سفرنامه سر پرسي سايكس |
|
خلاصه: ذكر خاطرات و سفرنامه چند مسافرت ژنرال سايكس انگليسي به يزد. اين نوشته ها بيشتر از آنكه خاطرات يا سفرنامه باشند، نوشته هايي تاريخي هستند كه وي با تحقيق در تواريخ محلي، آن ها را مي نوشته است. وي بيش از آنكه در نوشته هايش يك نظامي يا يك سياح باشد، يك محقق و تاريخ پژوه بوده و توانسته علاوه بر سفرنامه ده هزار مايل در ايران، كتاب هاي تاريخ ايران و تاريخ افغانستان را نيز بنويسد. كلمات كليدي: سفرنامه سر پرسي سايكس، سفرنامه يزد، اروپايي ها، انگليسي ها، موسسه مرسلين، وقت الساعت، امير چخماق، سيد ركن الدين، زرتشتيان، بانوي پارس، تفت، بافق ميبد، عقدا، يزد. |
|
كتاب: يزد در سفرنامه ها گردآوري: اكبر قلمسياه زير نظر: ايرج افشار ناشر: موسسه انتشارات يزد كتاب: سفرنامه سايكس يا ده هزار مايل در ايران يا هشت سال در ايران نويسنده:سر پرسي مولزورث سايكس سال انتشار: 1902 ميلادي برابر با 1281 هجري شمسي ترجمه: حسين سعادت نوري ناشر: انتشارات لوحه تهران، سال 1363 |
|
سر پرسي مولزورث سايكس سرتيپ ژنرال سر پرسي مولزورث سايكس متولد 28 فوريه 1867 م. (9 اسفند 1245 ه.ش.) و متوفي به 11 ژوين 1945 م. (21 خرداد 1324 ه.ش.)، يك نظامي، سياستمدار، ديپلمات و پژوهشگري اديب بود. او در زمينه هاي تاريخي، جغرافيايي و زيست نامه ها، كتاب هاي قابل توجه اي نوشت. همچنين شرح سفر خود به ايران را در كتاب ده هزار مايل در ايران يا هشت سال در ايران به يادگار گذاشت. او در روستاي برومپتون از بخش كنت در انگستان به دنيا آمد. وي تنها پسر كشيش ويليام سايكس و همسرش ماري مولزورث بود. پرسي سايكس در مدرسه رگبي تحصيلات خود را شروع كرد و در كالج سلطنتي نظامي سندهورست آن را ادامه داد. وي پس از كار در نظام و كسب چندين رتبه نظامي، پستش به هندوستان افتاد و به همين علت او چندين بار از ايران و بلوچستان ديدن كرد. در دومين دوره جنگ هاي بريتانيا با كشور هاي جنوب آفريقا كه در سال هاي 1899 م. (1278 ه.ش.) تا 1902 م. (1281 ه.ش.) وقوع يافت، او در اداره اطلاعات خدمت كرد و فرمانده لشكر بود. انجمن سلطنتي جغرافيا، دو بار در سال هاي 1899 م. (1278 ه.ش.) و 1902 م. (1281 ه.ش.) به پاس خدماتش جوايز معتبري به او داد. او در سال 1902 م. (1281 ه.ش.) با الوين ستون، دختر بزرگ كلنل بروس ستون از مهندسان سلطنتي ازدواج كرد كه حاصل آن ازدواج 6 فرزند بود. سر پرسي سايكس در همين سال 1902 م. (1281 ه.ش.) به ارتش هندوستان منتقل شد. در طول چند سال بعد از اين انتقال، او سفر هاي گسترده اي در خاور ميانه انجام داد و در سال 1906 م. (1285 ه.ش.) سر كنسول انگلستان در خوزستان شد. در اواخر سال 1915 م. (1294 ه.ش.) وي به درجه سر تيپي يا ژنرالي رسيد و با موافقت دولت ايران براي مقابله كردن با نفوذ قدرتمند آلمان ها در اكثر مناطق جنوب ايران، در راس ماموريت پرواندن نيروي ارتش ايران گماشته شد. سايكس در 1924 م. (1303 ه.ش.) از ارتش بازنشسته شد و از سال 1932 م. (1311 ه.ش.) تا زماني كه دار فاني را وداع گفت، دبير افتخاري انجمن سلطنتي آسياي ميانه بود كه الآن با نام انجمن سلطنتي امور آسيا شناخته مي شود. اين انجمن به ياد او، يكي از جايزه هايش به نام مدال يادبود سر پرسي سايكس است. بعضي از تاليفات او عبارتند از: ده هزار مايل در ايران يا هشت سال در ايران كه به سفرنامه سايكس نيز مشهور است مربوط به سال 1902 م. (1281 ه.ش.)، تاريخ ايران در 2 جلد مربوط به سال 1915 م. (1294 ه.ش.) و تاريخ افغانستان در 2 جلد مربوط به سال 1940 م. (1319 ه.ش.). |
|
|
|
اين مقاله مربوط به چند بخش و چند سفر مختلف ژنرال سرپرسي سايكس به يزد مي باشد كه هر بخش مربوط به يك قسمت از كتاب است. |
|
1- بخش اول ۩
در يزد، چادر سفيد اختصاص به زن هاي يهودي دارد.
