عروسي شعرباف ها |
|
چكيده: نوشتاري درباره زندگي شعربافان و اوضاع پيشه شعربافي و سخت كوشي كارگران و منش هاي نيكوي كارخانه داران؛ همچنين درباره عروسي هاي ساده و پايدار قديم و به ويژه عروسي هاي در اين صنف و بررسي مستند و موردي صداق نامه يكي از اين عروسي هاي خجسته. واژگان كليدي: كارخانه، دفتين، استاد بزرگ، استاد كوچك، عروسي، عقد، صداق نامه، شعرباف، شعربافي، يزد. |
|
نوشتار: عروسي نويسنده: نورالله جاوداني ايميل نويسنده: jaavdaani [@t] gmail [d0t] com تاريخ نگارش مقاله: 27 دي 1389 تاريخ دريافت مقاله: 27 دي 1389 |
|
|
|
بسم الله الرحمن الرحيم الحمد لله الذي احل النكاح و حرم الزنا و السفاح و صلي الله علي محمد و اله اهل الفوز و الفلاح | دعاي پيش از عقد |
|
|
نگاره ازدواج سنتي ايراني از مجموعه يك جهان گرد، تاجر و سياستمدار انگليسي. Henry Finnis Blosse Lynch
بعد از اين دعاي افتتاحيه و با خواندن صيغه عقد، ازدواج بين دو نفر انجام مي گرفت. يادش بسي به خير آن عقد و عروسي هاي قديم نديم كه دوام و بقاي آن، هشتاد نود سال بود. تنها موردي كه روي آن تكيه نمي شد اين بود كه "چه داري و چند داري؟" يا اينكه "در مقابل اين صداقيه ما، عروس چه مقدار جهيزيه مي آورد؟" و هكذا .... با يك يا دو آمد و رفت بزرگان قوم، همه حرف ها زده مي شد و تصميم ها در جمع ريش سفيدان خانواده عروس و داماد گرفته مي شد و بسا بود كه عروس و داماد تا بعد از خطبه عقد، يكديگر را نديده بودند. اما كار ها به نحو عجيبي با خدا پيوند داشت و بركتش را خدا مي داد.
جز يك دوره در اوايل سلطنت «پهلوي اول» كه راه واردات منسوجات خارجي مسدود گرديد و با قاچاقش و آن هم سخت مبارزه شد و شربافي ترقي خوبي نمود، خانواده هاي شرباف در يزد، هيچ گاه از بضاعت مالي خوبي برخوردار نبودند و حتي صاحبان كارخانه هاي ده و بيست دستگاهي هم آنچنان درآمدي نداشتند كه ذخيره كنند و كارخانه دار بشوند! گو اين كه اين نوع افكار در آن دور و زمان ها رواجي نداشت و صاحبان كارخانه هاي بزرگ شربافي -يا به اصطلاح شربافان يزد «اوسا بزرگ» ها (/os.²A bo.zorg/)- بيش از آن كه به فكر ثروت اندوزي باشند، فكر نان و آب كارگران خود و رفع احتياجات آنها و عروس و داماد كردنشان بودند.
يك اوسا بزرگ در روزگار كسادي شربافي سنتي در اوايل تاسيس صنايع نساجي ماشيني در يزد راجع به حرفه خود گفته بود:
|
| ...............................................هر كه كندش كرد، مرد از گشنگي .............................................................................................. | ..................................... 1 ................................................................. | ...............................................هر كه تندش كرد، نون شب نداشت .............................................................................................. | |
|
|
نمايي از يك كارخانه شعربافي با دو دستگاه بافت پارچه ابريشم در يزد در سال 1344 ه.ش. Inge Morath
يعني كم كاري در اين حرفه، مساوي با گرسنگي و مرگ است و تازه، تندي در كار هم فقط كفاف نان ظهر را مي دهد و محتاج نان شب مي ماني! اما اين اوضاع بد اقتصادي شربافان يزد مانع از آن نمي شد كه كنجي بنشينند و زانوي غم بغل گيرند. از سخت جاني و تلاش آنها براي تداوم بقا، حماسه ها مي شود نوشت:
تصوير مرد يا زن شربافي را در نظر آوريد كه پس از روز ها تلاش، حاصل زحمت خود را به صورت «توپ كار» به بازار مي برد و دكان به دكان مي گشت تا به نرخ بالا تري دسترنجش را به ريال تبديل كند و با دست پر به خانه و زندگي خود برگردد؛ اما يا خريداري نبود يا نرخ آن قدر پايين بود كه حتي مخارج اوليه به كار رفته را جواب نمي داد. آن وقت افسرده و پريشان به خانه بر مي گشت و در كنج پستو يا گوشه تاريك كارخانه، گريه هاي خود را تحويل خدايش مي داد. از اين تصوير، بالا ترين تراژدي بشري را مي توان رقم زد.
