اوضاع يزد در ماه محرم و صفر [1 از 2] |
|
همان گونه كه از عنوان و فهرست اين مقاله نمايان است، اين مقاله بخشي از يك مقاله بزرگتر با همين عنوان است كه تا كنون بخش هاي زير از آن در سايت غول آباد چاپ شده است:
|
|
چكيده: خاطره نگاري و پژوهشي درباره خصوصيات روحي مردم يزد با اديان مختلف و پافشاري و تعصب آنها در دين. شرح اجزاي حسينيه مانند تكيه، كلك و نخل و توضيح وضع عمومي يزد در ماه محرم و صفر و همچنين بيان كامل مراسم عزاداري محرم در يزد مانند مراسم روضه خواني و دسته هاي سينه زني. واژگان كليدي: زرتشتي، كليمي، بهايي، مسلمان، شيعه، امام حسين -ع-، حسينيه، نقل، نخل، تكيه، كلك، طبل، شيپور، سنج، چراغ خانه، علامت، كتل، طوق، علم، اسب، سر بريده، كاه، روضه خواني، نوحه خواني، تو جوشي خواني، هفته خواني، دسته سينه زني، دسته صباغان، دسته گازرگاه، دسته كوچه ميرقطب، دسته شازده فاضل، دسته ميدان شاه، دسته جنيان، جعفر جني، سر لشكر عزت الله ضرغامي، موشه كتساو، اسراييل، منزل اصفهانيان، منزل باقي الموسوي ها، منزل سادات علاقبند، حاج سيد علي محمد وزيري، سيد ابوتراب، شيخ محمد مالميري، حاج شيخ غلامرضا فقيه خراساني، آيت الله مير سيد علي مدرسي لب خندقي، تاسوعا، عاشورا، محرم، صفر، دارالعباده، يزد. |
|
كتاب: يزد ديروز؛ آداب، سنن و رخداد هاي يزد از 1304 تا 1384 ه.ش.؛ يادداشت ها، ديدگاه ها و خاطرات جلال گلشن يزدي نويسنده: دكتر جلال گلشن يزدي به كوشش: ميرزا محمد كاظميني ويراستار: فاطمه محسن زاده هدشي صفحه آرا: بتول خاتم زاده خوشنويس: استاد محمود رهبران طراح جلد: زهره ارمغاني اسكن تصاوير: عباسعلي نجم آبادي ناظر چاپ: سيد محمد موسوي ناشر: ريحانة الرسول، يزد چاپ: صحيفه خرد، قم، 1384 شابك: 964-8635-29-3 |
|
جلال گلشن يزدي «دكتر جلال گلشن يزدي» در يزد به دنيا آمد. پدرش -رضا- از بازرگانان يزد بود. او پس از تحصيلات ابتدايي در زادگاه خود، به تهران رفت و به ادامه تحصيل پرداخت. سپس وارد دانشكده حقوق دانشگاه تهران شد ولي به دليل حضور متفقين و اغتشاش در مركز، تحصيل و آن شهر را ترك كرده و به يزد بازگشت. دكتر گلشن در يزد با خانم «صفا فرهنگي» ازدواج نمود كه ميوه هاي اين پيوند فرخنده 5 فرزند با نام هاي فريده، فائقه، فائزه، رضا و محمد علي هستند. آقاي گلشن سپس دوباره به تهران رفت و تحصيل را پي گرفت و با درجه كارشناسي حقوق فارغ التحصيل شد. او به استخدام دادگستري درآمد و با سمت هاي مختلفي چون دادرس، داديار و قاضي در دادگستري شهر هاي يزد، و كرمان و قم مشغول به كار شد. وي پس از وفات پدرش، پس از 9 سال از كار خود استعفا كرد. او در رشته دكتراي حقوق دانشگاه تهران پذيرفته و در 1345 با مدرك دكتراي حقوق، فارغ التحصيل شد. از استادان او مي توان آقاي دكتر «سيد حسن امامي» را نام برد. دكتر گلشن از كمي پيش از آن نيز به عنوان وكيل پايه يك دادگستري تهران شروع به كار كرد و نزديك به چهار دهه بدين شغل پرداخت. وي در 1368 به همراه خانواده اش به فرانسه رفت و پس از سه سال راهي آمريكا شد و در آنجا اقامت گزيد. او به بسياري از كشور هاي جهان سفر كرده است و به زبان هاي انگليسي، فرانسه و عربي تسلط دارد و در آمريكا به ترجمه و تدريس «تفسير الميزان» مشغول است. جلال گلشن يزدي مردي سختكوش، درستكار، بسيار هوشيار و دقيق است و بر اساس واقعيت ها و با تامل حرف مي زند. گلشن در اوج زيركي بياني ساده و دلنشين دارد. او همه توفيقات زندگي اش را در پرتو صداقت خويش مي داند. او همچنين خوشنويس، تذهيب كار و شاعري بلند طبع است. او در گذشته از اعضاي انجمن ادبي يزد بوده است و اشعار زيبايي را سروده است. دكتر گلشن در خارج از وطن اقامت دارد و بسياري از كشور ها را ديده است، اما هيچگاه سرزمين مادري را از ياد نبرده و عشق آنجا همچنان در دل وي شعله ور است؛ چنانكه در شعر زيبايي چنين سروده است: "اي شهر يزد، شهر من و خاندان من / در باغ زندگي تو بدي آشيان من / ... / بسيار كرده ام سفر و ديده ام جهان / چون يزد خشت و گل نشده دلستان من/ ...." او اين تعلق خاطر را با روح هنرمندانه، رواني گردش قلم، تسلط و ايمان و اعتقاد به آنچه مي نگارد، صداقت، شيريني بيان، اطلاعات سرشار، تجربيات فراوان، حافظه قوي و تحليل ها دانشمندانه خويش در هم آميخته و اثري كم چون را با نام «يزد ديروز» به فرهنگ و تاريخ و اجتماع شهر و همشهريان خويش پيشكش كرده است. خدمتي اينگونه از او به ديارش به راستي كه ستودني است. |
|
قبل از اينكه وارد بحث بشوم، چنانچه به ديده تحقيق، كامل به وضع روحي و رواني يزدي ها بنگريم، و با توجه به خصايص ويژه يزدي ها، بايد اذعان كنيم، همان طور كه در مبحث قبل (1) ۞، شمه اي بيان داشتم، در دوستي و دشمني بسيار پابرجا هستند و دوستي آنها، دوستي، و دشمني آنها در حقيقت، دشمني است و هيچ ملاحظه اي در كار ندارند. همين طور در اعتقادات خود، حالا چه زرتشتي يزدي، چه كليمي، چه شيعه اثني عشري و چه بهايي يزدي، وقتي ديني را قبول كردند، به پاي اعتقادات خود ايستاده اند.
