فرخي يزدي، سخنوري سخندان و ستم ستيز |
|
چكيده: بررسي زندگي نامه محمد فرخي يزدي، شاعر، اديب، آزادي خواه و روزنامه نويس نامي ايران و همچنين گفتاري درباره آثار او از جمله ديوان اشعارش، فتح نامه، سفرنامه اش به روسيه و همچنين روزنامه هايي كه به چاپ رسانده است. شرح كوتاهي درباره سفر هاي خارجي او و بازگشتش به ميهن. آوردن گزيده اي چند از اشعار فرخي و گفتاري درباره نيايش ها، آرمان ها و مشغله هاي فرهنگي اش. واژگان كليدي: مدرسه مسيونر هاي انگليسي، نماينده مجلس، آزادي خواه، دمكرات، مشروطه طلب، سردار اسعد بختياري، ديوان اشعار، فتح نامه، يادداشت هاي سفر شوروي يا از تهران تا مسكو، طوفان، آينه افكار، پيكار، ستاره شرق، قيام، ايران آزاد، شاعر سياسي و اجتماعي، تاج الشعرا، شاعر لب دوخته، محمد فرخي يزدي، يزد. |
|
مجله: يزدا صاحب امتياز: جامعه يزدي ها مدير مسئول: عباس فياض سردبير: نصر الله سرمدي شماره: 9، شهريور 1386، ويژه نامه فرخي يزدي نويسنده: حسين مسرت ايميل نويسنده: andishmandanyazd@yahoo.com |
|
حسين مسرت حسين مسرت، فرزند عباس و متخلص به مسرور در يزد متولد شده است و تحصيلات مقدماتي را در همانجا گذرانده است. رشته دانشگاهي او ادبيات فارسي بود و از موسسه شرق شناسي تاجيكستان دكتراي زبان و ادبيات فارسي دارد. در زمان كار مطبوعاتي، مقالات بسياري را در روزنامه ها و مجلات منتشر نموده و منتشر مي كند. وي همچنين در يزد شناسي تخصص دارد و مقاله ها، پژوهش ها و كتاب هاي او بيشتر بر گرد موضوع يزد مي چرخند. وي همچنين دستي در شعر دارد. نام بعضي از آثار چاپي او از ميان نزديك به 20 اثر عبارتند از: يزد يادگار تاريخ، ايران يادگار تاريخ، پيشواي آزادي، بستان نياز، كتاب شناسي ميبدي، تذكره ميكده، يادمان نكوداشت مهدي آذر يزدي، لطايف التفسير، در آيينه خشت خام، شاعر لب دوخته، زندگاني آيت الله سيد محمد كاظم طباطبايي يزدي، مردي با باوري بلند و روشن زندگي و افكار استاد پيرنيا، زندگي نامه و گردآوري اشعار وحشي بافقي و .... پاره اي از مسيوليت ها و فعاليت هاي او را مي توان چنين نام برد: مدير بنياد ريحانة الرسول (س)، عضو هيئت منصفه مطبوعات استان يزد، مسيول مركز اسناد و تحقيقات دانشكده معماري دانشگاه يزد، سردبير روزنامه آفتاب يزد و .... |
|
|
|
با تشكر فراوان از همكاري خانم ها «طاهره مباركي»، «نجمه رنجبران» و «ليلا اركان». |
|
|
نقاشي اي از كلاس درس مدرسه مرسلين يا مدرسه انگليسي ها در يزد هنگامي كه هنوز گسترش نيافته بوده در سال 1283 ه.ش به دست هنرمند نقاش «استاد ابوالقاسم يزدي»؛ نفر نشسته بر صندلي در سمت چپ «مساك» ارمني -نخستين مدير مدرسه- و آدم ايستاده سمت راست «كشيش مالكلم ناپير» انگليسي -معلم كلاس- است؛ معلم در توضيح عكس گفته آنچه در دستش است ابزار نشانه است و نه تركه تنبيه كه با آن عكس يا نقشه هايي كه بر ديوار روبروي كلاس مي آويخته را نشان مي داده؛ پسر بچه هاي سر كلاس همه مسلمان هستند و يكي از آنها «ميرزا محمد فرخي يزدي» است؛ اين پسر كه از همان كودكي روحش با آزادي خواهي و ادبيات در هم آميخته بود، چون بي عدالتي اي ديد، در همان پانزده سالگي شعري بر عليه مدير سرود و خواند كه همين سبب اخراج او از مدرسه شد. استاد ابوالقاسم يزدي، سال 1283 ه.ش
1- درآمد ۩
«محمد فرخي يزدي»، زاده در 1268 ه.ش و درگذشته در 1318 ه.ش، در يك خانواده زحمتكش يزدي به دنيا آمد. با اين همه، تحصيلات مقدماتي را در مدرسه مسيونر هاي انگليسي (1) ۞ يزد با نام «مدرسه مرسلين» به پايان آورد. استعداد شاعري فرخي از زمان نوجواني آشكار گرديد. پانزده ساله بود كه به مناسبت اشعاري كه عليه مدير مدرسه سروده بود، از مدرسه اخراج شد و چندي به كارگري روي آورد تا در اوان «جنبش مشروطه»، به گروه آزادي خواهان پيوست.