|
كوچه باغي در باغ شهر تفت در يزد؛ تفت با قرار گرفتن در دامنه شمالي شيركوه يكي از شهر هاي خوش آب و هواي استان يزد است؛ فاصله تفت تا يزد 22 كيلومتر و در مسير يزد - ابركوه - شيراز قرار دارد؛ تفت را به معناي سبد ميوه گفته اند. عكس: همايون امير يگانه؛ كتاب: يزد نگين كوير
2- بخش دوم ۩
... به «تفت» وارد شده، در باغ قشنگي چادر زديم. جاده يزد به شيراز در همين تفت تقاطع مي كند كه «جوزافا باربارو» آن را «تست» ناميده و مي نويسد: "از اينجا تا «يكس» (1) ۞ يك روز راه است." تفت اين روز ها به واسطه اينكه مركز نمدمالي مي باشد، معروفيت زيادي دارد. خلاصه از آنجا حركت نموديم و طولي نكشيد كه در باغ مصفاي خانواده «فرگوسن» -رييس بانك شاهي يزد- پذيرايي گرمي از ما به عمل آمد.
3- بخش سوم ۩
مسافرت را ادامه داده، روانه قصبه «بافق» شديم. آب اين محل، اندكي شور مزه است؛ ولي براي ما، نزديك قناتي كه آب نسبتاً شيريني داشت چادر زدند و يك روز در آنجا براي رفع خستگي شتردار ها توقف به عمل آمد. از «خودران» به اين طرف به خاك يزد وارد شده بوديم؛ ولي بافق سابق بر اين ضميمه كرمان بوده است.
از اين جا تا جلگه يزد، متجاوز از چهل مايل (حدود 64 كيلومتر) راه است و ما به اشتياق ديدار هموطنان خود، حركت، و از رودخانه شوري كه در ارتفاع سه هزار پا (حدود 915 متر) واقع شده، رد شديم. از كرمان تا طهران، اين نقطه، از پست ترين نقاط ميان راه مي باشد و رودخانه مزبور، در كوير فرو مي رود؛ و اراضي نمكزار كه در زير اشعه آفتاب برق مي زند، از چند مايلي شمال مسير رودخانه پديدار مي باشد. در اثر تحقيقاتي كه نگارنده بعد ها به عمل آورد، معلوم شد كه اين رودخانه از شعب رودخانه «لاله زار» است.
پس از سيزده ساعت حركت، در حوضه «تبركوه» (2) ۞ توقف و روز بعد نيز حوالي «چاه قاورد» اطراق نموديم. به موجب تاريخ سلاجقه، اين چاه را در قرن يازدهم به امر «ملك قاورد» حفر كرده اند و «وكيل الملك» -والي معروف كرمان- نيز كاروانسرايي حوالي آن شروع نموده؛ ولي متاسفانه اجل مهلتش نداده و اتمام بناي آن بر اثر مرگ او در بوته اجمال مانده است.
|
مستر فرگوسن رييس بانك شاهنشاهي در يزد كه توسط انگليسي ها راه اندازي و اداره مي شد؛ آلمان ها در جنگ جهاني اول اين بانك را مصادره كردند و مسيولانش را روانه كردند و خزانه آن را غارت كردند.