چنانچه از ديد تاريخي نگاه كنيم، وقتي در صدر اسلام، مسلمانان به «ايران» حمله كردند و قسمتي از نيروي نظامي آنها به يزد رسيد، بزرگان و متمولين زرتشتي، قسمتي از آتش گداخته آتشكده را برداشتند و از يزد فرار كردند و به «هندوستان» بردند؛ كه آنجا آتشكده اي ترتيب داده اند و هنوز همان آتش دارد مي سوزد و خاموش نشده است. قسمتي هم كه در يزد بوده است، هنوز دارد مي سوزد. همين «مسجد جامع كبير يزد»، آتشكده بزرگي بود كه مسلمين آن را خراب، و روي آن، مسجد بنا كردند؛ مانند «مسجد اياصوفيه» در «اسلامبول» «تركيه» كه كليسايي بزرگ بود و تغييرش دادند و مسجد ايا صوفيه ساخته شد.
|
نقاشي اي قديمي و بسيار ارزشمند اثر «استاد ابوالقاسم يزدي» و مربوط به حدود سال 1280 ه.ش با عنوان «مرد هاي يزدي»؛ همواره در راستاي تاريخ گونه هاي مختلفي از نژاد و اديان در يزد در كنار هم مي زيسته اند و همه در دين خود بسيار متعصب و بر اعتقاداتشان پافشار بوده اند؛ شخصيت ها از سوي راست به چپ بدين سان اند: 1- عرب؛ آنها گهگاهي در يزد ديده مي شده اند و از ريشه يزدي نبوده اند؛ 2- درويش؛ 3- روغنگر؛ آنها پس از روغنگيري، روغن را در كدو هاي حلوايي براي فروش به كوچه و بازار مي آورده اند؛ 4- طفل يهودي؛ پسر كليمي پيشگو؛ 5- مرد يهودي؛ اين مرد سرگرم غيب گويي از روي كتاب پيشگويي خود براي مرد لر است. 6- لر؛ چاروداري از لرستان كه آنها گهگاهي با كاروان هاي قاطر هاي باربرشان به يزد مي آمده اند؛ آنها هيكل بزرگي داشتند و مانند اعراب نژادمند يزد نبودند؛ 7- حمال؛ 8- مجوس؛ رعيت يا كشاورزي زرتشتي با بيل خود؛ 9- مقني؛ آنها با بيل و كلنگ و دلو چرمي خود با حفر چاه هاي بسيار زياد و تونلي بسيار دراز آب را از كوهستان ها به دشت يزد مي آورده اند. استاد ابوالقاسم يزدي؛ سال 1280 ه.ش |
همين طور كليميان يزد، به محض اينكه «اسراييل» تشكيل شد، آنها كه مي توانستند، از يزد مهاجرت كردند و به اسراييل رفتند. معلم زبان فرانسه من، شخصي كليمي بود به نام «مسيو شعبان» و با آنكه وضعش از نظر تدريس زبان، خوب بود، فوراً به اسراييل مهاجرت كرد. ناگفته نماند كه همين «موشه كتساو»، بچه كليمي اي بود كه در چهار سالگي، پدر و مادرش او را به اسراييل بردند. او مدتي «وزير جهانگردي» اسراييل بود و حالا، چهار يا پنج سال است كه رييس جمهور اسراييل است. (2) ۞ وي به يزد بسيار علاقه دارد. در مصاحبه اي كه از تلويزيون آمريكا با همسرش انجام شد، شنيدم كه مي گفت: "يگانه آرزويش، ديدن يزد است و هيچ غذايي جز غذا هاي سبك يزدي نمي خورد."
