اول شهريور دستور توسعه و ايجاد يزد نوين را داد؛ از اينرو اول شهريور هر سال روز جهاني يزد مي باشد؛ يزد از آن روز تا انقراض ساسانيان هموراه مورد خدمت پادشاهان ساساني بود و همچنين خطه يزد نيز به طوري اسطوره اي در رزم و بزم خدماتي به پادشاهان و خاندان شاهي ساساني كرد. عكس: همايون امير يگانه؛ كتاب: يزد نگين كوير نقاشي: محمد زمان زماني، پرويز كلانتري يا غلامعلي مكتبي؛ كتاب: تاريخ پنجم دبستان پهلوي اين يك تصوير ساختگي است. |
و يزدجرد، سه سرهنگ خود را، «بيده» و «ميبد» و «عقدا»، امر كرد كه سه مقام بسازند. بيده، «بيده» بساخت؛ و ميبد، «ميبد» بساخت؛ و عقدا «ده گبران» بساخت؛ و اين هر سه ده، در كنار دريا بود و اين دريا به «درياي ساوه» مشهور بود و تا دامن «همدان»، اين دريا كشيده بود و «تجن كوه»، در ميان اين دريا بود و «پارگين» (7) ۞ ميبد، بندر بود و به «بارجين» مشهور بود. در آن شب كه پيغمبر ما -صلي الله عليه و آله- از مادر متولد شد، آن دريا به زمين فرو رفت و خشك شد و طاق كسري بلرزيد و دوازده كنگره از او بيافتاد و تمام آتش مجوسان (8) ۞ در آتشخانه ها بازمرد. گويند نام يزدگرد «شاپور اصغر» بود؛ چون يزد بساخت مشهور به «يزدگرد» شد.
|
نقشه شهر هاي ميبد و عقدا و روستاي بيده و مكان احتمالي دريا، بحير يا درياچه ساوه در كوير مركزي ايران؛ اين درياچه خود به جاي مانده از دريايي عظيم تر در ميليون ها سال قبل است و جاي مانده از آن، همان درياچه هاي كوچك نمك مثل درياچه نمك قم است. اين يك تصوير ساختگي است.
و چون يزدگرد وفات كرد، مملكت به پسر او -«فيروز»- رسيد؛ {فيروز،} «فيروز آباد رستاق» بساخت و نهري جاري گردانيد از اندرون شهر يزد مشهور به «فيروز آباد» و منبع او در شهر يزد است. فيروز (9) ۞، دهي بساخت با قصري رفيع و آسيايي و ديوار و كشخوانان (10) ۞ مشهور به «بلاش گرد».
و چون مملكت {را} «بلاش» بگرفت، برادرش -«قباد بن فيروز»- نزد تركان رفت و از خاقان، مزد طلبيد و لشكر تركان به «مداين» آورد جهت محاربه.
بلاش چون به در مداين رسيد، به طاعون بمرد {و} قباد، مملكت بگرفت. {قباد،} نذر كرده بود كه اگر مملكت بيابد، آتشخانه اي عظيم بسازد. چون مملكت بيافت، بفرمود كه از هفت آتشخانه آتش بياورند -آتش فارس و بلخ و غزنين و طيسفون و آذربايجان و سند و نسا-؛ و قصبه اي عالي در حوالي ميبد بساخت و درختان خرماي بسيار بنشانيد و نهري روان كرد و آن قصبه را «هفتادر» نام نهاد و مجوس را آن مقام، به مثابه كعبه مسلمانان بود؛ و قباد بفرمود كه «فهرج» و «هرات» را بساختند.
و چون قباد درگذشت و مملكت بعد از قباد به «انوشيروان» رسيد، {انوشيروان،} يزد را به اقطاع (11) ۞ به دختر خود -«مهرنگار»- داد. مهرنگار از بغداد، مقنيان بياورد و «نهر بغداد» را بيرون آورد و «مهرجرد» بساخت و قلعه و آتشخانه و باغستان و بساتين در ولايت ميبد {و} مهرجرد بساخت.
و چون انوشيروان در گذشت، «هرمز»، «خورميز» بساخت؛ و چون مملكت به «خسرو پرويز» رسيد، خسرو پرويز، ايلچي (12) ۞ به طلب پيغمبر ما -صلي الله عليه و آله- فرستاد و نامه پيغمبر پاره كرد. پيغمبر فرمود: "مزق الله بطنه كما مزق كتابي." (13) ۞ «شيرويه» پدر خود -خسرو پرويز- را هلاك كرد و دولت ساسانيان به آخر رسيد.