از فراز مقسم آب اين منطقه، يزد را از دور در زير اشعه خورشيد كه رو به افول بود تماشا كرديم و پس از شانزده ساعت، خسته و وامانده، به فهرج رسيده و بعد از طي چند مايل راه، به شهر بياباني ايران كه 3020 پا (920 متر) (3) ۞ ارتفاع آن است وارد و مشمول الطاف و مهمان نوازي هاي «مستر فرگوسن» -رييس بانك شاهي يزد- واقع شديم.
در اين شهر، زندگاني براي جماعت قليلي از اروپايي ها، تا اندازه اي خالي از اشكال نمي باشد؛ و اهالي يزد در تعصب افراط مي كنند. در اين تاريخ، يزد، حاكم نداشت و وضع اروپايي ها، بي نهايت مشكل و دشوار بود؛ خاصه اين كه در اين اواخر، لايحه بي امضايي در شهر انتشار داده بودند مبني بر اينكه اگر فرنگي ها، سواره از بازار عبور كنند، جانشان به معرض خطر افتاده، هدف گلوله واقع خواهند شد. در اثر همين لايحه، شعبه بازار بانك تا چند روزي تعطيل گرديد. ممكن است بعضي تصور كنند كه وحشت هموطنان ما موردي نداشته؛ ولي وقتي اطلاع پيدا كنند كه اهالي اين شهر، زرتشتيان را در روز روشن در ملاء عام، آماج پيكان آتشين مي كنند و تازه از قاتلين هم هيچگونه مواخذه اي به عمل نمي آيد و قتل و كشتار از واقعيات عادي اين شهر به شمار مي رود، قدر و منزلت آن عده معدودي كه در اين قطعه دوردست، با زن و بچه به سر مي برند، به خوبي معلوم، و جانفشاني آن ها مورد تقدير واقع خواهد شد.
جاي بسي مسرت است كه در ايام حاضر، اينگونه اوضاع تاسف انگيز، اندكي رو به بهبود گذارده است؛ ولي در هر صورت بايد از مساعي و زحمات آن عده از پيشروان كشور ما كه در اين نقطه و ساير بلاد بعيد دنيا براي حفظ احترام وطن، مثل افراد نظامي، جان خود را در معرض هرگونه خطر مي اندازند، قدرداني و ثبات قدم و استقامت آنان را تقديس و تمجيد كرد.
در مسير يزد تا قم، سياحان سلف نگارنده، در قرن سيزدهم، «ماركوپلو» و در قرن چهاردهم، «ادريكس» و در قرن پانزدهم، «اتانا سيوس نيكتين» و «جوزافا باربارو» بوده اند؛ كه چهارمي در سياحت نامه خود اين طور مي نويسد: "از يزد به قصبه كوچك «مردت»، و پس از دو روز به «گرد» مي رسيد؛ كه در آنجا جماعتي، خود را ابراهيمي ناميده اند و مدعي اند از اعقاب حضرت ابراهيم مي باشند. از آنجا، دو روزه به «نايين» و دو روزه به «نيستان» و ايضاً دو روزه به «هردستان» (4) ۞ و سه روزه به «كاسان» (5) ۞ مي رويد." اواخر آوريل (اوايل ارديبهشت ماه) از يزد حركت نموديم و از اينجا به آن طرف، جاده، از وسط بيابان شنزاري امتداد دارد كه در بعضي نقاط آن آثار كشت و زرع ديده مي شود.
|
نقشه و مسير احتمالي يكي از سفر هاي ژنرال سر پرسي مولزورث سايكس در خاك يزد مربوط به بخش سوم متن در حدود سال 1275 هجري شمسي.
خلاصه، در «حجت آباد» كه كاروانسراي آبرومند و آب انبار نسبتاً بزرگي دارد، توقف نموديم. در اينجا، تا چشم كار مي كند، درياي شن و ماسه است. قصبه كوچك «ميبد» كه در سي مايلي (حدود 48 كيلومتر) يزد واقع شده، همان نقطه ايست كه جوزافا باربارو آن را «مردت» ناميده و كاروانسراي آبرومندي دارد و ديوار هاي بي نظم و ترتيب آن شبيه ديوار هاي «قوچان» است. اين ايام، زيلو هاي (6) ۞ قرمز و بادوام ميبد، نهايت اشتهار را دارد. چون در اين حوالي، محل مناسبي براي توقف پيدا نشد، از آن قصبه و قراء مجاور آن كه تمام معمور و آباد به نظر مي آيد، گذشته، شب را در قريه محقر «كوچيل» توقف نموديم.