از آنها كه بگذرم، يكي دو دفعه در يزد، بهايي كشي انجام شد. پيرمرد موثقي براي خودم در سال هاي پيش نقل كرد كه: "يك بهايي را روي «ميدان خان» با تبر تهديد كردند كه لعن كند و او لعن نكرد و با تبر كشته شد."
|
ميدان امير چخماق يزد، باشكوه ترين حسينيه در جهان؛ از ابزار هاي يك حسينيه كامل، ميدانگاهي در ميان، تكيه اي در يك ضلع، غرفه هايي در ديگر اضلاع، كلكي در وسط و نخلي در گوشه ميدان و كنار تكيه است؛ خود ميدان و مسجد و بازار اطراف اين ميدان مربوط به قرن 9 و زمان خود امير چخماق است اما تكيه و اينكه اينجا حسينيه باشد بيش از 200 سال پيشينه ندارد ولي نخل آنرا معتقدند قديمي تر و مربوط به زمان صفويه مي باشد. عكاس: سميه خاكپور
مسلمان و شيعه يزدي هم در دين و مذهب خود بسيار متعصب است و پافشاري اش بسيار زياد است. ارادت يزدي ها به خاندان «پيغمبر» -ص- به طور اعم و به «حضرت امام حسين» -ع-، روحي فدا و قلبي بوده است. در اين علاقه و صميميت، كه عزايش، عزاي همه، و تولدش موجب وجد و سرور همه يزدي هاست، شكي نيست؛ و واقعاً بايد يزد را به يك حسينيه بزرگ تشبيه كرد. يزدي ها، خصوصاً به حضرت امام حسين -ع- علاقه مخصوصي دارند و در اين مورد، واقعاً دروغ نمي گويند؛ از اين رو هر محله يزد، حسينيه دارد؛ هر ده، حسينيه دارد؛ حتي در يك كوره ده، اگر دو غرفه هم هست، ساخته اند و نامش را حسينيه گذارده اند.
از قديم الايام در هر حسينيه، «نخل» يا «نقل» چوبي بزرگ، يا به نسبت حسينيه يا ده، كوچك، ساخته بودند و موجود بود. در يزد رسم اين بود كه ظهر عاشورا، تقريباً نيم بعد از ظهر، نخل را حركت مي دادند و با گفتن "يا حسين، يا حسين"، دور كلك «مير چقماق» يا «ميدان شاه» كه نخل جداگانه اي داشت، مي گرداندند؛ و بعد نخل امير چقماق را مي بردند تا آن طرف ميدان كه حالا مقابل دكان «حاجي خليفه علي رهبر» مي شود، و آنجا مي گذاردند. سپس در قتل هاي آخر ماه صفر، مي آوردند كه دوباره به جاي اولش بگذارند. اول ربيع الاول شروع مي كردند به باز كردن سپر، خنجر و آن چيز هايي كه به نخل بسته بودند و در عرض سال هم هر كس پاي نخل گذر مي كرد، چوب آن را مي بوسيد و اگر بچه اش همراهش بود، او را وا مي داشت ببوسد يا دست مي كشيد به نخل و به صورت بچه مي كشيد.
مقصودم اين است كه يزدي زرتشتي، واقعاً زرتشتي، و بهايي آن، واقعاً بهايي، و كليمي آن، واقعاً كليمي، و شيعه آن هم واقعاً شيعه است. يزدي ها نسبت به اهل بيت رسول الله -ص- بسيار ارادت دارند. پس از عهد «قاجاريه» و پيدايش سلسله «پهلوي»، آنها همان عقايد و روضه خواني و تعزيه و نقل برداري و ... را داشتند و خود نگارنده از سال 1306 ه.ش، نخل گرداني و عزاداري محرم و صفر را به ياد دارم و ناظر بودم. در آن سال ها واقعاً يزد مانند عبادتگاه بود. اينكه نامش را «دار العباده» گذارده اند، بي مسمي نيست.
يزدي ها قبل از آمدن ماه محرم، همواره خود را براي تعظيم شعاير اسلامي، آماده مي كردند. زن ها هرچه لباس سرخ و زرد داشتند كنار مي گذاشتند و پيراهن و چارقد هاي مشكي اي كه حاضر كرده بودند، مي پوشيدند و همين طور تا آخر صفر ادامه مي دادند. مرد ها هم سرداري يا قباي مشكي و پيراهن مشكي داشتند و هرگز ممكن نبود كه كسي در ايام محرم و صفر، لباس قرمز يا گلي بپوشد؛ حتماً بايد مشكي يا سورمه اي تند يا قهوه اي باشد. زن ها نوعاً از آرايش صورت، خودداري مي كردند و مخصوصاً تازه عروسان كه در هجده ماه ذي الحجه، شب «عيد غدير» يا روز عيد غدير، عقدشان كرده بودند، پس از دوازده روز كه محرم مي شد، ديگر آرايش نمي كردند و اگر مشكي هم نمي پوشيدند، سورمه اي تيره يا قهوه اي تيره مي پوشيدند.
تا آنكه صبح اول محرم، روضه خواني ها در يزد شروع مي شد، بعضي جا ها مانند «منزل اصفهانيان» يا «منزل باقي الموسوي ها»، بعد از اذان صبح و نماز اول وقت، روضه خواني را شروع مي كردند كه هنوز هوا تاريك بود و لااقل يك ساعت و خرده اي به طلوع آفتاب مانده بود. واقعاً كساني كه صبح به اين زودي خود را در سرما و گرما به مجلس روضه خواني مي رساندند، حال و هواي روحاني اي مي يافتند. بعد كه آفتاب طلوع مي كرد، نان خشك با پنير، يا نان داغ از تنور در آمده و بعضي اوقات انگور و بعضي وقت ها مربا براي ناشتايي با چاي داغ، پي در پي براي شركت كنندگان مي آوردند كه خيلي مطبوع بود.
