يزدي ترسان ها |
|
چكيده: اين مقاله پژوهشي است درباره ترس و اسباب ترس در كودكان و بزرگان يزدي. درباره اسبابي كه مادر ها و پدر ها از آن ها براي ترساندن و آرام كردن بچه ها استفاده مي كردند و همچنين بررسي موجودات خيالي و يا واقعي اي كه موجب ترس در زنان و مردان يزدي مي شده و مي شوند و همچنين رخنه اين موجودات در فرهنگ يزد. واژگان كليدي: لولو ، لولو پوسيني، لولو خور خوره، لولو آمي خوار، يك سر و دو زانو، الم بلم بو، فاطمه درازك، نردزمال، روبسته، آل، غول، غول بياباني، غول بي شاخ و دم، غول يك چشم، جن، جن بو داده، بچه ترسان، بزرگ ترسان، ترس، يزد. |
|
نوشتار: ترس نويسنده: نورالله جاوداني ايميل نويسنده: jaavdaani [@t] gmail [d0t] com تاريخ دريافت مقاله: 2 بهمن 1389 |
|
|
|
1- بچه ترسان ها در يزد ۩
|
يكي از اهالي منزل در نقش فاطمه درازوك وارد تالار مي شود و با خواندن ترسناك شعر و تكان دادن دست ها بچه بي قرار را مي ترساند و آرام مي كند.
براي آرام ساختن بچه هاي كوچك در يزد، مادر و گاهي پدر به انواع لطايف الحيل متوسل مي شدند. كاشكي بچه هاي بزرگ شده، يعني جوانان شاخ شمشاد، يادشان مي ماند چه قدر در خردسالي، والدين خود را اذيت كرده اند و چه شب بيداري هايي، مادر و پدر كشيده اند تا آن ها را بزرگ كرده اند. اين همه دكتر و مهندس و معلم و دانشمند و عالم كه از يزد برخاسته اند، در كودكي، هر كدام از يك چيزي ترسانده شده اند و وقتي بزرگ شده اند، باعث فخر و مباهات يزد و ايران در جهان شده اند.
رايج ترين بچه ترسان در يزد، همان بچه ترسان بين المللي، يعني «لولو» با اسامي گوناگون «لولو پوسيني» (lU.lU pU.sI.nI) (1) ۞، «لولو خورخوره»، «لولو آمي خوار» و ... بود. گاهي براي تشديد كاربرد، اسم لولو را مي بردند و كسي هم به در مي كوبيد كه يعني لولو پشت در، آماده ورود است. حالا كسي به واقع نمي داند با گفتن لولو، كودك بيچاره چه تجسمي از لولو در ذهنش مي آمده؟ شايد در آينده، رايانه اي اختراع شود كه تجسم طفل را از لولو براي ما بيان كند. ولي به هر حال، لولو براي اطفال كاربرد موثري ولو كوتاه مدتي داشته است.
1-2- يك سر دو زانو ۩
از ديگر بچه ترسان ها در يزد «يك سر دو زانو» بود. (2) ۞ مادر به طفل خود مثلاً مي گفت: "اگر بدي كني، يك سر دو زانو مي آيد تو را مي برد!"