روز بعد، از اراضي حاصلخيز «اردكان» عبور نموده، به «عقدا» رسيديم. جوزافا باربارو ظاهراً همين عقدا را «كرد» ناميده و طايفه ابراهيمي نيز همان سادات محل هستند كه پارسي ها (7) ۞ را اقوام خود مي دانند. چون جوزافا باربارو از اردكان كه از مراكز مهم سابق پارسي ها بوده است عبور نموده، احتمال مي رود كه زرتشتي ها را اول وهله، در عقدا ملاقات كرده باشد؛ و چرا آنها را ابراهيمي ناميده معلوم نيست؛ جز اينكه بگوييم زرتشتيان، پيغمبر خود را با «ابراهيم» -ع- منطبق مي كنند.
نوشته هاي دستور «ترك آباد» -واقع در ناحيه اردكان- فعلاً در شهر «بمبئي» بايگاني مي باشد. مذهب زرتشتي تا اوايل قرن نوزدهم در اين حوالي شيوع داشته است و اين ايام، فقط در «شرف آباد» رايج مي باشد. مقبره معروف به «بانوي فارس» -مادر يا دختر يزدگرد شهريار- در همين حدود است. مي گويند موقعي كه نامبرده از دست اعراب به اين نقاط متواري شده، به يك روستايي اي رسيده و تقاضاي آب كرده است. دهقان، فوراً گاو خود را مي دوشد تا شير تازه به بانوي فارس تقديم كند؛ اما حيوان بخيل، لگد زده، ظرف شير را سرازير، و دختر پادشاه، تشنه، حركت مي كند. تا چند سال قبل، زرتشتيان به يادآوري اين واقعه، گاو قرباني مي كردند؛ به اين طريق كه آن حيوان را با پول خود خريداري، و به دست مسلمان ها ذبح، و گوشت قرباني را نيز ميان مسلمان هاي محل، تقسيم مي نمودند. اين رسم فعلاً به واسطه قدغن دستور هاي بمبئي، متروك و منسوخ گرديده است.
|
پيرانگاه پارس بانو، بونو پرس يا پير بانو در زرجوع در شهرستان عقدا در يزد؛ زرتشتيان بر اين باورند كه فرزندان يزدگرد پس از شكست پدر، هر يك به خلوتگاهي در نقاط دور افتاده پناه بردند تا از دست دشمنان ايمن باشند و هر يك در گوشه اي به درگاه پروردگار نيايش كردند تا مورد رحمت قرار گيرند، و خداوند بر ايشان بخشود و هر يك به نحوي از نظر غايب گرديدند؛ يكي از ايشان پارس بانو بود كه در زرجوع نزديك عقدا در ميان كوهي غايب گرديد. عكس: نصر الله كسراييان؛ متن: زيبا عرشي؛ مجموعه: سرزمين ما ايران؛ سايت |
4- بخش چهارم ۩
از نايين به يزد و كرمان، براي اينكه به همسفر خود بهترين راه امتداد سيم تلگراف را نشان داده باشم، همان شاهراه معمول را پيش گرفتم. در حجت آباد -يك منزل مانده به يزد- «مستر استيورت فرگوسن» -رييس بانك شاهي- به استقبال آمد و حاكم محل نيز درشكه خود را تا خارج شهر براي ما فرستاده بود.
|
بقاياي بنايي باستاني در سريزد از توابع مهريز در استان يزد؛ اين بنا را عده اي دروازه شهر باستاني فرافر و پاره اي ديگر آن را ديواري از يك آرامگاه قديمي يا بخشي از بارو اي تاريخي مي دانند. اين يك تصوير ويرايش شده است.
تعداد انگليسي هاي مقيم يزد در اين تاريخ، از 1895 (1274 ه.ش.) كه من به آنجا رفته بودم بيشتر بود و «دكتر وايت» -از اعضاي موسسه مرسلين انگليس- و خانم او در يزد سكونت داشتند و به واسطه زحماتي كه براي بهبود بيماران شهر و حومه مي كشيدند، نفوذ اروپايي ها رو به افزايش بود.