روضه خوان ها هم كه اغلب، مهارت فوق العاده اي در خواندن مصايب اهل بيت داشتند، مانند مرحوم «حضرت وزيري» يا «سيد ابو تراب» يا «شيخ محمد مالميري» يا آقاي «حاجي شيخ غلامرضا فقيه خراساني» كه منبرشان همه حكمت آميز بود و ديگران -رحمت الله عليهم اجمعين-، چنان اشكي از مردم و شيعيان مي گرفتند كه هرگز فراموش شدني نيست.
|
مجلس روضه خواني يوم الدفن حضرت سيد الشهدا يا 13 محرم در مسجد ملا اسماعيل يزد توسط حجت السلام حاج سيد علي محمد وزيري؛ آقاي وزيري خطيبي بسيار توانا و فرهيخته اي بود كه خدمات فرهنگي زيادي همچون كتابخانه وزيري، بازسازي مسجد جامع، مدارس تعليمات اسلامي و ... از خود بر جاي گذاشت. |
با نزديك شدن به روز عاشورا، تعداد روضه ها و جمعيت ها، بيشتر و بيشتر مي شود تا تاسوعا و عاشورا كه ديگر يزد و يزدي، كن فيكون است. صبح ها يا شب ها در هر حسينيه، مجلس روضه برقرار است. در گذشته در خانه بيشتر كساني كه دستشان به دهنشان مي رسيد، روضه خواني برگزار مي شد؛ به طوري كه آقايان وعاظ با آنكه تعدادشان زياد بود، به درك همه مجالس نمي رسيدند.
يزدي ها غير از محرم و صفر، در دوره سال، به اصلاح خودشان، «هفته خواني» هم داشتند؛ يعني يك شب هفته را مثلاً شنبه يا سه شنبه را انتخاب مي كردند و يك يا دو روضه خوان داشتند كه مي آمدند و صاحب خانه از جمع اقربا و دوستان پذيرايي مي كرد و روضه گوش مي كردند و بعد، آخر شب، مي رفتند. اگر تابستان بود، هندوانه و خربزه و ميوه جات و اگر زمستان بود، شلغم يا لبوي چغندر كه مطبوع بود، يا اگر صاحب خانه پولدار بود، پسته تر، و خلاصه هر كسي به قدر وسع خود از مهمانان پذيرايي مي كرد؛ ولي در ماه محرم و صفر، اوضاع روضه خواني بسيار فرق مي كرد و در مساجد هم اغلب بعد از نماز جماعت، مسيله مي گفتند و چند كلمه هم روضه مي خواندند.
|
آيت الله العظمي حاج ميرزا سيد علي مدرسي لب خندقي؛ ايشان پس از پرورش در بيت علم و تقوا، مقدمات و سطح را در مدرسه مصلي فرا گرفت و سپس به سامره عزيمت كرد و پس از 6 سال كوشش و كسب علم و كمالات نزد بزرگان دوران به شهر خويش بازگشت و به اقامه جماعت و تدريس در مصلي پرداخت؛ درباره مقام شامخ علمي و معنوي و نبوغ و تبحر آن بزرگوار همين بس كه علماي اعلام آن دوران متفق القول بوده اند كه چنانچه ايشان به زادگاه خود باز نمي گشت به طور قطع و مسلم رياست مرجعيت عالم تشيع را در عتبات عاليات عهده دار مي شد؛ و از كرامات و قرب او همين بس كه در سوم شعبان سال 1284ه.ق (9 آذر 1246 ه.ش) يعني در شب ولادت امام حسين -ع- به دنيا آمد و در اواخر شب دهم محرم سال 1364 ه.ق (5 دي 1323 ه.ش) يعني شب عاشورا و شب شهادت جدش امام حسين -ع- دار فاني را وداع گفت.
به خوبي به ياد دارم كه يك سال، روز نوروز با عاشورا به هم افتاد و يزدي ها همان روز را هم روضه خواني كردند و مجالس روضه بر پا بود. فقط يك روز عاشوراي تعطيل در عمرم يزد ديدم و آن هم روزي بود كه در شب عاشورا، «حضرت آيت الله حاجي ميرزا سيد علي مدرسي» -طاب ثاره- از دنيا رفت و دو روز بود كه برف مي آمد و شب عاشورا، برف سنگيني آمده و سيم هاي برق يزد از برف، پاره شده و شهر كاملاً خاموش بود. صبح كه شد مردم از خانه ها بيرون ريختند و براي تشييع جنازه آيت الله مدرسي حاضر شدند و با آنكه تا نزديك زانو در برف مي رفت، جنازه را تشييع كردند. آن روز تمام روضه خواني ها تعطيل بود و ديگر مجلسي نبود؛ تا آنكه پس از تشييع، جنازه را به «مصلاي يزد»، مقابل «بازار زرگري» فعلي آوردند و ديگر، سوزن نمي افتاد. پسر بزرگشان، مرحوم «حجت الاسلام و المسلمين حضرت حاجي آقا سيد محمد باقر مدرسي»، بر جنازه پدرشان نماز خواندند و بعد، جنازه را به «امامزاده جعفر» -ع- بردند و در ميان سوگواري و سينه زني هاي مردم به خاك سپردند و بعد از اين خاكسپاري بود كه ديگر، عصر و غروب عاشورا، مجالس روضه خواني را دوباره شروع كردند. از صبح فردا مجالس ختم ايشان شروع شد، حالا با چه جمعيتي از مردم و با چه شكوه و جلالي، خدا مي داند.