1-3- الم بلم بو ۩
بچه ترسان ديگري هم با نام «الم بلم بو» (/a.lam.bā.lam.bU/) (3) ۞ معروف بود كه شعري هم به دنبال داشت:
|
| .........................................الم بلم بو اومده .................................................................................. | ....................................................... 1 ............................................................................................... | .........................................پشت كلمبو اومده .................................................................................. | |
|
1-4- فاطمه درازوك ۩
آخرين بچه ترسان با نام «فاطمه درازوك» (/fAt.mā de.rA.zok/) معروف بود كه البته نياز به هنر پانتوميم نفر دومي داشت. آن نفر، چادر سياهي روي تمام بدن خود مي انداخت و يك چوب بلند در حد نيم متر كه اغلب انبر پاي منقل بود را از زير چادر، بالاي سر مي برد. تصور كنيد دست انسان حدود نيم متر بالاي سر بلند شود و يك چوب يا انبر نيم متري هم در دستش باشد و آن هم از زير چادر! چيز خيلي خارق العاده اي مي شود! وقتي اين هيولا با آن هيبت وارد اتاق مي شد، مدام دستش را بالا و پايين مي برد و با لحن ناشناس براي طفل، مي گفت:
|
| .........................................فاطمه درازوك اومده .........................................فاطمه درازوك اومده .................................................................................. | ....................................................... 2 ...................................................................... 3 ............................................................................................... | .........................................خوش اومده .........................................خوش اومده .................................................................................. | |
|
البته به محض آرام شدن طفل، فاطمه درازوك مي بايست با همان حركت، آرام آرام از در خارج شود.
|
نردزمال در تعقيب مرد تنها در شبي كويري در يزد. Paul Keller اين يك تصوير ساختگي است.
1-5- ترس از حمام ۩
همچنين با توجه به اين كه اغلب اطفال در سال و زمانه هاي دور از حمام عمومي مي ترسيدند، گاهي مادر براي آرام كردن طفل، يكي را مامور مي كرد به در اتاق بزند و مادر مي گفت: "كيه؟" و طرف با صداي خشني مثلاً جواب مي داد: "اوسا حليمه هستم. اومدم اسباباتون را ببرم حموم." (4) ۞ و طفل كه از حمام هاي داغ و پربخار و آب داغ خاطره بدي داشت، آرام مي شد.
2- بزرگ ترسان ها در يزد ۩
بزرگتر ها هم دست كمي از بچه ها نداشتند و براي خود، لولو هاي بخصوصي داشتند!
2-1- نردزمال ۩
مهم ترين بزرگ ترسان ها «نردزمال» (/nar.doz.mAl/) بود. اين موجود ترسناك در شب هاي تاريك، همراه مردان تنها، گام بر مي داشت و در يك موقعيت مناسب، خود را جلوي آن مرد تنها قرار مي داد. مرد هر طرف مي رفت، نردزمال هم دنبالش بود؛ هر جا نگاه مي كرد، نردزمال آن جا بود. بعد اين موجود بلند و سفيد و باريك، شروع به دراز شدن مي كرد و بالا و بالا تر مي رفت. آن گاه از سه چهار متري، سر خود را خم مي كرد و به اصطلاح يزدي ها دولا (/dol.²A/) مي شد تا صورتش مقابل صورت مرد قرار مي گرفت. سپس چشم در چشم مرد مي انداخت و مي پرسيد: "ترسيدي؟" مرد هم غش مي كرد و به زمين مي افتاد.
نقل است شبي مردي تنها در كوچه هاي تاريك يزد به خانه مي رفت. قديم مثل حالا همه سر برهنه از خانه بيرون نمي آمدند! پرشال (/par.ŝAl/) (5) ۞ مرد جلوي صورتش آويخته و يك نخ از پرشالش جلوي چشمش آمد و فكر كرد نردزمال است. به هر طرف نگاه كرد ديد نردزمال آن طرف است. قدري دويد؛ باز نردزمال همراهش دويد. قدري ايستاد؛ باز نردزمال هم ايستاد. اين بار مرد بي چاره غش كرد و افتاد. وقتي هوش آمد، صبح شده بود و عابرين اطرافش جمع بودند. قصه را تعريف كرد كه نردزمال ديده. اما كمي بعد خودش متوجه شد نخ پرشالش جلوي چشمش نردزمال به نظر مي آمده.
در يزد به آدمي كه مدتي بي حركت جلوي كسي بايستد و البته بلند قد هم باشد به طعنه مي گويند: "مثل نردزمال جلوي من نايست!"
|
در نيمه شبي سوت و كور و مهتابي، روبسته در كمين مرد رهگذر است. محمد رضا توجه اين يك تصوير ساختگي است.