در 17 اكتبر (25 مهر ماه)، پس از توديع با هموطنان مهربان خود، از يزد حركت كردم. در «سريزد»، چند تن نظامي كه والي كرمان آنها را فرستاده بود، به ما رسيدند؛ و اگر نيامده بودند، مسلماً مخمصه بزرگي براي ما پيش مي آمد. يكي از سواران هندي اينجانب، موقعي كه اسب خود را آب مي داد، مورد حمله چند نفر از اهالي واقع شد و ناگهان جمعيت، شروع به سنگ اندازي نمودند. سربازان اعزامي كرمان، محرك حقيقي را دستگير و روانه يزد كردند و حاكم محل، او را با حضور مترجم بانك شاهي، به مجازات رسانيد. عدم سابقه و همچنين تكرار چنين قضيه اي در تمام مسافرت اينجانب، حاكي از اين است كه مردم ايران، عموماً، مهربان و مهمان نوازند.
5- بخش پنجم ۩
در يزد، دو نسخه تاريخ خطي پيدا كردم و با تحقيقاتي كه از طبقه متنوره (8) ۞ به عمل آمد، اطلاعات صحيح و جامعي از ابنيه يزد به دست آوردم.
گويند يزد در زمان استيلاي اسكندر، بيابان بايري بيش نبوده و دور افتادگي آن، مورد توجه فاتحان يونان واقع شده و در حوالي مقر شهر كنوني، زنداني براي جنايتكاران بنا نموده است. حافظ پس از اينكه مورد بي مهري اهالي يزد واقع مي شود، در وصف آن، چنين مي گويد:
|
| ..................................................دلم از وحشت زندان سكندر بگرفت .................................................................................................... | ......................... 1 ............................................. | ..................................................رخت بربندم و تا ملك سليمان بروم .................................................................................................... | |
|
در حالي كه قبلاً، خطاب به اهالي آن شهر، اين طور گفته بود:
|
| ..................................................اي صبا با ساكنان شهر يزد از ما بگو .................................................................................................... | ......................... 2 ............................................. | ..................................................كاي سر حق ناشناسان گوي چوگان شما .................................................................................................... | |
|
اسم اين شهر، به يادگار نام «يزدجرد اول» (9) ۞ -پدر «بهرام گور»-، وضع شده است كه به احتمال قوي، در قرن پنجم ميلادي (پايان قرن دوم پيش از هجرت)، اصلاحاتي در آن شهر به عمل آورده است. چون يزد يكي از نقاط دوردست است و نزديك هيچ يك از سرحدات ايران واقع نشده، جنگ و جدالي در آنجا اتفاق نيفتاده و در تاريخ گذشته آن، مطالبي از اين مقوله ها به نظر نمي رسد. يزد و كرمان، هر دو در گذشته، پناهگاه پيروان مذهب قديمي زرتشت بوده است.
«ماركو پولو» در قرن سيزدهم، «ادريك» در قرن چهاردهم، و «جوزافا باربارو» در قرن پانزدهم، از اين شهر عبور نموده اند كه سومي شرح مبسوطي راجع به منسوجات ابريشمي يزد، در سفرنامه خود، به رشته تحرير كشيده است.
|
گوشه اي از كاشي كاري و خوشنويسي آبي رنگ ايوان و گنبد مسجد جامع كبير يزد؛ متن خوشنويسي شده مربوط به آيه 20 سوره مبارك الفتح مي باشد؛ اين نوشته نسخ جلي اثر استاد بهاء الدين هزارسپ است كه از خوشنويسان نسخ زمان خود بود؛ در تواريخ آمده كه استاد هنگام تعهد به نوشتن آن سنش از هشتاد گذشته بود و ضعف باصره و رعشه دست داشت ولي شب در خواب به خدمت حضرت محمد -ص- رسيد كه ايشان او را مورد شفقت قرار دادند و قلمي تراشيده و به او دادند كه وقتي از خواب بيدار شد آن قلم را در دستش يافت و با همان قلم چنين سوره فتح را به نسخ نوشت كه خطاطان با ديدنش انگشت حيرت به دهان مي گيرند. Brian McMorrow; Corbis.com
از ابنيه معروف يزد، مسجد جامع است و باني آن «سلطان علاء الدوله گرشاسب» مي باشد كه در 513 هجري قمري (498 ه.ش. و 1119 م.) مي زيسته و از زماني كه مشاراليه، از «ملك شاه» تقاضا مي كند كه يزد را به او واگذار نمايد تا وي در آنجا به عبادت بپردازد، مرسوم به «دارالعباده» شده است.