فرخي در 23 سالگي، در مراسم عيد نوروز، برخلاف شاعران مداح، شعري عليه حاكم يزد سرود و به او لقب «ضحاك» داد. حاكم وقت يزد، دستور داد تا لب هاي فرخي را با نخ و سوزن دوختند و او را به زندان افكندند. فرخي يزدي از اين زمان به عنوان «شاعر لب دوخته» شهرت يافت. فرخي بعد از رهايي از زندان، به «تهران» رفت و در سال 1300 ه.ش، «روزنامه طوفان» را انتشار داد و مقالات تندي عليه «سردار سپه» نوشت و به دخالت انگليسي ها در نظام حكومتي «ايران» اعتراض كرد. فرخي در اوايل «جنگ بين المللي اول» از تهران رهسپار «عراق» شد. چندي در آنجا بود. آنگاه به ايران بازگشت و هنگامه قرارداد «وثوق الدوله»، شعري عليه اين قرارداد سرود كه بر اثر آن، زنداني شد.
در «دوره هفتم قانون گذاري»، فرخي از يزد به عنوان نماينده مجلس انتخاب شد. اما، او در مجلس در «گروه اقليت» قرار داشت و سرانجام، به سبب تهديد هاي جاني اي كه مي شد، به «آلمان» رفت و به جمع آزادي خواهان ايراني پيوست. وي به دليل تنگدستي و فشار هاي دولت، به ايران بازگشت و به وسيله «پليس مخفي شهرباني تهران» دستگير شد و در مهر ماه 1318 ه.ش، او را در زندان با آمپول هوا كشتند.
فرخي يزدي، روزنامه نويس و شاعر تواناي ملي و سياسي ايران است. او خود را عاشق آزادي مي نامد و در تمام اشعارش از اين عشق مقدس خود دفاع و حمايت مي كند. مجموعه اشعار فرخي، سرود آزادي و برابري، پيكار با بيگانه پرستي و نادرستي، و اعتراض شديد به آنگونه سازمان هاي سياسي و اجتماعي اي است كه سياست هاي استعماري امپرياليسم را بر دوش ملت ها تحميل كرده اند.
فرخي كه خود از طبقات پايين اجتماع برخاسته، از تهيدستان و ستمديدگان حمايت مي كند و جهان آرماني خود را دنيايي بركنار از ظلم و بي عدالتي مي داند و خويشتن را چنين معرفي مي كند:
|
| .............................................ما خيل گدايان كه زر و سيم نداريم .............................................هر مشكلي آسان شود از پرتو تصميم .............................................در راه تو، دل، خون شد و جانم به لب آمد .............................................پابند جنون، دستخوش پند نگردد .......................................................................................... | ............................... 1 ...................................... 2 ...................................... 3 ...................................... 4 ....................................................... | .............................................چون سيم نداريم، ز كس بيم نداريم .............................................اشكال در اين است كه تصميم نداريم .............................................چيز دگري لايق تقديم نداريم .............................................ما حاجت پند و سر تسليم نداريم .......................................................................................... | |
|
معروف ترين شاعري كه از ديار يزد برخاسته و در زمينه هاي اجتماعي، شهرتي بسيار يافته، فرخي يزدي است. تحول چشمگيري كه اين شاعر در غزل سرايي به وجود آورد، باعث شد تا قالب هاي شعر فارسي از نظر درون مايه، متحول گرديد. همچنين، انديشه هاي ضد استبدادي او و حمايتش از طبقات محروم جامعه، او را از نظر ارزش هاي سياسي، اجتماعي و انساني، در جايگاه والايي قرار مي دهد كه ستايش همگان را بر مي انگيزد.
