ترجمه و تفسير عرفاني سوره حمد از كشف الاسرار ميبدي [1 از 2]
اندازه نوشته:
ريز
ميانه
درشت
چكيده: ترجمه پارسي و تفسير عارفانه، صوفيانه و مذكرانه سوره مباركه فاتحه به دست عارف فرزانه سلطان ابوالفضل رشيد الدين ميبدي از كتاب كشف الاسرار وعده الابرار.
واژگان كليدي: تفسير قرآن، تفسير عارفانه، كشف الاسرار و عدة الابرار، سوره فاتحه الكتاب، ابوالفضل رشيدالدين ميبدي، ميبد، يزد.
كتاب: كشف الاسرار و عدة الابرار
جلد: اول؛ تفسير سوره الفاتحه و سوره البقره
معروف به: تفسير خواجه عبد الله انصاري
نويسنده: ابوالفضل رشيد الدين ميبدي
به كوشش: علي اصغر حكمت
نشر: موسسه انتشارات امير كبير
شابك جلد 1:978-964-00-0342-8
شابك دوره:978-964-00-0341-1
رشيد الدين ابو الفضل ميبدي
«ابوالفضل احمد بن ابي سعد بن احمد بن مهريزد الميبدي» معروف به «رشيدالدين ابوالفصل ميبدي» و يا «ابوالفضل رشيدالدين ميبدي» عالم، مفسر و صوفي بزرگ سده ششم است. شايد بتوان گفت كه دوران عمر وي از نيمه دوم قرن پنجم شروع شده و در اوايل نيمه دوم قرن ششم به پايان رسيده و زندگي او و خاندان او در «ميبد» در يزد بوده است. تفسير گرانسنگ وي «كشف الاسرار و عدة الابرار» كه در 10 جلد به يادگار مانده است، شاهكاري است كه از احاطه «ميبدي» به قرآن و تفسير و عرفان و ادبيات پارسي و عربي حكايت مي كند و هنر نويسندگي و ذوق ميبدي را نشان مي دهد. او شيفته «خواجه عبد الله انصاري» بوده است. وي در اوج عرفان و صوفي گري، در مسايل ديني سختگير است چرا كه طريقت او برابر شريعت بوده است.
۞ 2-7- صراط الذين انعمت عليهم غير المغضوب عليهم و لا الظالين
۞ 2-7-1- صراط الذين انعمت عليهم
۞ 2-7-2- غير المغضوب عليهم و لا الظالين
۞ 3- موخره
«خواجه ابو الفضل رشيد الدين ميبدي» در آغاز كتاب خود مي گويد: "شرط ما در اين كتاب آن است كه مجلس ها سازيم در آيات قرآن بر ولا (1)۞ و در هر مجلس سه نوبت سخن گوييم. اول: پارسي ظاهر، بر وجهي كه هم اشارت به معني دارد و هم در عبارت، غايت ايجاز بود. ديگر نوبت: تفسير گوييم و وجوه معاني و قراآت مشهوره و سبب نزول و بيان احكام و ذكر اخبار و آثار و نوادر كه تعلق به آيات دارد و وجوه و نظاير و ما يجري مجراه. سه ديگر نوبت: رموز عارفان و اشارات صوفيان و لطايف مذكران." در اين نوشتار، نوبت هاي نخست و سوم از مجلس تفسير سوره حمد آمده است.
«الباء» بهاء الله، «السين» سناء الله و «الميم» مُلك الله. از روي اشارت بر مذاق خداوندان معرفت، «باء» «بسم الله» اشارت دارد به بهاء (2)۞ احديت، «سين» به سناء (3)۞ صمديت و «ميم» به ملك الهيت. بهاء او قيمومي (4)۞، سناء او ديمومي (5)۞ و ملك او سرمدي (6)۞. بهاء او قديم، سناء او كريم و ملك او عظيم. بهاء او باجلال، سناء او باجمال و ملك او بي زوال. بهاء او دلربا، سناء او مهرفزا و ملك او بي فنا.