اما زندگي همچنان با همه نامهرباني هايش ادامه داشت و باز فردا صبح، تاريكي، صداي رفت و آمد «ماكو» (/mA.kU/) (1) ۞ و برخورد «دفتين» (/daf.tIn/) (2) ۞ به كار از كارخانه هاي يزد بلند مي شد و ازدواج هاي سهل و آسان كه يك طرفش خدا بود، تند تند در خانواده هاي شرباف اتفاق مي افتاد. ازدواج هايي كه در حد بالا، هزينه آن تهيه شربت و نقل بود و وقتي به اتمام مي رسيد، دو حرام بر هم حلال مي شدند.
كارخانه شربافي و دستگاه شربافي و حتي دفتين سربي هم به خاطر گراني فلز سرب، گاهي صداق اين ازدواج هاي بي تشريفات و ساده بود. سندي كه مشاهده مي فرماييد، عقد نامه ازدواج يك دختر و پسر از خانواده شرباف و البته اوسا بزرگ در يازدهم رجب 1347 ه.ق (3 دي 1307 ه.ش) يعني 85 سال قبل است كه براي صداق عروس، سنگ تمام گذاشته اند و علاوه بر دو دانگ مشاع از يك خانه و يك دستگاه شربافي از يك كارخانه چهار دستگاهي مشاع، دفتين شش مني (36 ك.گ) آن يك دستگاه را هم صداقيه قرار داده اند.
|
عقدنامه و بخش بزرگ نمايي شده صداقيه ازدواج آقاي بناء يعقوبي و خانم آبشوري در سال 1307 ه.ش؛ بخشي از متن اين تصوير در خود مقاله آمده است؛ اين داماد و عروس كه خود استاد بزرگ و استاد كوچك بودند، ده ها دستگاه شربافي در خانه و در كارخانه بيرون خانه اداره مي كردند و به اصطلاح نان بده بودند؛ اين سند خجسته همينك نزد برادر زاده خانم آبشوري نگهداري مي شود. متن و سند: گنجينه نور الله جاوداني |
|
... همگي و تمامي يك دستگاه شعربافي از يك در كارخانه چهار دستگاهي مشاعاً مع جميع اسباب كامل و غيره حتي دفتين سربي روي آن كه موزون است به شش من به وزن شاه، واقعه در خانه مزبوره مع جميع يتعلق بها كه غني از تحديد و توصيف است .... | بخشي از عقد نامه |
|
خدا بيامرزد اين عروس -«نرجس خاتون» دختر «آ ميرزا محمد ابراهيم آبشوري»- و داماد -«حاج علي» پسر «اكبر» پسر «استاد ابوالقاسم بنا يعقوبي»- را كه اگر چه اولاد نداشتند، اما پنجاه شصت سال مثل «ليلي» و «مجنون»، عاشقانه يكديگر را دوست مي داشتند و هيچ گاه كوچكترين اختلافي بين آنها به وجود نيامد.