در 777 هجري قمري (754 ه.ش. و 1375 م.)، «سيد ركن الدين» نامي در اين مسجد، تعميراتي كرده و كتيبه هاي آن حاكي از اين است كه در 877 هجري قمري (851 ه.ش. و 1472 م.)، «ميرچخماق»، بعضي قسمت هاي آن را كاشي كاري كرده است؛ ولي متاسفانه در اين ايام، در هاي خاتم كاري آن كه از بهترين نمونه هاي اين فن ظريف مي باشد، رو به خرابي نهاده است. بي مناسبت نيست تذكر داده شود كه چندي قبل، يكي از مامورين در صدد برآمد مقداري از منبت كاري هاي اين مسجد را به نمايشگاه پاريس بفرستد. كاشي هاي گنبد مسجد، در اين ايام، تماماً فرو ريخته ولي كاشي هاي محوطه داخلي آن، تاكنون سالم مانده و رنگ آبي، زياده از حد، قشنگ و زيبا مي باشد.
ارگ يزد در 832 هجري قمري (516 ه.ش. و 1137 م.) به وسيله «علاء الدوله كالنجار(10) ۞» بنا شده و صرف نظر از استحكام آن، به هيچ وجه، جالب توجه نمي باشد. مجاور ارگ، قبه خرابه اي است كه قسمت داخلي آن، نقش و نگار قشنگي دارد و كتيبه هاي كوفي آن، لاجوردي و آبي، و داراي زمينه سفيد است؛ و كاشي هاي ديوار هاي آن، همگي افتاده و تنها اثري كه اين ايام از ساختمان «وقت ساعت» (11) ۞ باقي مانده است، همان قبه خرابه مي باشد. وقت ساعت، سابق بر اين، مدرسه و كتابخانه و زيج معتبري داشته و باني آن «سيد ركن الدين» نامي بوده كه در تاريخ 726 هجري قمري (705 ه.ش. و 1325 م.) به ساختن آن مبادرت نموده است. راجع به وقت ساعت، در يكي از تاريخ هاي خطي اي كه به دست مولف افتاده و در بالا به اين موضوع اشاره شد، شرح مبسوطي مندرج است كه ذيلاً خلاصه آن نقل مي شود:
|
در مقابل مدرسه، دو ستون برپا مي باشد و روي يكي از آنها، مرغي از مس، تعبيه كرده اند كه همواره با گردش آفتاب، حركت، و به خورشيد نگاه مي كند. بر فراز ستون ديگر، بيرقي است كه بالاي آن، يك چرخ چوبي، تعبيه شده است. اين چرخ به سيصد و شصت قسمت و هر قسمتي به درجات متعدد تقسيم گرديده كه هر روز، طلوع آفتاب را با يكي از حروف الفبا، اعلام مي دارد. در چهار زاويه چرخ مزبور، چهار دايره، ترسيم شده كه اسامي ماه هاي تركي و رومي و عربي و جلالي، روي آن ها، ثبت گرديده است. بالاي چرخ، دو روزنه كوچك است كه از آنها، دو مرغ برنجي بيرون مي آيند و مهره هايي را كه در نوك آنهاست در جام زير پاي خود مي اندازند و در نتيجه چرخ به حركت در مي آيد و يكي از دوازده تخته اي كه هر يك، دوازده ساعت را نشان مي دهد، عقب مي رود و تخته سياهي جاي آن را مي گيرد. در ساعات پنجگانه كه موقع اداي فريضه است، مهره ها كه مي افتد طبل رصدخانه نيز به صدا در مي آيد و بيرق، روي ستون، پديدار مي شود. در دايره اي كه بالاي چرخ، ترسيم شده، سي دايره ديگر قرار گرفته كه ايام ماه، در هر يك، نوشته شده و همين طور كه ماه، رو به پايان مي رود، يكي از آن دايره ها، سياه مي شود. در قسمت مقابل ساعت، دوازده تخته است كه شب ها، هر ساعتي كه مي گذرد، يك شمع روي آن روشن مي شود. در وسط اين چرخ، تخته اي است به منزله منطقه البروج كه اسامي منازل بيست و هفت گانه، روي آن، ترسيم شده و بر فراز دايره منطقه البروج، اسامي پنج سياره زحل، مشتري، عطارد، مريخ و زهره و تاثير هر روز و هر ستاره با ذكر كلمه سعد و نحس درج گرديده است. |
|
جاي تاسف است كه باني يك چنين بناي معتبري، متهم به قتل يكي از مسيحيان ثروتمند شده و گفته مي شود پول آن مسيحي است كه به مصرف بنا رسيده، و به اين اتهام، او را دستگير مي كنند و هزار ضربه چوب مي زنند؛ بعد، او را رها مي كنند. در اثر اين پيشآمد و رنج و زحمتي كه به او وارد مي شود فوت مي كند و در همين محل به دفن مي رسد.