2- زندگي نامه ۩
محمد فرخي يزدي، فرزند «محمد ابراهيم»، در سال 1306 ه.ق (1268 ه.ش) در يزد، چشم به جهان گشود و علوم مقدماتي را در آن شهر فرا گرفت. فرخي از خانواده اي رنجبر و متوسط در زادگاه خود بود كه با سختي و دشواري همعنان بود. بر اثر اين رنج ها، روحي انقلابي در وي پديدار گرديد و چون ذوق سرشاري به شعر داشت، افكار انقلابي خود را لباس نظم پوشانيد.
فرخي در اوان جنبش مشروطيت و تشكيل «حزب دمكرات ايران»، از دمكرات خواهان يزد گرديد و در نتيجه سرودن اشعار انقلابي، در سال 1322 ه.ق (1289 ه.ش)، حاكم يزد -«ضيغم الدوله»- دستور داد دهان او را با نخ و سوزن بدوزند؛ كه اين خود، نمونه اي از فجايع و جنايتكاري هاي دوران استبداد بود كه در تاريخ ثبت است؛ نمونه اي كه چون مُهري تابنده، افشا كننده چنين برگ هايي در تاريخ سرزمينمان است.
|
| ..................................................كيست در شهر كه از دست غمت داد نداشت ..................................................گوش فرياد شنو نيست خدايا در شهر ..................................................خوش به گل، درد دل خويش به افغان مي گفت ..................................................جز به آزادي ملت نبود آبادي ..................................................فقر و بدبختي و بيچارگي و خون جگري ..................................................هر بنايي ننهادند بر افكار عموم ..................................................كه توانست بدين پايه دهد داد سخن .................................................................................................... | .......... 5 .......... 6 .......... 7 .......... 8 .......... 9 .......... 10 .......... 11 .................... | ..................................................هيچ كس همچو تو بيدادگري ياد نداشت ..................................................ورنه از دست تو كس نيست كه فرياد نداشت ..................................................مرغ بيدل خبر از حيله صياد نداشت ..................................................آه اگر مملكتي ملت آزاد نداشت ..................................................چه غمي بود كه اين خاطر ناشاد نداشت ..................................................بود اگر ز آهن، او پايه و بنياد نداشت ..................................................فرخي گر به غزل طبع خداداد نداشت .................................................................................................... | |
|
فرخي يزدي در سال 1328 ه.ق (1289 ه.ش) به تهران رفت و به فعاليت خود ادامه داد و اشعار و مقالات مهيجي در جرايد منتشر ساخت. وي در حين جنگ بين المللي اول، رهسپار «بغداد» و «كربلا» شد و چون مورد تعقيب انگليسيان بود، پياده از بيراهه به «موصل» رفت و از آنجا به ايران برگشت و مورد حمله تزاريان قرار گرفت؛ اما جان سالم به در برد.
|
دو پرتره از دو دوره از زندگي سراسر افتخار آميز ميرزا محمد فرخي يزدي، شاعر، اديب، روزنامه نويس، آزادي خواه و ميهن دوست بزرگ ايران. سيد حسين مكي در مقدمه ديوانش درباره او چنين مي نويسد: فرخي يزدي يكي از برجسته ترين شهداي راه حريت و يكي از بلند پايه ترين مرداني است كه به طور قطع و خالي از هرگونه مبالغه و اغراق بيش از صد سال است كه همسنگ و نظيرش در عرضه كشتگان راه آزادي ايران ديده و شنيده نشده است؛ اين مرد از ايام جواني تا پايان عمر، سراسر زندگي خود را در غرقآبي بس مخوف و خونين به سر برده و حاضر نبوده است به هيچ قيمت حتي به بهاي زندان و شكنجه و آسيب هاي سخت و مصادمات هراسناك كه تنها يكي از آنها ده مرد شجاع و قوي اراده را از پاي در مي آورد، از عقايد آزادي خواهانه خود دست بردارد؛ او بر خلاف همه مدعيان آزادي خواهي و ميهن دوستي، تنها مردي است كه دست از تمام علايق مادي و همه تجملات زندگي شسته و چون طوفاني سهمگين به اصل زور و بناي استبداد حمله برده و ساليان متمادي با عناصر استبداد و ارتجاع جنگيده و از هيچ گونه شكنجه و آزار و حملات خطرناك نهراسيده است. |
فرخي در دوره نخست وزيري وثوق الدوله، به علت مخالفت با «قرارداد سال 1919» به زندان افتاد و مدت سه ماه، زنداني بود. پس از آزادي از بند، در سال 1340 ه.ق (1300 ه.ش)، روزنامه طوفان را منتشر ساخت و با نشر مقالات انتقادي، به بيداري مردم، كمك شاياني كرد.