|
دست چپ استاد رمضان رضايي -هنرمند بزرگ دارايي باف- بر دفتين سربي دستگاه دارايي بافي در برشي از عكس «او همچنان شعر مي بافد»؛ دفه يا دفتين تيركي چوبي با اندرون يا سوراخ هاي سربي است؛ در دستگاه دارايي بافي دفتين توسط دو بازوي دفتين به ميل چوبي بالاي دستگاه لولا مي شود؛ زير دفتين، قاب دفتين است و در آن قاب شانه دفتين قرار دارد؛ همان گونه كه در اين تصوير نيز نمايان است شعرباف پس از كشيدن هر پود از ميان تار ها دفتين مي زند تا شانه هاي آن با سنگيني خود دفتين، محكم پود را به پود پيشين خود بچسباند و تار و پود در هم سفت شود؛ هر دستباف و دستگاهش، دفتين ويژه خود را دارد؛ هر چه تار ها بيشتر و شانه تنگ تر باشد دفتين بايد سنگين تر باشد و چون چگالي چوب چنان سنگيني اي ندارد توي آن را سوراخ و در آن سرب مذاب مي ريزند؛ سرب گران دفتين را ارزشمند ساخته چنان كه برخي بايستي آن را از ديگران اجاره مي كردند و برخي نيز مانند داستان اين مقاله، آن را صداق عروس خود مي كرده اند. آتوسا تقوي -خطاط و عكاس- |
|
| ........................................رحم الله معشر الماضين ........................................راحت جان بندگان خداي ................................................................................ | ............................................................. 2 .............................................................................. 3 ......................................................................................................... | ........................................كه به مردي قدم سپردندي ........................................راحت جان خود شمردندي ................................................................................ | سعدي |
|
|
|
|
|
ديدگاه هاي خوانندگان درباره اين مقاله: | 5 ديدگاه واپسين از 5 ديدگاه |
آفرين بر شما خسته نباشيد. 2/9/2011 11:30:15 AM
اقدس شايق | sha...@gmail.com |
درست است در آن زمانها مخصوصا اگر كسي شاگرد شرباف بود گريبانگير فقر هم بود در كتاب شازده حمام نوشته دكتر محمد حسين پاپلي يزدي كه به زيبايي يزد قديم را به صورت خاطره نويسي ترسيم كرده است نيز ذكر شده كه اكثر بيوه زنها كه به خاطر تنگدستي با مرداني كه 30 يا 40 سال بزرگتر ازآنها بودند ازدواج مي كردند و در جواني با چند بچه قد و نيم قد بيوه مي شدند با شربافي روزگار بدي مي گذراندند و متاسفانه آن روزها چنين كارگران شربافي حتي بيمه هم نمي شدند. در ضمن توصيه مي كنم براي شناخت بهتر يزد درزمان 50 سال پيش اين كتاب را بخوانيد. 2/12/2011 10:53:09 PM
سيد مصطفي ابوالقاسم | mosta...@yahoo.com |
با تشكر اززحمات كشيده شده.اما به اين دوست عزيز ياد آور مي شوم خيلي ارزشها واعتقادات وباورها داشتيم ديگر اثرو خبري از آنها نيست.شما جوانان هرچه ميتوانيد فعالييت كنيد تا گوشهاي از آداب وروسوم مدفون درتاريخ اين مرز وبوم رااز زير خاكهاي فرهنگ تحميلي بيرون بكشيد .با آرزوي سربلندي ايران وشما دلسوخته ها. 2/14/2011 10:49:16 AM
هموند_434 | sae...@gmail.com |
كتاب شازده حمام و يزد ديروز استاد گلشن برايم متجلي شد با اين مقاله بسيار زيبا اميدوارم ادامه داشته باشد انتقال فرهنگ قديم پيروز باشيد 5/16/2013 4:03:44 PM
بچه محل شما | s...@ymail.com |
ياد ان روز ها بخير 11/15/2013 2:14:46 PM |
|
هنگام چاپ: 2/8/2011 5:00:57 PM | امتياز: 3.85 از 5 در 13 راي | شمار بازديد: 8055 | شمار ديدگاه: 5 |
|
|