|
ميدان وقت و ساعت يزد مربوط به نيمه اول قرن هشتم هجري و در پشت آن گنبد بقعه سيد ركن الدين؛ در ميان اين ميدان و جايي كه اكنون نخل است در سال 704 ه.ش. دستگاه نجومي و رصدي اي با نام اوقات و ساعات توسط سيد ركن الدين ساخته شده بود كه شرح آن در متن آمده است؛ تصور اين دستگاه مكانيكي در اين زمان براي دانشمندان نجوم، الكترونيك و رباتيك وهنرمندان مجسمه ساز مشكل است؛ اين دستگاه در آن زمان و تا قرن ها بعد مهمترين دستگاه علمي بشر بود و همچنين آن دستگاه تعيين وقت و ساعت، اولين ساعت شهري در دنيا بود. |
در خارج مقر جديد كه در جنوب شرقي مقر قديم واقع شده، مقبره «شيخ تقي الدين دادا محمد» است كه معروف به «مزار شيخ دادا» مي باشد. تقي الدين، از روحانيون اصفهان بوده كه به يزد آمده و در بادي امر، مورد حمله ملا هاي محل واقع مي شود و بعد همه به او، سر فرود آورده، به استادي وي اعتراف مي كنند. تقي الدين در هفتصد هجري قمري (679 ه.ش.)، چشم از جهان مي پوشد و بيست و شش سال بعد، مقبره فعلي را براي وي بنا مي كنند.
|
نماي گنبد بقعه سيد ركن الدين ابو المكارم محمد قاضي حسيني يزدي در مدرسه ركنيه از موقوفات خودش در سمت راست و پيش عكس؛ سيد ركن الدين از رجال مهم يزد، دانشمندي بزرگ و صاحب موقوفات بسيار در يزد، اصفهان، ابرقو، كازرون، قم و كاشان بود؛ در سمت چپ و پس عكس، سردر و گنبد مسجد جامع كبير يزد كه زماني توسط سيد ركن الدين مورد تعمير قرار گرفت مي باشد. Michele Falzone; Corbis.com
ميدان يزد، معروف به ميدان «ميرچخماق» است كه اصلاً اهل شام و در زمان «شاهرخ»، حاكم يزد بوده و مسجد جامع را تعمير، و مسجدي نيز به نام خود بنا نموده است. وسط ميدان، يك ستون هفت ضلعي به طول 9 پا (حدود 2.75 متر) به نام «كلك» (/kalak/) ساخته اند كه در ايام محرم، در آن، شمع روشن مي كنند و چون كليه مواضع مقدسه زرتشتي ها، ستوني به همين شكل دارد، معلوم مي شود كه مسلمين يزد و كاشان، اين رسم را از اجداد زرتشتي خود به يادگار نگاه داشته اند.
مناره ها و بادگير هاي شهر يزد از دور، انسان را به ياد كتاب «هزار و يك شب» مي اندازد. يزد، تجار معتبري دارد كه معاملات كلاني مي كنند و در حدود شصت هزار نفر جمعيت آن است؛ و هنوز متجاوز از هفتصد دستگاه پارچه بافي و انواع منسوجات ابريشمي دارد. پارچه هاي «حسينقلي خاني» (12) ۞ يزد، فوق العاده ظريف است و هر متري، در حدود هشت شيلينگ، داد و ستد مي شود. تجارت حنا نيز كه از «نرماشير» وارد مي شود، منحصر به تجار يزد است كه منافع زيادي از آن مي برند و ترياك، پنبه، بادام و پسته نيز زياد خريد و فروش مي شود. امتعه و كالا هايي كه از جنوب حمل مي شود، در كاروانسرا هاي يزد، دست به دست و مبادله مي گردد و يزدي ها از اين راه، استفاده هاي سرشاري مي كنند. يزد در حدود هفت هزار زرتشتي دارد كه قريب يك هزار نفر آنها در شهر و بقيه در دهات اطراف سكونت دارند.