فرخي در «جشن دهمين سال انقلاب اكتبر» در «روسيه»، بنا به دعوت «دولت اتحاد جماهير شوروي سوسياليستي»، به اتفاق چند تن ديگر به آن كشور رفت و يازده روز در آن ديار ماند. سپس به ايران بازگشت و سفرنامه خود را در روزنامه طوفان به ثبت رساند و چون مقالاتش برخلاف تمايلات دولت وقت بود، روزنامه اش توقيف شد و سفرنامه اش ناتمام ماند.
فرخي در دوره هفتم «مجلس شوراي ملي»، از طرف يزد، به نمايندگي مجلس انتخاب شد و در 25 مهر ماه سال 1318 ه.ش در «زندان شهرباني تهران» به شهادت رسيد. از مدفن وي اطلاعي در دست نيست.
3- آثار ۩
نام فرخي، همه جا قرين است با آثار به ياد ماندني اش، آثاري كه زندگي اش بود، زندگي اي كه پيوند تنگاتنگي با آثار و پيكار قلمي اش دارد. آثار فرخي را مي توان به دو دسته كتاب و روزنامه تقسيم كرد كه در اينجا بيشتر به كتاب ديوان وي اشاره مي شود. براي آگاهي از روزنامه هاي او بايد به كتاب «شاعر لب دوخته» (2) ۞ رجوع كرد.
|
راست: ديوان فرخي شامل غزليات، قصايد، قطعات، رباعيات و فتح نامه با تصحيح و مقدمه اي در شرح احوال شاعر به اهتمام حسين مكي. چپ: سيد حسين مكي؛ او كه در ميبد به دنيا آمده بود استوار ارتش، مدير كل راه آهن، روزنامه نگار، معاون شهرداري تهران، مدير كل وزارتخانه كار، نماينده مردم اراك و تهران در مجلس، سياستمدار، عضو حزب دمكرات و سپس جبهه ملي و از فعالان ملي شدن صنعت نفت بود؛ وي افزون بر اين كتاب، چند كتاب ديگر نيز نوشته است.
3-1- ديوان فرخي يزدي ۩
نسيم آزادي نسبي اي كه پس از رويداد هاي سوم شهريور 1320 در سراسر ايران پيچيد، بسياري را بر آن داشت تا داد اين بيست ساله ستمبار را به هر نحوي كه مي توانستند، بستانند. برخي، دژخيمان را به پاي ميز محاكمه كشاندند؛ برخي ناگفته ها را در قالب خاطرات بر زبان راندند؛ و برخي، آثار چاپ نشده و در تنگنا مانده را به چاپ سپردند. مرحوم «حسين مكي» نيز با انديشه اي نيك آهنگ، چاپ «ديوان فرخي» را در سر پروراند.
نخستين كار مكي، استخراج اشعار فرخي از درون شماره هاي گوناگون نشريات «آيينه افكار»، «پيكار»، «ستاره شرق»، «طوفان»، «طوفان هفتگي» و «قيام» بود؛ و كار دوم، دستيابي به اشعاري بود كه نزد دوستان فرخي، از جمله «گلشن يزدي» و «سيد مهدي اديب رضوي يزدي» يا در حافظه افراد بود.
نخستين بار ديوان فرخي در همان سال 1320 ه.ش به همت روانشاد حسين مكي گردآوري و چاپ شد. در طول سال هاي 1320 تا 1378، هرچند گزيده كه از اشعار فرخي منتشر شده، تمامي برگرفته از چاپ آقاي مكي بوده است. حتي يك مورد هم ديده نشده كه به اصل روزنامه هاي طوفان رجوع كنند.