چون سلطنت به «يزدجرد شهريار» رسيد، تمام لشكر اسلام به حرب يزدجرد آمدند و «سعد وقاص» به مداين آمد و يزدجرد بگريخت به «جلولا» رفت و لشكر اسلام از پي او به جلولا رفتند و يزدجرد به راه يزد به «خراسان» رفت و «مالك ذئب» و «مالك بن عمرو» از عقب يزدجرد به خراسان رفتند و در «چهار ده طبس»، مالك ذئب و مالك بن عمرو وفات كردند و مدفن ايشان در طبس مشهور است؛ و لشكر اسلام چون بازگشتند از خراسان، در بيابان، اشتران، راه، غلط كردند و بسياري از ايشان در آن بيابان از تشنگي هلاك شدند؛ و به زحمت بسيار به قصبه «فهرج» رسيدند و فهرجيان بر ايشان شبيخون زدند و صاحب رايت امير المومنين و امام المتقين «علي بن ابي طالب»، «ابي عبد الله بن احمد بن ابو اليسر بن عبد الله بن تميمي» را و «حويطب بن هاني» و «عمر بن عاص» را شهيد كردند و قبور ايشان در فهرج مشهور است؛ و باقي كه مانده بودند، به طرف مدينه باز رفتند.
|
عكس چپ: گنبد جوخواه در جوخواه از توابع بخش مركزي شهرستان طبس كه قبر مالك بن ذئب و مالك بن عمرو است كه هر دو از سرداران احنف بن قيس و مربوط به سپاه اول تازيان مي باشند. عكس راست: شهداي فهرج در فهرج از توابع بخش مركزي استان يزد؛ قبور در دو اطاق متصل به هم قرار دارد و مورد نذورات و زيارت مردم است و در حياطش سروي قديمي است؛ قبر ها متعلق به فرماندهان و سپاهيان لشكر اول اعراب مانند ابي عبد الله بن احمد بن ابو اليسر بن عبد الله بن تميمي و حويطب بن هاني و عمر بن عاص مي باشد. عكس راست: ايرج افشار؛ عكس چپ: بقراط نادري |
و چون يزدجرد به خراسان رفت، خزينه خود برگرفت كه نزد خاقان ترك رود. لشكر او، وي را تاراج كردند و او از ميانه بگريخت و به آسيايي رفت. آسيابان، طمع در جامه هاي او كرد و يزدجرد را هلاك كرد؛ "فقطع دابر القوم الذين ظلموا" (14) ۞؛ و الحمد لله رب العالمين.
|
علا طوفي حاكم يزد در زمان بني اميه اين علم سرخ را كه سپاه يزيد در عاشورا در كربلا داشتند به يزد آورده بود؛ بعد ها احمد زمجي از فرماندهان ابو مسلم به يزد تاخت و علا طوفي و علمش را با هم سوزانيد و قصرش را بركند. صحنه اي از فيلم روز واقعه؛ كارگردان: شهرام اسدي اين يك تصوير ساختگي است.
و چون زمان «عثمان» شد، لشكري با «سعيد» -پسر خود- و «قثم بن عباس» به طرف «نشابور» (15) ۞ فرستاد و جزيه (16) ۞ مقرر كردند و بازگرديدند و به يزد آمدند. اهل آن ديار به اسلام آمدند؛ و لشكر به جانب فهرج بردند و قتل زياد كردند و قوم «تازيان» و «بني تميم» در يزد مقيم شدند و تمام مجوسان ولايت يزد، جزيه قبول كردند و لشكر اسلام با سعيد و قثم بن عباس تا «سمرقند» برفتند و جزيه بر همه مردم ماوراء النهر نهادند و قثم بن عباس در سمرقند شهيد شد؛ و قبر او در سمرقند مشهور است.
و چون خلافت به امير المومنين و امام المتقين، علي بن ابي طالب -عليه السلام- رسيد، «سلم بن زياد» را به فارس فرستاد؛ مال يزد را به وي مي فرستادند.