غير از مجالس روضه خواني، رسم بود كه دسته هاي سينه زني، از محلات مختلف يزد، در مرحله اول به طور ساده جمع مي شدند و با سينه زني از محله اشان به طرف ميدان امير چخماق مي آمدند و يك دور نخل را مي بوسيدند و دور كلك امير چخماق مي گشتند و به محله هاي خود بر مي گشتند. اين وضع ساده دسته ها، از روز سوم محرم كم كم تغيير مي كرد و مفصل تر مي شد؛ تا آنكه به روز تاسوعا و سپس عاشورا مي رسيد.
از سوم و چهارم محرم به بعد، ديگر، دسته ها علاوه بر «طبل» و «شيپور» و «سنج»، داراي «چراغ خانه» هاي متعدد بودند و در جلوي دسته، «علامت» يا «كتل» بود كه در حقيقت، شيئ وزيني بود. يكي از جوانان تنومند و بسيار قوي، تسمه كمر پهني بسته بود و جلوي نافش، كيسه چرمي كوچكي كه بسيار كلفت و مقاوم بود به آن تعبيه كرده بودند و او پايه اين علامت يا كتل را روي آن مي گذاشت و سنگيني آن روي شانه هايش بود و به تنهايي آن را مي كشيد.
شكل و وضع تقريبي دسته ها اينگونه مي شد كه يك «طوق» يا كتل روي شانه هاي جوان قوي هيكلي حمل مي شد؛ بعد، علم ها؛ حداقل هشت يا ده تا به رنگ هاي مختلف؛ و سپس گروهي كه طبل و شيپور مي نواختند و سنج زن ها هم جلوي دسته حركت مي كردند. آنگاه چراغ خانه ها روشن مي شد. چراغ خانه، اسكلت چوبي اي داشت و به آن چراغ فانوس آويزان مي شد كه در طول مراسم، تمام چراغ فانوس ها روشن بود. پس از آن، اسب سفيدي در حركت بود كه معمولاً پارچه اي خون آلود روي آن كشيده بودند و شال سبز ترمه به گردنش بود و فردي افسارش را گرفته بود و از ظرفي كه داشت، كاه بر سرش مي ريخت. بعد، دسته اي بودند كه نيزه هايي در دست داشتند و بالاي نيزه ها، نماد سر هاي بريده بود كه تمام، خوني بودند. سپس چندين نفر، تخته نعش ها را مي كشيدند كه زير هر تخته، چهار نفر بودند. روي اين تخته ها، افرادي با پيراهن خوني خوابيده بودند و چيزي روي سرشان انداخته بودند كه بي سر جلوه كنند.
|
ريخت يك دسته كامل و معمولي سينه زني در يزد در دست نگاره اي از دكتر جلال گلشن يزدي با اين نوشته ها: 1- بيرق داران؛ 2- طبل زن ها؛ 3- علامت؛ 4- شيپورزن ها؛ 5- چراغ فانوس ها {در اسكلتي چوبي كه به آن} چراغ خانه مي گفتند؛ 6- سنج؛ 7- نعش بي سر؛ 8- كسي كه توجوشي به اصطلاح يزدي ها مي خواند؛ 9- اسب بي سوار كه پارچه خون آلود روي آن بود؛ 10- سينه زن ها؛ 11- سر هاي بريده بر نيزه ها؛ 12- شتر ها و محمل ها. نگارگر: دكتر جلال گلشن يزدي |
سپس يك نفر كه اغلب روي چهارپايه قرار مي گرفت و آواز و حنجره خوبي داشت، به اصطلاح، «توجوشي» مي خواند. او اول با توقف دسته، مرثيه اي سوزناك مي خواند و بعد از آن، دسته، كه اغلب جوانان بودند و پيراهن هاي مشكي بلند داشتند ولي سينه هاي آنها باز بود، شروع به سينه زني مي كردند؛ كه آنقدر سينه مي زدند كه اين سينه هاي سفيد، گلگون مي شد و حتي زخم مي گرديد. اغلب، جوانان خوش هيكل و خوش سيما در اول دسته ها بودند و توجه همه را جلب مي كردند. بعد، توجوشي خوان كه نوحه را مي خواند، آنها هم با ريتم هماهنگ با او كه با زدن دست ها به سينه ها جور در مي آمد، وي را همراهي مي كردند. آنها مدتي سينه مي زدند و بعد كه توجوشي خوان خسته مي شد، كمي استراحت مي كرد و بعد بالاي چهارپايه مي رفت و با صدايي بسيار خوش و روح نواز، مرثيه اي مي خواند و سيل اشك از چشم هاي پير و جوان و زن و مرد، سرازير مي گشت.