.............................................اي پيشرو از هرچه به خوبي است جلالت.............................................زهره به نشاط آيد چون يافت سماعت..........................................................................................
.............................................اي دور شده آفت نقصان ز كمالت.............................................خورشيد به رشك آيد چون ديد جمالت..........................................................................................
«الباء» برّه (7)۞ باوليائه (8)۞، «السين» سرّه مع اصفيائه (9)۞ و «الميم» منّه علي اهل ولائه. «باء» برّ او بر بندگان او، «سين» سرّ او با دوستان او و «ميم» منت او بر مشتاقان او. اگر نه برّ او بودي، رهي (10)۞ را چه جاي تعبيه سرّ او بودي؟ ور نه منت او بودي، رهي را چه جاي وصل او بودي؟ رهي را بر درگاه جلال چه محل بودي؟ ور نه مهر ازل بودي، رهي آشناي لم يزل چون بودي؟
...............................................آب و گل را زهره مهر تو كي بودي اگر...............................................مهر ذات تو است الهي دوستان را اعتقاد..............................................................................................
...............................................هم به لطف خود نكردي در ازل شان اختيار...............................................ياد وصف تو است يا رب غمكنان را غمگسار..............................................................................................
خواجه رشيد الدين ابو الفضل ميبدي نشسته در پيش نارين قلعه و سرگرم نوشتن تفسير قرآن؛ وي كه از سران عرفان زمان بود تفسير گرانسنگ و لطيف و بي مانند كشف الاسرار را از سال 505 ه.ش آغاز به نوشتن كرد؛ همو بود كه بذر عرفان و تصوف را در ميبديان كاشت و زمينه رشد و رواج تصوف را در ميبد فراهم كرد.
Phantomas; Flickr.com
اين يك تصوير ساختگي است.
ما طالب الدُنيا الّا باسمه و ما طالب العُقبي الّا بعَفوه و ما طالب الجَنّه الّا برُؤيته؟ در دنيا اگر نه پيغام و نام «الله» بودي، رهي را چه جاي منزل بودي؟ در عقبي اگر نه عفو و كرمش بودي كار رهي مشكل بودي. در بهشت اگر نه ديدار دل افروز بودي، شادي درويش به چه بودي؟ يكي از پيران طريقت گفت: "الهي! به نشان تو بندگانيم؛ به شناخت تو زندگانيم؛ به نام تو آبادانيم؛ به ياد تو شادمانيم؛ به يافت تو نازانيم؛ مست مهر از جام تو ماييم؛ صيد عشق در دام تو ماييم."
.............................................زنجير معنبر تو دام دل ما است.............................................در عشق تو چون خطبه به نام دل ما است..........................................................................................
.............................................عنبر ز نسيم تو غلام دل ما است.............................................گويي كه همه جهان به كام دل ما است..........................................................................................
گفته اند كه «اسم» از «سمت» (11)۞ گرفته اند و سمت داغ است. يعني گوينده «بسم الله»، دارنده آن رقم (12)۞ و نشان كرده آن داغ است.
..................................................بنده خاص ملك باش كه با داغ ملك..................................................هر كه او نام، كسي يافت، از اين درگه يافت....................................................................................................
.......... 7 .......... 8 ....................
..................................................روز ها ايمني از شحنه و شب ها ز عسس (13)۞..................................................اي برادر كس او باش و مينديش ز كس....................................................................................................
«علي بن موسي الرضا» -ع- گفت: "اذا قال العَبد «بسم الله»، فمعناه وَسَمتُ نَفسي بسمة ربّي." خداوندا! داغ تو دارم و بدان شادم؛ اما از بود خود به فريادم. كريما! بود من از پيش من برگير كه بود تو راست كرد همه كارم.