آنچه اكنون به عنوان ديوان وي در سال 1376 از سوي «انتشارات جاويدان تهران» چاپ شده، شامل اين بخش ها است:
ديباچه، با بهره گيري از اسناد موجود، خاطرات يزدي ها، دوره هاي روزنامه هاي فرخي، نوشته هاي «عبدالحسين آيتي» در «مجله نمكدان»، مذاكرات مجلس و غيره فراهم گشته، و شرح نسبتاً گويايي از زندگي و مبارزات فرخي را در پيش روي خواننده گذاشته است.
اين بخش، شامل غزليات، اشعار متفرقه، قطعات و رباعيات است كه بيشتر از روزنامه هاي طوفان به دست آمده است. اخيراً و در چاپ 1376 اين كتاب، بخش ديگري از اشعار جواني فرخي به همت آقاي «محمد علي عسگري كامران» مزيد بر كتاب شده است.
فتح نامه، منظومه اي است كه فرخي آن را در سال 1328 ه.ق (1289 ه.ش) چاپ كرده است كه شرح آن جداگانه خواهد آمد:
«سردار جنگ بختياري» از فرمانروايان نكونام عصر مشروطه در يزد است كه در هنگامه راهزني و ناامني راه ها، با اقتدار به سركوبي راهزنان پرداخت و باعث خرسندي مردم يزد، به ويژه بازرگانان آن شد؛ به حدي كه مدرسه اي را به نام «تشكر» به پاس خدمات وي بنياد كردند.
فرخي به پاس اين پيروزي و ديگر خدمات سردار جنگ و ديگر سواران رشيد بختياري، به اشاره «سردار اسعد بختياري»، فتح نامه اي سرود كه در همان سال 1328 ه.ق (1289 ه.ش) در شهر يزد به چاپ سنگي رسيد و توزيع شد. از فرخي در سرلوحه اين منظومه با عنوان «تاج الشعرا» ياد شده است كه ظاهراً اين لقب را حكام بختياري يزد به وي داده اند.
گوشه اي حماسي از مثنوي فتح نامه در بازگويي رزم سپاه سردار جنگ و راهزنان:
|
| .............................................ز نعل سمند و ز دود تفنگ .............................................ز آهنگ گردان، ز دشت ستيز .............................................بلرزيد در دخمه پور پشنگ .......................................................................................... | ........................................ 12 .................................................. 13 .................................................. 14 ...................................................................... | .............................................زمين آهنين شد، هوا نيل رنگ .............................................به پا گشت هنگامه رستخيز .............................................ز غريدن آلماني تفنگ .......................................................................................... | |
|
و در پايان مي گويد:
|
| .............................................اميرا منم فرخي كين زمان .......................................................................................... | ........................................ 15 ...................................................................... | .............................................چو فردوسي طوسي ام در بيان .......................................................................................... | |
|
فرخي، در دنباله، اشعاري نيز در ستايش سردار جنگ سروده كه غرض او از اين ستايش، ستايش انسان هاي وطن خواه بوده است:
|
| .............................................نه تنها مديح تو من مي كنم .............................................كه در وي يكي چون تويي باز هست .............................................كه از بهر ملت ز جان بگذرد .......................................................................................... | ........................................ 16 .................................................. 17 .................................................. 18 ...................................................................... | .............................................ز مدح تو مدح وطن مي كنم .............................................امير وطن خواه ملت پرست .............................................براي وطن ز اين و آن بگذرد .......................................................................................... | |
|
فرخي به غير از اين فتح نامه، مسمطي هم در ستايش سردار جنگ به پيوست فتح نامه دارد كه در آن، تعدادي از كلمات فرانسوي مانند «كنستي توسيون» (3) ۞، «سويلزاسيون» (4) ۞ و «اكسپوزيسيون» (5) ۞ آمده كه نشاني است از ميزان آگاهي فرخي جوان از واژه ها و اصطلاحات رايج در آن زمان. (6) ۞ حال آنكه فرخي به دلايلي، موفق به ادامه تحصيل در مدرسه مرسلين نشد و تحصيلاتش ناتمام ماند.