|
الف: يكي از افراد دسته جنيان؛ آنها با در دست داشتن چوب هاي گرد و بر هم زدن آنها و خواندن نوحه هايي، صحنه عزاداري دسته جن ها در عصر عاشورا را براي بيننده مجسم مي كنند. ب: چراغ خانه كه از اسكلت چوبي و فانوس هايي آويخته بر آن درست مي شود و در هنگام عزاداري در حالي كه چراغ هاي آن روشن است، پيشاپيش دسته برده مي شود. نگارگر: دكتر جلال گلشن يزدي
گروهي به عنوان «جنيان» هم دسته جداگانه داشتند و هر يك از آنها، يك قطعه چوب گرد، يكي در دست چپ و ديگري در دست راست داشتند. آنها با آهنگ نوحه اي كه مي خواندند، اين دو را به هم مي زدند و بسيار اين كارشان دقيق بود و صداي متحد و مجموعي از آن در مي آمد. عقيده مردم اين بود كه «جعفر جني»، رييس جنيان بوده و روز عاشورا، جنيان به صورت دسته و گروهي، به سينه زني پرداخته بودند و حال به سبك آنها كه دو قطعه چوب گرد دستشان بوده، اينها هم نوحه خواني مي كردند.
ديگر دسته اي كه مي آمد، «دسته صباغان يزد» (3) ۞ بود كه هر يك نفر آنها بر حسب رنگرزي اي كه آن روز كرده بود، از ساق دستش تا مچ و كف دست و پنجه هايش، مشكي بود يا قرمز يا قهوه اي يا زرد يا ... كه منظره غريبي داشت. آنها سينه مي زدند و گاه به سبك جنيان با چوب گرد به هم مي كوبيدند كه بسيار ديدني بود. دسته صباغان، دسته خيلي مهم و طولاني اي بود و واقعاً سينه زني بحقي مي كردند. سردسته آنها مرحوم «حاجي استاد علي رنگرز» بود كه ايشان علاوه بر اين كه يكي از محبين بزرگ و شايسته امام حسين -ع- بود، خودش هم شخصي درستكار و پرهيزكار بود و همه يزدي ها به خوبي و تدين او اذعان داشتند. او بزرگ خانواده «دائمي» امروزي بود؛ خدا رحمتش نمايد.
ديگر، «دسته گازرگاه» بود كه سردسته آنان، مرحوم «كربلايي» -سرايدار «سراي ريسماني»- بود. مرحوم كربلايي بسيار بسيار مرد متدين و امام حسيني اي بود. فرزندانش هم همه، درستكار و متدين بودند و همه به رحمت ايزدي رفته اند و نام نيكشان باقي است. ديگر، «دسته كوچه مير قطب» بود كه سردسته آن، مرحوم آقاي «اكبر مندل» (4) ۞ -دايي جناب «چيتي» -نقاش و هنرمند معروف يزدي-- بود. او عتيقه جات كه اغلب چراغ هاي عتيقه قديمي بود و قاليچه هاي گرانبها را از اعيان و اشراف عاريه مي گرفت و پس از محرم به آنها باز مي گرداند. وي، آدم درستكاري بود و به اصطلاح يزدي ها، دسته "جا سنگين" (5) ۞ راه مي انداخت.
همچنين از «كوشك نو» و «محمد آباد» كه نخل بر مي داشتند و «كوچه آب تفت»، «پشت باغ»، «يوز داران»، «آبشاهي»، «سر دو راه»، «كوچه بيوك»، «شاهد باز»، «كوچه خطيب»، «محله تل» و ... دسته ها براي روز عزاداري تاسوعا و عاشورا به طرف امير چقماق و «ميدان شاه» سرازير مي شدند. يك سال نيز دانش آموزان «دبيرستان ايرانشهر» و «كيخسروي»، آنان كه به راستي مسلمان بودند، براي عاشورا، دسته راه انداختند و چقدر كاه و خاكه كاه بر سر ريختند!
|
شبيه گرداني، تعزيه خواني، سينه زني، زنجير زني و نوحه خواني دسته ها در روز عاشوراي سال 1325 ه.ش در ميدان امير چخماق يزد؛ اوج مراسم عزاداري عزاداران حسيني در اين زمان و همين مكان برگزار مي شده است و همه دسته هاي محلات از حسينيه محله خود بدين ميدانگاه مي آمده اند و پس از عزاداري باز مي گشته اند. |
در يكي از عاشورا ها بود كه «سرلشكر عزت الله ضرغامي» كه آن وقت «رييس كل ژاندارمري» «رضا شاه» بود، براي سركشي ژاندارمري به يزد آمد و اتفاقاً در محله گازرگاه يزد، مهمان عمويم -«محمد گلشن»- بود. او افسر متديني بود و آن زمان، ريش توپي داشت و نماز مي خواند. روز تاسوعا يادم نمي رود كه به عمويم گفت: "اينجا، كجا مجلس روضه بي ريايي هست؟" و ايشان پاسخ داد: "نزديك منزل ما، مجلس روضه آقايان سادات «علاقبند» است." ايشان به همراه يكي دو افسر ديگر كه همراهش بودند، روز تاسوعا و عاشورا را به منزل آنان آمد و موعظه چند نفر از وعاظ را گوش كرد و گريست و اين كار او براي رياكاري نبود؛ خدا رحمتش كند. در حقيقت، آن مرد، افسر پاك و متديني بود و تا آخر عمرش همه او را به دينداري مي شناختند و رضا شاه هم بر او ايراد نمي گرفت. بعداً يكي از پسر هايش هم سرلشكر شد.