نماهايي از مسجد جامع ميبد كه در محراب ايوان تابستاني آن، سنگ قبر «فاطمه بنت الامام سعيد رشيد الدين ابي الفضل ابن ابي سعد بن احمد مهريزد» -دختر مفسر قرآن- به تاريخ جمادي الاول سال 562 ه.ق (اسفند 545 ه.ش) نصب است؛ كشف سنگ هاي قبر دختر و برادر مفسر در ميبد، ميبدي بودن وي را بي هيچ شكي ثابت كرد؛ شايد روزگاري خود ميبدي هم امام همين مسجد بوده است.
فيلم: كيمياي خاك؛ عبد الحميد بقاييان شعر: هاتف اصفهاني؛ آواز: سيد جواد ذبيحي
پير طريقت گفت: "الهي! نور تو چراغ معرفت بيفروخت؛ دل من افزوني (14)۞ است. گواهي تو ترجماني من بكردند (15)۞؛ نداء من افزوني است. قرب تو چراغ وجد بيفروخت؛ همت من افزوني است. ارادت تو كار من بساخت؛ جهد من افزوني است. بود تو كار من راست كرد؛ بود من افزوني است. الهي! از بود خود چه ديدم مگر بلا و عنا (16)۞؟ و بود تو همه عطا است و وفا. اي به برّ پيدا و به كرم هويدا! ناكرده گير كرد رهي و آن كن كه از تو سزا."
اگر كسي گويد: "نام هاي خدا فراوان اند در نصوص كتاب و سنت و همه بزرگوار اند و ازلي و پاك و نيكو. چه حكمت را ابتداء قرآن عظيم به اين سه نام كرد؟ و از همه اين اختيار كرد و بر اين نيفزود؟" جواب آن است كه دو معني را اين سه نام اختيار كرد و بر آن اقتصار (17)۞ افتاد:
يكي كه تا كار بر بندگان خود در نام خود آسان كند و از ثواب ايشان هيچ چيز (18)۞ نكاهد. دانست كه ايشان طاقت ذكر و حفظ آن نام هاي فراوان ندارند؛ و اگر بعضي توانند، بيشترين آن اند كه درمانند و در حسرت فوت آن بمانند. پس معاني آن نام ها در اين سه نام جمع كرده و معاني آن سه قسم است: قسمي جلال و هيبت راست؛ قسمي نعمت و تربيت راست؛ قسمي رحمت و مغفرت راست. هر چه جلال و هيبت است در نام «الله» تعبيه كرد و هر چه نعمت و تربيت است در نام «رحمن» و هر چه رحمت و مغفرت است در نام «رحيم». تا گفتن آن بر بنده آسان باشد و ثواب وي فراوان و رافت و رحمت الله بر وي بي كران.
معني ديگر آن است كه رب العالمين، «مصطفي» را به خلق فرستاد و خلق در آن زمان سه گروه بودند: بت پرستان بودند و جهودان و ترسايان. اما بت پرستان از نام خالق، «الله» مي دانستند و اين نام در ميان ايشان مشهور بود؛ و لهذا قال تعالي: "و لَئن سَألتهم مَن خَلق السّموات و الارضَ ليقولُنّ الله." و جهودان در ميان ايشان، نام «رحمن» معروف بود؛ و لهذا قال «عبد الله بن سلام» لرسول الله -صلعم- (19)۞: "لا أري في القرآن اسماً كنّا نقرأه في التورية." قال: "و ما هُو؟" قال: "الرّحمن." فانزل الله: "قُل ادعوا الله أو ادعوا الرّحمن." و در ميان ترسايان نام معروف، «رحيم» بود. چون خطاب با اين سه گروه بود و در ميان ايشان، معروف اين سه نام بود، الله تعالي بر وفق دانش و دريافت ايشان اين سه نام فرو فرستاد در ابتداي قرآن و بر آن نيفزود.