وي همچنين مسمط بلند ديگري در شرح رشادت هاي بختياري ها در جريانات مشروطيت با عنوان «خواب نامه» دارد كه با اين مطلع آغاز مي شود:
|
| ...............................................دوش ايران را به هنگام سحر ديدم به خواب .............................................................................................. | ............. 19 ......................... | ...............................................وه چه ايراني، سراسر چون دل عاشق، خراب .............................................................................................. | |
|
|
گروهي از روزنامه نگاران ايران در نخستين سال هاي سلطنت رضا شاه پهلوي. ايستاده از راست: محمد فرخي يزدي مدير روزنامه طوفان، امير رضواني مدير روزنامه گلشن، سيد كاظم اتحاد مدير روزنامه هاي اميد ايران و اتحاد. نشسته از راست: زين العابدين رهنما مدير روزنامه ايران، سيد محمد طباطبايي مدير روزنامه تجدد ايران، اعتصام زاده مدير روزنامه ستاره، علي دشتي مدير روزنامه شفق سرخ، عباس خليلي مدير روزنامه اقدام، شكر الله صفوي مدير روزنامه كوشش، عباس مسعودي مدير روزنامه اطلاعات.
3-1-4- يادداشت هاي سفر شوروي، از تهران تا مسكو ۩
فرخي جزء گروهي بود كه به دعوت دولت جوان اتحاد جماهير شوروي، در تير ماه 1307 ه.ش، براي آگاهي از پيشرفت ها و دستآورد هاي كشور انقلابي شوروي، از چهار گوشه جهان براي شركت در جشن هاي دهمين سال انقلاب، دعوت شده بودند. در اين سفر، به غير از فرخي، دو روزنامه نگار ديگر به نام هاي «علي دشتي» -مدير «روزنامه شفق سرخ»- و «ابوطالب شيرواني» -مدير «روزنامه ميهن»- نيز شركت كرده بودند.
اين مسافرت كلاً 10 يا 11 روز طول كشيد و طبق برنامه اي كه تنظيم شده بود، از پيشرفت ها، اطلاع يافتند. فرخي در بازگشت از آن كشور، شرح ديده ها و شنيده هاي خود را در قالب سفرنامه اي شيوا، نوشت.
نقش اين سفرنامه به گفته «وراكو بيچكورا» (7) ۞ اين بود كه دانش روسي و ادبيات روسي و نمايش نامه نويسي معاصر روسيه در ايران گسترش يافت. در زمينه ادبيات روسي، خود طوفان نيز ترجمه هايي از «پوشكين»، «تولستوي»، «بلينسكي» و نويسندگان معاصر روسيه را چاپ مي كرد.
نكته گفتني درباره اين سفرنامه، كه نشاني از حسن نيت فرخي است، اين است كه چون فرخي پا بدان ديار مي گذارد و شهر آرماني خود را مي بيند، چنان شادمان مي شود و غزلي در اين باره مي گويد؛ اما بار دوم كه با پاي خود بدان ديار مي رود و از نزديك با واقعيات تلخ «دوران استالينيستي» آشنا مي شود و رويا هايش را نقش بر آب مي بيند، چنان دلزده مي شود كه چند ماه بيشتر در آن كشور دوام نمي آورد و آهنگ سفر به سوي آلمان مي كند.
3-2- نشريه ها ۩
روزنامه طوفان در طول دوران حيات پربارش كه چون طوفاني سهمگين، خواب خوش و زندگي آرام و بي دردسر مفتخوران و ستمگران را به هم مي ريخت، بيش از پانزده بار توقيف شد؛ اما، چون دوباره در عرصه حيات اجتماعي رخ مي نمود، چنين مي گفت:
|
| ..........................................طوفان كه ز توقيف برون مي آيد ..........................................زين سرخ كليشه كن حذر اي خاين .................................................................................... | ........................................... 20 ...................................................... 21 ........................................................................... | ..........................................جان در تن ارباب جنون مي آيد ..........................................اينجاست كه فاش، بوي خون مي آيد .................................................................................... | |
|
و باز اين سر شوريده را مگر آرامشي بود؟ پس چون طوفان در محاق مي افتاد، از طريق ديگر دادنامه ها -و نه روزنامه ها!- كه خود بنيان نهاده بود، به بيان افكار و اشعار خود مي پرداخت و چنين مژده مي داد:
|
| ..........................................شد خرمن ما دستخوش برق، ببين ..........................................خواهي اگر آن نكات طوفاني را .................................................................................... | ........................................... 22 ...................................................... 23 ........................................................................... | ..........................................طوفان به خلاف رسم شد غرق، ببين ..........................................در آينه از «ستاره شرق» ببين .................................................................................... | |
|
اين نشريات عبارت بودند از: «قيام»، «ستاره شرق»، «پيكار»، «ايران آزاد» و ....