به قراري كه در يكي از فصول گذشته اشاره شد، در سال 1894 ميلادي (1273 ه.ش.)، تمايلات ضد اروپايي اهالي يزد، غليان شديدي پيدا كرد؛ ولي اين موضوع، به مرور ايام، مرتفع گرديد؛ و فعلاً، نه فقط به اروپايي احترام مي كنند، بلكه آنها را دوست مي دارند و مورد محبت قرار مي دهند. «گودرز مهربان» كه يكي از زرتشتي هاي يزد است، كاروانسراي خود را دربست، تحت اختيار «دكتر وايت» گذارده؛ و سراي مزبور، تبديل به بيمارستان آبرومندي شده است كه به انواع وسايل لازم، مجهز مي باشد.
|
ميدان امير چخماق، امير چقماق يا ميرچماق يزد؛ اين ميدان اثري از قرن نهم هجري است و يادگاري از دوران حكومت اميرچخماق شامي و ستي فاطمه خانوم كه آثاري چند در يزد و بيشتر در اطراف اين ميدان بنا كردند؛ در پايين تصوير سازه كلك مشخص است كه در آن شمع مي افروختند و در روز عاشورا نخل را دور آن مي چرخاندند؛ كلك تكيه اميرچخماق را يك بار در حوالي سال 1320 براي خيابانكشي هاي جديد خراب كردند و در حدود سال 1380 دوباره آنرا ساختند و دوباره در سال 1386 به علت پاره اي از مسايل آن را خراب كردند؛ در سمت راست تصوير آب انبار پنج بادگيره امير چخماق و در سمت چپ سردر ورودي مسجد امير چخماق مشخص مي باشد. Howard Banwell; Pbase.com |
اين روز ها، مردم يزد، به قدري تغيير روش داده اند كه در ورود اينجانب، سه نفر از محترمين روحانيون محل، از من، ديدن نمودند. اوضاع يزد از هر جهت رو به ترقي و پيشرفت است و تجار يزدي از بمبئي مراجعت كرده اند؛ ساختمان ها و باغات بهتري به اسلوب جديد بنا كرده و به آبادي شهر كمك شاياني نموده اند.
در اين اوان، انگليسي هاي مقيم يزد، دو نفر عضو بانك شاهنشاهي و پنج نفر از كاركنان مرسلين و نمايندگان «كمپاني زيگلر» مي باشند؛ و تنها سرگرمي آنها، فقط، بازي تنيس است. موقعي كه دستور رسيد اينجانب به كرمان مراجعت و از مسافرت آفريقا صرف نظر كنم، تنها تسلايي كه براي عدم موفقيت در شركت در جنگ هاي آفريقايي پيدا كردم، همان دوستي و رفاقت با كساني بود كه در يزد با آنها آشنا بودم. |
|
كتاب يزد در سفرنامه ها در اين كتاب مجموعه اي از نوشته هاي سياحان در باره يزد گرد آوري شده است. زير عنوان هر سفرنامه، مطالبي نقل و صفحات آن نيز ذكر شده است و مشخصات هر كتاب در پايان و در بخش كتاب نامه آمده است. گردآورنده كوشيده است بند هايي چند از هر سفرنامه از عصر ماركوپولو در دوره مغول تا روزگار معاصر را كه به يزد اختصاص داشته است، براي نشان دادن تغييرات و تحولات اجتماعي گردآورد تا خواننده خود بتواند به حد مقدور به داوري بپردازد و از ميانه ديده ها و شنيده هاي گروه هاي گوناگون كه در هفت قرن مختلف زيسته اند، يزد را بشناسد و پانورامايي تاريخي از آن شهر باستاني و ديدني در ذهن خويش مجسم كند. |
|
|
|
ديدگاه هاي خوانندگان درباره اين مقاله: | 0 ديدگاه واپسين از 0 ديدگاه |
تاكنون ديدگاهي دريافت نشده است. |
|
هنگام چاپ: 11/21/2008 1:48:11 PM | امتياز: 3.83 از 5 در 12 راي | شمار بازديد: 46177 | شمار ديدگاه: 0 |
|
|