اما حكمت در آن كه ابتدا به «الله» كرد پس به «رحمن» پس به «رحيم» آن است كه اين بر وفق احوال بندگان فرو فرستاد و ايشان را سه حال است: اول آفرينش، پس پرورش، پس آمرزش. «الله» اشارت است به آفرينش در ابتدا به قدرت؛ «رحمن» اشارت است به پرورش در دوام نعمت؛ و «رحيم» اشارت است به آمرزش در انتها به رحمت. چنان استي كه الله گفتي: "اول بيافريدم به قدرت؛ پس بپروريدم به نعمت؛ آخر بيامرزيدم به رحمت."
اين بناي مقدس با نام سلطون رشيد كه تا چند دهه پيش در ميبد و نزديك نارين قلعه پابرجا بوده است، بخش باقي مانده و سردر بناي مقبره مفسر بزرگ قرآن، خواجه رشيد الدين ميبدي بوده است.
اين يك تصوير ويرايش شده است.
پير طريقت گفت: "الهي! نام تو ما را جواز، و مهر تو ما را جهاز. الهي! شناخت تو ما را امان و لطف تو ما را عيان. الهي! فضل تو ما را لوا (20)۞ و كنف (21)۞ تو ما را ماوي. الهي! ضعيفان را پناهي، قاصدان را بر سر راهي، مومنان را گواهي، چه بود كه افزايي و نكاهي؟ الهي! چه عزيز است او كه تو او را خواهي، ور بگريزد او را در راه آيي، طوبي آن كس را كه تو او رايي، آيا كه تا از ما خود كرايي؟"
ستايش خداي مهربان، كردگار روزي رسان، يكتا در نام و نشان. خداوندي كه ناجسته يابند و نادريافته شناسند و ناديده دوست دارند. قادر است بي احتيال (22)۞، قيوم است بي گشتن حال، در مُلك ايمن از زوال، در ذات و نعت (23)۞ متعال، لم يزل و لا يزال، موصوف به وصف جلال و نعت جمال. عجز بندگان ديد در شناخت قدر خود و دانست كه اگر چه كوشند، و هر چه بيوسند (24)۞ نشناسند. و عزت قرآن به عجز ايشان گواهي داد كه "و ما قَدروا الله حقّ قَدره؟" به كمال تعزّز (25)۞ و جلال و تقدس، ايشان را نيابت داشت و خود را ثنا گفت و ستايش خود، ايشان را درآموخت و به آن دستوري داد. ور نه كه يارستي (26)۞ به خواب اندر بديدن اگر نه خود گفتي خود را كه «الحمد لله»، در كل عالم كه زَهره (27)۞ آن داشتي كه گفتي «الحمد لله».
..........................................فَلوَجهها من وجهها قمرٌ....................................................................................
..........................................و لعَينها من عَينها كحلٌ....................................................................................
تو را كه داند؟ كه تو را تو داني. تو را نداند كس، تو را تو داني بس. اي سزاوار ثناء خويش و اي شكر كننده عطاء خويش! رهي به ذات خود از خدمت تو عاجز و به عقل خود از شناخت منت تو عاجز و به كلّ خود از شادي به تو عاجز و به توان خود از سزاي تو عاجز. كريما! گرفتار آن دردم كه تو درمان آني؛ بنده آن ثنا ام كه تو سزاي آني؛ من در تو چه دانم تو داني؛ تو آني كه گفتي كه من آنم آني.
و بدان كه حمد بر دو وجه است: يكي بر ديدار نعمت، ديگر بر ديدار منعم. آن چه بر ديدار نعمت است از وي آزادي (28)۞ كردن و نعمت وي به كار بردن و شكر وي را ميان دربستن؛ تا امروز در نعمت بيفزايد و فردا به بهشت رساند. و به قال -صلعم-: "اوّلُ مَن يُدعي الي الجَنة الحَمّادون لله علي كُلّ حال." اين عاقبت آن كس كه حمد وي بر ديدار نعمت بود. اما آن كس كه حمد وي بر ديدار منعم بود به زبان حال مي گويد:
.............................................و ما الفَقر من ارض العَشيرة ساقنا..........................................................................................