يكي ديگر از دسته هاي يزد، «دسته سينه زنان شاهزاده فاضل» بود كه سردمداران آن «شاه ولي بيك» ها بودند و آن هم دسته نسبتاً مهمي بود. از ميدان شاه هم دسته مي آمد و سردمداران آن «شيدايي» ها بودند كه آنها هم در مورد عزاداري و سينه زني ايام عاشورا بسيار كوشش مي كردند و نخل برداري ميدان شاه مستقيماً به آنان مربوط مي شد. |
|
كتاب يزد ديروز اين كتاب يادداشت ها، خاطرات و ديدگاه هاي «دكتر جلال گلشن يزدي» است كه به منظور تدوين تاريخ اجتماعي و فرهنگي و جامعه شناسي نيمه نخست قرن 14 ه.ش. يزد تدوين شده است و اين كتاب در اين امر بسيار موفق بوده است. اصل دست نوشته هاي نويسنده بيش از كتاب حاضر است و شامل بسياري از آداب و رسوم و رخداد ها و حوادث تاريخ يزد در اين دوره است كه بخشي از آن مطالب كه مصلحت دوران نبوده و همچنين برخي از اصطلاحات در مورد شب زفاف، حمام بردن عروس و ... براي اينكه بتواند چاپ شود توسط «ميرزا محمد كاظميني» كه از نويسنده اختيار تام داشته با لطافت تعديل شده به گونه اي كه اصل ماجرا حفظ شده است. نقاشي هايي كه در بخش تصاوير اين كتاب آمده است، اثر نويسنده است. درج نمونه هايي از خوشنويسي، تذهيب و شعر ايشان كه در انتهاي كتاب آمده بر ملاحت اين كتاب افزوده و گوشه اي از ذوق خوش و طبع هنرمند ايشان را به نمايش گذاشته است. اصل دست نوشته هاي ايشان هم اكنون در «گنجينه اسناد و نسخ خطي ميرزا محمد كاظميني» نگهداري مي شود. استاد گلشن يزدي خاطرات خود را از سال 1304 تا 1357 نگاشته اند كه با بخشي از سر خط مهمترين رخداد هاي سال 1357 تا 1384 ه.ش. كه نوشته ميرزا محمد كاظميني است همراه شده و بدين گونه است كه نام هاي ديگر اين كتاب «حوادث 1304 تا 1384» يا «80 سال زندگي در يزد» شده است. روح هنرمندانه اين شاعر، خوشنويس و مذهب در كلام درست و آگاهانه و عالمانه اش پيچيده است و قلمش را بسيار دل انگيز، روح افزا و شكرين كرده است. گردش روان قلم او بر كاغذ نشان از تسلط، ايمان و اعتماد او بر آنچه هست كه مي نگارد. نويسنده خوش كلام «يزد ديروز»، خاطرات، انديشه ها و ديدگاه هايش را فارغ از هرگونه دغدغه هاي لغت شناختي نوشته است. آقاي گلشن در اين كتاب، بسيار صادقانه با مخاطب روبرو مي شود و هويت جمعي طبقات مختلف اجتماعي چون كارگران، كشاورزان، تاجران و سياستمداران گذشته را ترسيم مي كند. همچنين با بيان وضع خيابان ها، بنا هاي تاريخي و خانه ها، با ظرافت انسان ها و فرهنگ مردمي يزد ديروز را توصيف مي نمايد. او از رسالت ادبي لذت بخشانيدن به مخاطب غافل نيست و در جاي جاي متن، لطيفه ها و حكايت هايي را ذكر مي كند و گاه به ريشخند شاخص شخصيتي برخي گونه هاي طبقاتي چون قلدري، خسيسي، سودجويي، ساده لوحي و ... مي پردازد. دكتر جلال گلشن در اين كتاب دل انگيزش گاه نيز از خويش و عواطفش مي گويد و مخاطب مي تواند به موقعيت بالاي اجتماعي نويسنده پي ببرد. وي به واقعيت ها علاقه بسياري دارد و افقي برتر از پيش داوري ها و غرض ورزي ها را به مخاطب هديه مي دهد. وي با بينشي ژرف شخصيت ها را ترسيم مي كند و به گونه اي ملموس از وضع اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي آن روزگار در شهر و روستا مي گويد. هنر گلشن آن است كه واژه هاي كتاب او با شادي هاي مردم، شاد و در رنج ها با آنها شريك مي شوند. در «يزد ديروز» صحبت از پايان نيست بلكه صحبت از آغاز است؛ چرا كه نويسنده اثري را به نسل جوان پيشكش مي كند تا آنها را با گذشته خويش آشنا نمايد و در عين حال مي كوشد تعاملي ميان سنت ها و تجدد برقرار كند. بنابراين زيبايي هاي سنت را مي ستايد و از نابساماني ها با حسرت ياد مي كند و همزمان با تلاش براي نلغزيدن از جاده انصاف، مي خواهد سنت هاي نادرست جامعه را بر هم زند و مسير را تغيير دهد. اين نويسنده آگاه، اگرچه از گذشته مي گويد، اما در سطر هاي كتابش نشان مي دهد كه ترقي خواه است، نه وا پس گرا. او فقط از زشتي ها نمي گويد و مخاطب را به