2-2- رو بسته ۩
ديگر موجودي كه بزرگ تر ها، اول زن ها و بعد كوچك تر ها از آن مي ترسيدند و واقعيت هم داشت، موجودي به نام «رو بسته» (6) ۞ بود. رو بسته، شب ها در كوچه پس كوچه ها در حالي كه دستمال بزرگي روي صورتش بسته بود كه ناشناس بماند، جلوي مردم را مي گرفت و موجودي جيب آن ها را خالي مي كرد يا مزاحم نواميس مردم مي شد. با آن كه مردم مي دانستند اين موجود، يك انسان شرور است، باز هم خبر راه افتادن رو بسته در محله اي كافي بود تا عبور و مرور شبانه را براي خيلي از خانواده ها موقوف كند.
من سراغ دارم خانم هاي محترمه اي كه با ديدن رو بسته، غش كرده بودند و مدت ها مريض و بستري شده بودند. البته بعضي هم به صورت رو بسته براي تصفيه حساب دعوا هاي روز، شبانه سراغ مردم مي رفتند.
مهم ترين بزرگ ترسان كه از قدمت زيادي برخوردار است، موجودي خيالي اي به نام «آل» (/Al/) بود كه سراغ زنان تازه زا مي رفت و معروف بود كه صورتي سرخ رنگ دارد و بيني او از جنس گِل است و مي آيد دل و جگر زائو را مي دزدد. شاعر در اين باره فرموده:
|
رنگ او سرخ و بيني اش از گل هر كجا ديديش بگيرش زود تا ز زائو جگر ندزدد و دل | |
|
براي جلوگيري از آل زدگي، بالاي سر زائو، چاقوي باز شده يا قيچي باز قرار مي دادند. البته با پيشرفت علم و زايمان هاي داخل زايشگاه، شخصيت آل بسيار كمياب است و امروزه حتي در دور ترين روستا ها هم همه مي دانند شخص زائو به دليل كم خوني و نقاهت اگر درمان نشود، ممكن است جانش را از دست بدهد و اين خون ريزي و نقاهت زايمان باعث مي شد اوهام و خيالات به صورت هاي مختلف و يا موجودي غير واقعي به نام آل به سراغ زن تازه زا بيايد.
مردم يزد از موجودي به نام «غول» (/ģUl/) يا «غول بيابوني» (7) ۞ هم ترس داشتند. آن ها مي گفتند در بيابان و صحرا اگر شب، تنها بخوابيد، غول به سراغ شما مي آيد و شروع به ليسيدن كف پايتان مي كند. آن قدر كف پايتان را مي ليسد تا مثل برگ گل نازك مي شود و جانتان از كف پايتان خارج مي شود. پس شب ها در صحرا و بيابان، تنها نخوابيد و هميشه خودتان را در لحافي چيزي بپوشانيد كه كف پايتان بيرون نباشد.
اصطلاحات «غول بيابوني»، «غول بي شاخ و دم» و «غول يك چشم» در مثل هاي يزدي زياد به كار رفته است. شعر «مولوي» هم اينجا كاربرد دارد:
|
| .............................................گر بگريزي ز خراجات (8) ۞ شهر .......................................................................................... | ........................................ 4 ...................................................................... | .............................................باركش غول بيابان شوي .......................................................................................... | |
|
|
شب ها در كوير بايستي بسيار مواظب بود مخصوصاً هنگام اطراق و خوابيدن. Leo Druker اين يك تصوير ساختگي است.
همچنين لازم به ذكر است كه يزدي ها مخصوصاً قديمي ها از «جن» علي الخصوص جن نامسلمان بسيار ترس داشتند و معتقد بودند در شب نبايد اسم آن ها را برد و اگر لازم شد، به جاي لغت «جن» بايد بگوييم «اونا» (/Un.²A/) با تشديد روي «نون» كه به معني اون ها يا آن ها است. مَثَل جن هم در يزد به كار رفته است مخصوصاً از نوع بو داده اش؛ مثلاً در يزد براي كسي كه سريعاً جايي حاضر شود مي گويند: "مثل جن بو داده رسيد."