اين جوانمرد را شراب شوق دادند و با شرم هام (29)۞ ديدار كردند تا از خود فاني شد. يكي شنيد و يكي ديد و به يكي رسيد. چه شنيد و چه ديد و به چه رسيد؟ ذكر حق شنيد، چراغ آشنايي ديد و به روز نخستين رسيد. اجابت لطف شنيد، توقع دوستي ديد و به دوستي لم يزل رسيد. اين جوانمرد اول نشاني يافت، بي دل شد؛ سپس بار يافت (30)۞ همه دل شد، پس دوست ديد و در سر دل شد (31)۞.
پير طريقت گفت: "دو گيتي در سر دوستي شد و دوستي در سر دوست. اكنون نمي يارم گفت كه اوست."
................................................چشمي دارم همه پر از صورت دوست................................................از ديده و دوست فرق كردن نه نكوست................................................................................................
................................................با ديده مرا خوش است تا دوست دروست................................................يا اوست به جاي ديده يا ديده خود اوست................................................................................................
پروردگار جهانيان و روزي گمار ايشان، يكي را پرورش تن روزي، يكي را پرورش دل روزي. يكي تن پرور به نعمت، يكي دل پرور بر آن ولي نعمت. نعمت حظ (32)۞ كسي است كه جهد در خدمت فرو نگذارد و راز ولي نعمت حظ او است كه اش اميد به ديدار او است. طمع ديدار دوست، صفت مردان است. پيروز تر از آن بنده كيست كه دوست او را عيان است؟
.............................................عَظُمَت هِمّةُ عَين طَمَعت في اَن تراكا..........................................................................................
.............................................اَو ما يَكفي لعين اَن تَري مَن قدرَ آكا..........................................................................................
دورنمايي از باغ ها و زمين ها و بافت تاريخي شهر باستاني ميبد؛ گهواره اي از تمدن با پيشينه تاريخ.
David Roe; PBase.com
آن غذاي دل دوستان كه در پرورش جان به كار دارند و شبانروز از حضرت عزت به ادرار (33)۞ به ايشان مي رسانند آن است كه مهتر عالم -صلعم- گفت: "اظلُ عندَ ربي يطعمني و يسقيني." طعام هاي لذيذ و شراب هاي روشن مروق (34)۞ مي نخورد و ديگران را نيز مي گفت: "ايّاكم و النّعم فاِنّ عباد الله ليسوا بالمتنعّمين." گفتند: "يا سيدي! چرا مي نخوري؟" گفت: "ما را از شراب مطالعه (35)۞ جمع چنان مست كرده اند كه پرواي شراب مروق شما نيست. صد هزار و بيست و چهار هزار نقطه عصمت تاختن به خلوت خانه او بردند كه تا مگر جرعه اي يابند از آن شراب. اين پشت دست به روي ايشان وانهاد كه "اِنّ لي مع الله وقتٌ لا يسعني فيه ملكٌ مقربٌ و لا نبيٌ مرسل." گفتند اين شرب، خاص آن كس است كه آيات كبري در راه ديده او تجلي كرد و او بر اين ادب بود كه "ما زاغ البصر و ما طفي."
...........................................اي منظر تو نظاره گاه همگان...........................................اي زهره شهر ها و ماه همگان......................................................................................
...........................................پيش تو در اوفتاده راه همگان...........................................حسن تو ببرد آب و جاه همگان......................................................................................
«رب العالمين» يعني يُربّي نفوس العابدين بالتأييد (36)۞ و يُربّي قلوب الطاهرين بالتشديد (37)۞ و يُربّي احوال العارفين بالتوحيد (38)۞. كسي كه تربيت وي از راه توحيد يابد، مطعومات (39)۞ عالميان او را چه كار آيد؟
...................................................كسي كش (40)۞ مار نيشي بر جگر زد......................................................................................................