وادي ياس نمي كشاند، بلكه او را اميدوار مي سازد و با پند و اندرز، روشنايي را به او نويد مي دهد و يادآور مي شود: "جرس فرياد مي دارد كه بربنديد محمل ها." آقاي جلال گلشن يزدي در مقدمه كتاب خود هدف از نگارش اين كتاب را چنين بيان نموده است: "... از ابتداي دبستان تاكنون بيشتر آنچه در يزد ديده ام يا خودم در جريان بوده ام يا پدر و عمويم از آن اطلاع داشته اند و آنچه ديده ام و شنيده ام را به ياد دارم. اغلب دوستان و آشنايان بار ها به من توصيه كرده اند كه آنچه ديده يا شنيده اي و به درستي آن اعتقاد داري و بيشتر جنبه جامعه شناسي و تاريخي دارد را به رشته تحرير در آور؛ زيرا حيف است اين اطلاعات در مجموعه اي حفظ و حراست نشود. خود نيز فكر كردم و ديدم بهتر است حال كه فراغتي دارم آنچه از اوضاع اجتماعي، اخلاق و رسوم همشهريان و وضع يزد در گذشته از نظر ساختمان و معماري شهر يزد، اوضاع اقتصادي، فرهنگي و سياسي تاكنون ديده و مي دانم به رشته تحرير درآورم. ... اميدوارم بتوانم وضع يزد را در اين ساليان دراز روشن كنم. اميد است يادداشتي خواندني و قابل استفاده به خصوص براي نسل جوان يزد باشد و به وضوح ببينند كه چقدر دنيا در تغيير است و زندگي ما چگونه گذشته است؛ وضع معيشت و ازدواج در اين مدت چقدر تغيير كرده است؛ زمامداران و دولتمردان ايراني با مردم چگونه رفتار مي كردند و ادارات به چه صورت بود. ..." «يزد ديروز» كه سرتاسرش زندگي و شور موج مي زند انعكاس دنيايي كاملاً متلاشي شده نيست؛ زيرا اگر به دقت بنگريم، رگه هايي را در مي يابيم كه خوب يا بد، گذشته ها همچنان در آن جريان دارند و اين نسل جديد است كه بايد همت كند، طرحي نو در اندازد و راستي ها را حفظ نمايد و كژي ها را يكسره به دور ريزد.ميرزا محمد كاظميني آخرين فصل كتاب را دكتر گلشن دلسوزانه با عنوان «اندرز بي درز سه گانه» نگاشته است و همانگونه كه خود گفته اند جان كلام و چكيده تجربيات و زندگي پربركت خويش را در قالب سه پند براي خوانندگان نوشته اند كه عناوينش اينچنين است: 1- اگر مي خواهيد زندگي شما با آرامش و راحتي سپري گردد، دستورات خدا و پيغمبر را انجام دهيد و گناه نكنيد. 2- از نامردي در مورد همه چيز و همه كس و حتي حيوانات بپرهيزيد. 3- رعايت حق پدر و مادر كنيد. فصل هاي اصلي كتاب به غير از بخش هاي فرعي اي چون پيشگفتار، مقدمه دكتر جلال گلشن، پس گفتار، درباره همسر دكتر جلال گلشن مرحومه بانو «سكينه (صفا) فرهنگي»، گزيده اشعار، نقاشي ها، اسناد و تصاوير، آشنايي با بنياد فرهنگي پژوهشي ريحانة الرسول -س- و فهرست آثار بنياد، بدين ترتيب است: فصل 1- ساختمان ها، ميدان ها و اسكلت يزد از سال 1306 ه.ش. فصل 2- فرهنگ و مدارس يزد از سال 1306 ه.ش. و شعرا و نويسندگان فصل 3- زندگي اجتماعي مردم يزد و آداب و رسوم آنها فصل 4- بهداشت يزد و اطبا و ديگر موارد مربوط به آن فصل 5- لباس و پوشاك زنان و مردان، تغيير لباس مردان و رفع حجاب زنان در زمان رضا خان فصل 6- روحانيت در زمان رضا خان و دوره محمد رضا پهلوي تا اوايل انقلاب 1357 ه.ش فصل 7- حكومت و انتخابات مجلس در زمان رضا و محمد رضا پهلوي در يزد فصل 8- كشاورزي و وضع كشاورزان يزدي در دهات و وضع ملاكي و اربابي و قنوات فصل 9- نوروز و نوروز داري و اعياد مذهبي و ملي در يزد و نقل حكاياتي از مراسم عروسي در يزد فصل 10- كسب و كار هايي كه در يزد متداول بود فصل 11- وقف و وصايا و نذورات نزد يزدي ها فصل 12- موسيقي و خوانندگي در يزد فصل 13- پول هاي رايج و قيمت اجناس و املاك و اشياء فصل 14- دخمه هاي زرتشتيان، گورستان كليمي ها و حظيرة القدس و گورستان بهاييان فصل 15- اندرز بي درز سه گانه |
|
|
|
ديدگاه هاي خوانندگان درباره اين مقاله: | 1 ديدگاه واپسين از 1 ديدگاه |
خيلي خمب است باز هم بهترش كنيد يس در دي
12/12/2010 9:44:41 PM |
|
هنگام چاپ: 12/27/2009 4:13:05 AM | امتياز: 3.31 از 5 در 16 راي | شمار بازديد: 33233 | شمار ديدگاه: 1 |
|
|