و چون زمان بني اميه شد، «مروان حمار»، يزد را به مولاي خود -«علاء طوفي»- داد. علاء به يزد آمد و در شهر يزد قصري بساخت و باغي مشهور به «باغ علاء»؛ {ا} و علمي كه «عبيد الله بن زياد» -عليه العنه- در «كربلا» به جنگ امام شهيد و سبط رسول الله -«ابي عبد الله الحسين»- -عليه السلام- برده بود، همراه داشت و اهل يزد را بدان اغوا مي كرد؛ و اين زمان آن را «محله باغ علاء» مي خوانند. |
|
كتاب تاريخ يزد متني كه در صحايف اين كتاب به طبع رسيده در تاريخ و جغرافياي يزد -يكي از شهر هاي قديمي ايران- است. اين كتاب تاليف جعفر بن محمد بن حسن جعفري است و ذكر وقايع و حوادث را تا سال 844 ه.ق. (819 ه.ش.) در بر دارد و در عهد شاهرخ تيموري نگارش يافته است. اين متن، نخستين كتابي است كه درباره يزد و اخبار آن، در قرن نهم هجري، صورت تاليف پذيرفته و ماخذ كتاب هاي ديگر پس از خود بوده است كه در قرون بعد راجع به اين شهر نوشته اند. متن هايي كه در تاريخ محلي شهر هاي ايران هست از جهت اشتمال بر حوادث محلي و شرح احوال رجال در تحقيقات مورد كمال استفاده تواند بود. يزد در دوره هايي كه مولف كتاب مي زيست و اين اثر نفيس را به يادگار گذاشت، اعتبار و بزرگي درخور توجه اي داشت. به استناد نوشته هاي همين كتاب، مدرسه هاي چند در آن شهر بود و طبعاً علما و طلاب بسياري در حوزه هاي درس و حلقه هاي بحث اين مدارس، به رسوم و سنت عصر، به تعليم و تعلم اشتغال داشتند. حاكم يزد در آن عهد، يكي از امراي بانفوذ تيموري به نام امير چقماق يا امير چخماق بود. او در تجديد عمارات و ساختن بنا هاي جديد و آباداني خطه اي كه بر آن حكمراني داشت، ولعي و اهتمامي خاص مبذول مي داشت و خاتونش هم به اينچنين. مسجد بزرگ و محتشمانه مير چقماق كه هم اكنون باقي است، نشاني و يادگاري است از بذل مال و قصد قربت و نيت صافي اين زن و شوي دل آگاه. درين كتاب مطالب و اطلاعات دست اول راجع به همه دوره ها به دست داده مي شود. اطلاعاتي كه راجع به مدرسه ها و مسجد ها و باغ ها و قنات ها و ديگر آثار يزد در اين كتاب هست همه مفيد و تازه و در حد خود دقيق است. در چاپ تاريخ يزد سه نسخه خطي كه هيچ يك قديمي نيست و چندين ده كتاب ديگر براي توضيحات و تعليقات آن مورد استفاده ايرج افشار بوده است. اين سه نسخه عبارتند از نسخه كتابخانه ملي طهران، نسخه آقاي سعيد نفيسي و نسخه مرحوم سيد علي محمد وزيري. با انتشار اين اثر اطلاعات سودمند و تازه درباره جغرافياي تاريخي يزد به دست مي آيد. فهرست بخش ها اين كتاب عبارتند از: - قسم اول: قصه اسكندر بن فيلقوس و كشتن داراب و گرفتن عراق و فارس و از اصفهان به جانب يزد آمدن و بناي كثه كه اول عمارت يزد است و تمامي قصه آن. - قسم دوم: ذكر ملوك ساسانيان؛ اول ايشان بابك و فرزندان او و ساختن كثه را به شهر يزد تا زمان يزدجرد شهريار و عمارت بلاش و فيروز و قباد و انوشيروان و مهرنگار. - قسم سوم: در ذكر عماراتي كه در زمان بني عباس كرده اند. - قسم چهارم: دادن طغرل، يزد را به ابو منصور علاء الدوله فرامرز و عمارت او و فرزندان او تا زمان اتابكان. - قسم پنجم: ذكر اتابكان يزد از ركن الدين سام و عز الدين لنگر تا يوسف شاه بن سلغر شاه و عمارات ايشان در يزد. - قسم ششم: ذكر سلاطين بني مظفر از محمد بن مظفر تا شاه يحيي و عمارات ايشان كه در يزد كرده اند. - قسم هفتم: عمارات زمان امير بزرگ انار الله برهانه و فرزندان حضرت و عمارات زمان بندگي پادشاه اسلام معين الحق و الخلافه و الدين شاهرخ بهادر خان خلد الله ملكه و سلطانه افاض علي العالمين عدله و بره و احسانه. - قسم هشتم: مساجد جمعه يزد در خارج و داخل و مدارس و مزارات سادات و علما و مشايخ و مقابر مسلمين از قديم و جديد و بانيان و تاريخ هر يك بر طريق اجمال نوشته شد. - قسم نهم: ذكر باغستان يزد و محلات و باغستان و باغ هاي مشهور و عمارات باغ ها و ذكر بانيان. - قسم دهم: در ذكر مياهي اي كه بر روي زمين و در كاريز ها جاري است در شهر و بيرون شهر يزد.يزدنامه؛ ايرج افشار |
|
|
|
ديدگاه هاي خوانندگان درباره اين مقاله: | 0 ديدگاه واپسين از 0 ديدگاه |
تاكنون ديدگاهي دريافت نشده است. |
|
هنگام چاپ: 11/27/2008 11:11:30 PM | امتياز: 3.29 از 5 در 14 راي | شمار بازديد: 33204 | شمار ديدگاه: 0 |
|
|