عالميان در آرزوي طعام اند و اين جوانمردان، طعام در آرزوي ايشان. «عتبة بن الغلام» شاگرد «يزيد هرون» بود. او را فرمود كه خرما نخورد. مادر «عتبه» روزي در نزديك «يزيد هرون» شد؛ خرما مي خورد. گفت: "پس چرا پسرم را از اين باز زني كه خود مي خوري؟" يزيد گفت: "پسرت در آرزوي خرما است و خرما در آرزوي ما. ما را مسلم است و او را نه." خلق عالم در آرزوي بهشت اند و بهشت در آرزوي «سلمان». چنانك در خبر است "اِنّ الجَنّة لتشتاق الي سلمان." لاجرم فردا او را بهشت ندهند كه از آتش ور گذرانند (41)۞ و در حضرت احديت به مقام معاينتش (42)۞ فرو آرند. فَالفُقَراء الصّبرُ جلساء الله عَزّوجَل يوم القيامه. اگرت اين روز آرزوست، از خود برون آي چنانك مار از پوست. جز از درگاه او خود را مپسند كه قرارگاه دل دوستان، فناء قدس اوست.
..................................................چهره عذرات بايد بر در وامق نشين (43)۞....................................................................................................
.......... 17 ....................
..................................................عشق بو دردات (44)۞ بايد گام سلمان وار زن....................................................................................................
پاورقي:
(1)۩ = ع. (به فتح واو) متوالي، بر توالي، پشت سر هم و به ترتيب
(2)۩ = ع. (به فتح ب) خوبي، حسن، زيبايي، نيكويي، عظمت، كمال، فر، شكوه
(4)۩ = ع. (به فتح قاف) اگر به جاي قيومي به كار رفته باشد به معني قائم به ذات بودن و بي مانند بودن است كه از صفات خداوند است. وگرنه قيمومي از خانواده قيم است و به معني سرپرست مي باشد.
(5)۩ = ع. (به فتح دال) از خانواده دوام و تداوم و دايم است و همان سرمدي است كه هم ازليت و هم ابديت را در بر دارد. اين از صفات خداوند است و در مقابل فنا است.
(6)۩ = ع. (به فتح سين و ميم) هميشگي، دايمي، پيوسته، آنچه كه آغاز و انجام براي آن نباشد.
(7)۩ = ع. (به كسر ب و تشديد ر) نيكويي، بخشش، صلاح، عطيه
(8)۩ = ع. (به فتح الف) جمع ولي، دوستان خدا، مردمان مقدس و پارسا، مقربين بارگاه الهي
(9)۩ = ع. (به فتح الف) جمع صفي، برگزيدگان، دوستان گزيده، دوستان خالص، پاكان، نيكان
(42)۩ معاينه = ع. (به ضم ميم و فتح عين) چيزي را به چشم ديدن، روياروي ديدن
(43)۩ بر طبق داستان «وامق و عذرا» كه «عنصري» منظومه آن را سروده است، «عذرا» معشوقه «وامق» بوده است و «وامق» بسيار بر او عاشق بوده است.
(44)۩ «عامر بن حارث خزرجي» معروف به «ابو دردا» از اهل صفه و يكي از صحابه معروف پيامبر -ص- مي باشد كه در عبادت و زهد زياده روي مي نمود. رسول خدا -ص- بين او و «سلمان فارسي» پيمان اخوت و برادري بسته بود.