برجسته ترين اقدام فرخي، چاپ سرمقاله هاي اجتماعي و انتقادي و جاندار درباره مسايل روز بود و در كنار آن، به فراخور مطلب، رباعي بسيار شيوايي كه سبك خاص خودش بود، نقش مي زد. چاپ غزليات سياسي، كه حاكي از روحيه قوي و عزم آهنين اين رادمرد دوستدار وطن در راه سربلندي ايران و مردم آزاده آن بود، ديگر كار ارزشمند اين شاعر آزاده و پاكباخته بود و به راستي بدين شعر، اعتقادي بس راسخ داشت كه:
|
| ........................................من آنم كه در پاي خوكان نريزم ................................................................................ | ....................................................... 24 ............................................................................................... | ........................................مر اين قيمتي دُر لفظ دري را ................................................................................ | |
|
|
سربرگ صفحه اول شماره اول از سال اول روزنامه طوفان به تاريخ جمعه، 2 سنبله يا شهريور سال 1300 ه.ش، با بنيان گذاري و صاحب امتيازي محمد فرخي يزدي، مدير مسيولي سيد علي اكبر موسوي زاده و نشر مطبعه باقر زاده در تهران؛ بهاي تك شماره طوفان كه در سال اول در هفته دو روز چاپ مي شد 8 شاهي و دفتر آن در خيابان لاله زار بود؛ نماد و كليشه روزنامه درياي متلاطمي است كه در وسط آن كشتي اي در حال غرق شدن است؛ رنگ سرخ كليشه حكايت از انقلابي بودن آن مي نموده و خود روزنامه به طرفداري از توده رنجبر و دهقان و هواداري كارگران منتشر مي شده است. |
4- سخن پاياني ۩
فرخي در اين اوضاع و احوال سخت كه زندگي را بر او تنگ و نفس كشيدن را دشوار مي كرد، هيچ گاه از ياد پروردگار يگانه غافل نبود و هرگاه به بيان رنج هاي خود مي پرداخت، در پايان، با اين اميد ها اشعارش را به پايان مي برد:
|
| .............................................به حسرتي كه چرا جاي در قفس دارم .............................................به داد من نرسد اي خدا، اگرچه كسي .......................................................................................... | .................................. 25 .......................................... 26 ............................................................ | .............................................ز سوز درد كنم ناله تا نفس دارم .............................................خوشم كه چون تو خداوند دادرس دارم .......................................................................................... | |
|
|
| ........................................گره گشا نبود فكر اين وكيل و وزير ................................................................................ | ................................................. 27 ..................................................................................... | ........................................مگر تو چاره كني اي خداي بنده نواز ................................................................................ | |
|
|
| ............................................اگر عدليه حكم تخليت اول كند اجرا ........................................................................................ | ..................................... 28 ................................................................. | ............................................من بي خانمان، آخر خداي عادلي دارم ........................................................................................ | |
|
و آنگاه كه ميهن اسلامي را در خطر ديد، چنين فرياد زد:
|
| .................................................اي وطن پرور ايراني اسلام پرست .................................................آخر اي بي شور مردم، عرق ايراني كجاست .................................................................................................. | ................ 29 .................. 30 .............................. | .................................................همتي زان كه وطن رفت چو اسلام ز دست .................................................شد وطن از دست، آيين مسلماني كجاست .................................................................................................. | |
|
فرخي در شعر ديگري تحت عنوان «ايران و اسلام»، باز هم نگراني خود را از نفوذ بيگانه و غرب در بر انداختن هويت اسلامي و ايراني هم ميهنانش ابراز مي دارد:
|
| ................................................مسجد ار بايد امروز كليسا نشود ................................................سبحه زنار و حرم دير بحيرا نشود ................................................................................................ | .................................. 31 .......................................... 32 ............................................................ | ................................................يا وطن فردا منزلگه ترسا نشود ................................................شور اسلامي بايست ولي تا نشود ................................................................................................ | ................................................بود ايران ستمديده چو اسلام، غريب ................................................وين دو معدوم ز جور و ستم اهل صليب ................................................ |