البته دستورات فراواني در پرهيز از اين موجود كه در قرآن هم از آن بار ها اسم برده شده، داريم؛ مثل آب جوش روي زمين نريختن، در خانه تنها نخوابيدن، دوري كردن از جا هاي متروك و شبانه به آب انبار و جوب نرفتن. چون جن يك واقعيت است، دستورات ديني اي نيز در اين مورد داريم كه جاي بحث ما نيست.
3- موخره ۩
همه اين مواردي كه تقريباً فهرست وار نوشتم براي اين است كه دانايان و ريش سفيدان و گيس سفيدان يزدي دست به قلم ببرند و اين فرهنگ مردم را كه سينه به سينه، يادگار به ما رسيده را جايي ثبت و ضبط نمايند. |
|
|
|
ديدگاه هاي خوانندگان درباره اين مقاله: | 6 ديدگاه واپسين از 6 ديدگاه |
سيد مصطفي ابوالقاسم | mosta...@yahoo.com |
معمولا در تمامي جوامع بشري باورهايي چه درست و چه غلط وجود دارد كه ريشه هاي سنتي وفرهنگي دارد. البته بيشتر مواردي نظير اسباب ترس ريشه ي خرافي دارد. دركل كار اين عزيز خوب است اما بهتر مي بينم مسائل فرهنگي و رو به فراموش شدن مورد تحقيق قرار گيرد كه ضمن احياي فرهنگي، ديگران را تشويق به فكر كردن وپژوهش نمايد. با تشكر از زحمات عزيزاني كه در هر بررسي و تحقيقات، اين سايت را بارورتر مي سازند. 3/28/2011 12:18:44 PM
سلام. ميشه ماجراي اسم گذاشتن محله مهدي آباد سابق به نام غول آباد را توضيح بدين. 5/25/2012 11:54:36 PM
سلام. مقاله جالبي بود. متشكرم. 3/18/2013 2:10:00 AM
هموند_434 | sae...@gmail.com |
به گذشته سفر كردم و لذت بردم بسيار عالي بود 5/16/2013 3:52:51 PM
sseed taj | sae...@gmail.com |
چقدر جا داشت راجب بختك كه در يزد به آن خفتك ميگويند نيز مطلبي هر چند كوتاه درج و ثبت مي نموديد البته در مورد خفتك علم امروزي چيزي را قبول نميكند اما بنده خود به عينه چندين بار درگير اين موجود شدم و حتي اولين بار كه آنرا به وضوح ديدم با دردهاي وحشتناك ناشي از وزنش بر روي سينه ام تقريبا بيدار بودم و چشمان اين موجود را كه در فاصله دو سانتي متري چشمان من بود ديده و پس از خلاصي از آن به سرعت به سراغ پدرم رفته و ايشان را بيدار كردم و كل ماوقع را برايشان تعريف نمودم شكل ظاهري اين موجود مانند شير دريايي است البته بدون شاخهاي جلو چشماني فوق العاده براق و نوراني و خبيث - از مطالب خوبتان متشكرم 5/10/2015 2:19:57 PM
وحيد ذوالفقاري | vahid...@yahoo.com |
پاسخ آقاي محمود - از دكتر ميرحسيني شنيدم كه يكي از "افنان" يا نوه هاي دختري باب كه حظيره القدس عشق آباد را ساخته و تاجراني با فاميل شيرازي در يزد بوده اند اينجا را ساخته و چون سياه و گنده بوده به غول آباد معروف است. 11/25/2016 12:08:08 PM |
|
هنگام چاپ: 3/27/2011 5:42:57 PM | امتياز: 4.52 از 5 در 33 راي | شمار بازديد: 8560 | شمار ديدگاه: 6 |
|
|