كشف الاسرار و عدة الابرار
«خواجه رشيدالدين ابوالفضل ميبدي» پس از مطالعه «تفسير خواجه عبدالله انصاري» كه كتاب كوچكي بوده و شوربختانه امروزه در دست نيست، چنان در اشتياق مي افتد كه خود از سال 520 ه.ق (505 ه.ش) آغاز به نوشتن تفسير عرفاني و گرانسنگ «كشف الاسرار و عدة الابرار» مي كند. او در اين تفسير جا به جا از سخنان «پير هرات» ياد مي كند و از آن رو تفسيرش به نام «تفسير خواجه عبد الله انصاري» نيز نامور مي گردد. «ميبدي» در اين تفسير بي مانند و پارسي، هر آيه را سه نوبت تفسير كرده است؛ يكي ترجمه روان، دوم تفسيري مانند ديگر مفسران و سوم تفسيري عرفاني و صوفيانه و مذكرانه. حتي گمان گرد آمدن چنين دريايي از علم و دين و ادب و عرفان در يك جا سخت است و تنها خدا مي داند مقام و مرتبت «خواجه ميبدي» تا چه اندازه بالا بوده است. اين تفسير گرانبها تا پيش از سال 1330 در دسترس نبود و تنها در فهرست هايي نامش آمده بود. پس از آن با كوشش هاي فراوان «علي اصغر حكمت» نسخه هايي خطي از اين كتاب يافت شد و دو نسخه خطي كامل آن در «تركيه» پيدا شد. پس از تلاش فراوان و مقابله و مطابقه نسخ خطي به دست «استاد حكمت» اين كتاب آماده چاپ شد و طبع آن در «شوراي دانشگاه تهران» در آذر ماه 1329 به تصويب رسيد. سپس نشر آن به «موسسه انتشارات امير كبير» منتقل شد و علاوه بر 10 جلد خود كتاب، «دكتر محمد جواد شريعت» جلد يازدهمي براي فهرست بندي بدان افزود تا يافتن درر در اين درياي بي پايان شدني باشد. فهرست جلد هاي چاپي اين كتاب چنين است: جلد 1: تفسير سوره الفاتحه و سوره البقره؛ جلد 2: تفسير سوره آل عمران و سوره نساء؛ جلد 3: تفسير سوره المائده تا آخر سوره الاعراف؛ جلد 4: تفسير سوره الانفال تا آخر سوره هود؛ جلد 5: تفسير سوره يوسف تا آخر سوره الكهف؛ جلد 6: تفسير سوره مريم تا آخر سوره النور؛ جلد 7: تفسير سوره الفرقان تا آخر سوره السجده؛ جلد 8: تفسير سوره الاحزاب تا آخر سوره فصلت؛ جلد 9: تفسير سوره الشوري تا آخر سوره الحديد؛ جلد 10: تفسير سوره المجادله تا آخر سوره الناس؛ جلد 11: فهرست.
ديدگاه هاي خوانندگان درباره اين مقاله:
3 ديدگاه واپسين از 3 ديدگاه
محمد مهدي جاوداني
mja...@yahoo.com
چه ترجمه روان و دلنشيني از فاتحه الكتاب و چه حسن سليقه اي براي معرفي اين اثر در غول آباد در ماه مبارك رمضان.
8/17/2011 9:35:06 AM
با تشكر از زحمات شما. اميدوارم در اين راه خوب و نيكو ثابت قدم باشيد و سردي هاي روزگار، انگيزه هاي والاي شما را نخشكاند.
8/17/2011 11:38:35 AM
محمود عقيقي از قوچان
mkz...@gmail.com
سلام اولا: فقط بعضي از كلمات را توضيح داديد. دوما: متن كامل نيست. سوما: عبارات عربي را توضيح نداديد. چهارما: بعضي از عبارات با توضيح كلمات درك نمي شود و بايد كل عبارت معني شود.
1/10/2012 11:17:51 AM
نشاني سرراست و هميشگي اين مقاله:
كد لينك اين مقاله در html:
كد لينك اين مقاله در انجمن ها:
كد لينك اين مقاله در ويكي پديا:
هنگام چاپ: 8/16/2011 7:51:57 PM
امتياز: 3.57 از 5 در 21 راي
شمار بازديد: 15112
شمار ديدگاه: 3
مقاله ها:
• ترجمه و تفسير عرفاني سوره حمد از كشف الاسرار ميبدي [1 از 2]
هنگام چاپ: 8/16/2011 7:51:57 PM شمار بازديد: 15112 شمار ديدگاه: 3 امتياز: 3.57 از 5 در 21 راي