| |
|
جالب ترين آرمان فرخي كه سال ها بعد در قالب «انقلاب اسلامي» مردم ايران تجلي مي يابد، در اين شعر فرخي در آن روزگاران نمودار است:
|
| ..................................................گاه آن است كزين ولوله و جوش و خروش ..................................................غيرت توده اسلام در آيد در جوش .................................................................................................... | ............................ 34 .................................. 35 .................................................. | ..................................................كه به پا گشته ز هر خاين اسلام فروش ..................................................همگي متحد و متفق و دوش به دوش .................................................................................................... | ..................................................حفظ قرآن را بر دفع اجانب تازند ..................................................يا موفق شده يا جان گرامي بازند .................................................. |
| |
|
فرخي در كنار اين مشغله، به بنياد «قرايت خانه طوفان» كه نشريات كشور را رايگان در دسترس مردم مي نهاد، همت كرد و توانست با انديشه اي والا، «نشريه طوفان هفتگي» را پايه گذاري كند كه بيشتر بيانگر ذوقيات ادبي و فرهنگي خود و ديگر ادباي برجسته كشور بود. فرخي، بيشترين هم خود را صرف سرودن غزليات و رباعيات سياسي مي كرد تا بدين حد كه او را از سرآمدان غزليات سياسي ايران خوانده اند. وي مرغ طوفاني بود كه بار ها در آسمان محنت زده ايران پرواز كرد و هر بار با تير ستم، پر و بالش شكسته شد؛ اما از ادامه راه خسته نشده بود:
|
| .............................................منم آن مرغ دلخسته، شكسته بال و پر بسته .......................................................................................... | ................ 37 .............................. | .............................................كه دست آسمان دايم ز اختر مي زند سنگم .......................................................................................... | |
|
اين هم يك نمونه بارز و روشن از روحيات و آرمان هاي آن آزادمرد وطنخواه:
|
| ...............................................آن زمان كه بنهادم سر به پاي آزادي ...............................................تا مگر به دست آرم دامن وصالش را ...............................................با عوامل تكفير، صنف ارتجاعي باز ...............................................در محيط طوفانزا ماهرانه در جنگ است ...............................................شيخ از آن كند اصرار، بر خرابي احرار ...............................................دامن محبت را گر كني ز خون رنگين ...............................................فرخي ز جان و دل، مي كند در اين محفل .............................................................................................. | ............................ 38 .................................. 39 .................................. 40 .................................. 41 .................................. 42 .................................. 43 .................................. 44 .................................................. | ...............................................دست خود ز جان شستم از براي آزادي ...............................................مي دوم به پاي سر در قفاي آزادي ...............................................حمله مي كند دايم بر بناي آزادي ...............................................ناخداي استبداد با خداي آزادي ...............................................چون بقاي خود بيند در فناي آزادي ...............................................مي توان تو را گفتن پيشواي آزادي ...............................................دل نثار استقلال، جان فداي آزادي .............................................................................................. | |
|
|
|
گاهنامه يزدا اين نشريه گاهنامه خبري و آموزشي جامعه يزدي ها مي باشد. اين نشريه با محوريت قرار دادن يزد و چاپ مقالاتي راجع به يزد و يا مقالاتي به قلم يزديان مي كوشد تا با هدف احياء و حفظ سنت ها و همبستگي ها و همدلي ها، خدمتي فرهنگي و اجتماعي كند. |
|
|
|
ديدگاه هاي خوانندگان درباره اين مقاله: | 4 ديدگاه واپسين از 4 ديدگاه |
محدثه باجلان | mohad...@yahoo.com |
بسيار زيبا، جالب و آموزنده و عالي. 5/13/2012 8:47:40 PM
مسعود مقدس | masou...@gmail.com |
بسيار خوب بود ولي بهتر بود ازاشعار اين شاعر بزرگ بيشتر ميآورديد. 7/20/2013 2:19:13 PM
كريم اديب | kar...@yahoo.com |
با سلام وتشكر انسانهاي بزرگ با آثار فرهنگي ارزشمند خود همواره مهر حركت و پويائي را در عرصه ي اجتماع فرو مي كوبند و نقش درخشان از خود به جا ميگذارند. 11/7/2013 6:44:27 PM
خسته نباشيد. من يه پروژه ي تحقيقي درباره ي فرخي يزدي رو شروع كردم و نياز به كمك دارم. كتاب شاعر لب دوخته رو توي تهران از كجا مي تونم تهيه كنم؟ 5/7/2015 1:13:37 AM |
|
هنگام چاپ: 4/19/2010 2:03:37 PM | امتياز: 3.98 از 5 در 44 راي | شمار بازديد: 46513 | شمار ديدگاه: 4 |
|
|