◊ «نشن» يعني نشوند؛ مانند: "ما كانَ لَهُمْ اَن يَدْخُلوها= كه هرگز در آن مسجد نشند." (2) ۞ ◊ «شيد» يعني شويد؛ مانند: "اُدْخُلُوا فِي السَّلْمِ= در صلح شيد." (3) ۞ ◊ «شيم» يعني شويم؛ مانند: "زهره نداريم كه از زحل خويش فراتر شيم." (4) ۞
2-2- مصدر شنفتن ۩
«شنفتن» يعني شنيدن؛ مانند: "آن منافق كه آن سگالش شنفته بود." (5) ۞
«هن» يعني است، اند و هست؛ مانند: "ها= بيدار باشيد، اَنتُمْ= شما ها، هان گوش داريد، اوُلاء= اينان هن." (6) ۞
3- اسم ها ۩
«ترده» يعني موريانه چوبخوار؛ مانند: "فَلَمّا قَضَيْنا عَلَيْهِ الْمَوْتَ= چون بر او قضا كرديم و برانديم بر او مرگ، ما دَلَّهُمْ عَلي مَوْتِهِ= آگاه نكرد ايشان را و نشان ننمود بر مرگ او، اِلّا دابَّةُ الْاَرْض= مگر ترده." (7) ۞
بعد از يك سال چون ترده عصاي وي بخورد و سليمان بيفتاد. (8) ۞
در حاشيه تفسير كشف الاسرار، اين كلمه، «كرم گندم خوار» معني شده كه صحيح نمي نمايد. معني آن همان موريانه چوب خوار است. اين كلمه هم اكنون نيز به همين صورت در يزد به كار مي رود.
شادروان استاد الهي قمشه اي در ترجمه زيبا و دقيق خود از قرآن كريم، «دابه الارض» را حيوان چوبخوار يا موريانه معني كرده اند و اين معني دقيقاً معادل همين كلمه ترده است. (9) ۞
3-2- كاز و كازه ۩
اين كلمه داراي معاني متعددي است: محلي كنده در كوه يا بيابان كه براي بيتوته مردم و چهارپايان اختصاص دهند؛ مغازه، كلبه، خانه اي كه از چوب و علف سازند و غيره. (10) ۞ در يزد اين كلمه به معني بلندي هاي كنار آبريز هاي بيابان (11) ۞ و نيز بلندي به كار مي رود. در كشف الاسرار به معني بلندي به كار رفته است؛ مانند: "وَ السَّماءَ بــِناءً= و آسماني كازي برداشته." (12) ۞
چم يعني معروف؛ مانند: "اَلطَّلاقُ مَرَتّانِ= آن طلاق كه از آن آشتي توان گرفت دو است، فَاِمساكٌ بــِمَعروُفٍ= و پس از آن طلاق، نگاه داشتن است به چم." (13) ۞
"اِذا سَلَّمْتُمْ ما اتَيْتُمْ بــِالْمَعْروُف= كه مزد دايه كه پذيرفته بوديد شير دادن را بسپرديد با انصاف و به چم." (14) ۞
اي محمد (ص)، هر دو پاي بر زمين نه و اين همه رنج بر خود منه كه ما رنج بي طاقت از بنده نخواهيم؛ طاعتي معروفه خواهيم؛ خدمتي به چم. براي ميانه، نه افراط و نه تفريط. (15) ۞
در حاشيه كشف الاسرار (16) ۞ براي اين كلمه به نقل از برهان قاطع، معاني رونق، ساخته و آراسته آورده شده است. همچنين در فرهنگ معين در ذيل چم به فتح اول، معاني ساخته، آراسته، آماده، اندوخته، سينه و صدر ذكر شده كه اين معاني براي آن، با توجه به سياق جمله سازگاري ندارد.
در جلد اول (17) ۞ اين لغت به «المعروف» معني شده كه صحيح به نظر مي رسد. اما احتمال دارد كه چُم به ضم اول باشد كه در يزد به كار مي رود و معني آن خوب و مهم است. (18) ۞
اين كلمه به معني باري كه به پشت مي گذارند و يك بار علف كه پشت مي كنند در يزد به كار مي رود. (19) ۞ در كشف الاسرار چنين آمده است:
در روزگار عيسي، مردي گازر (20) ۞ از راهي بگذشت. عيسي در او نگريست و به نيروي معجزه، قضاي معلق را بديد كه روي به او نهاده. عيسي گفت: "اين مرد همين ساعت از دنيا برود، خود ساخته باشيد تا بر او نماز گزاريم."
گازر برفت و آن ساعت درگذشت و گازر باز آمد. ياران پرسيدند: "اي فرستاده خدا! آن يك ساعت درگذشت و مرد گازر زنده است!" عيسي آن مرد را پرسيد كه "اين ساعت چه چيز كردي؟" گفت: "دو درويش را ديدم گرسنه و دو قرص نان داشتم؛ به ايشان دادم." گفت: "از آن پس چه ديدي؟" گفت: "پشته اي كه داشتم در ميان آن ماري سياه بود. چون از آنجا بيرون آمد بندي استوار و سفت بر دهن او نهاده بود." (21) ۞
پس يعني كم آمده و خوار؛ مانند: "فَاَخْرُج اِنَّكَ مِنَ الصّاغِرينَ= از بهشت بيرون شو؛ تو از كم آمدگاني خوار و از پسان." (22) ۞
با كلمه پس، كلمات مركبي ساخته شده كه در يزد رايج است. بعضي از اين كلمات را كه در واژه نامه يزدي آمده ذكر مي كنيم: پسّا به معني مرتب، رديف و بعد؛ پس افت به معني ذخيره؛ پستو به معني صندوقخانه؛ پس چيني كردن به معني خوشه چيني كردم و پسين به معني عصر. (23) ۞
احتمال دارد رشيد الدين ميبدي خود، كلمه پس را كه در اصل به معني بعد و عقب بوده با معناي كم آمده و خوار در برابر صاغر قرار داده باشد و معادلي زيبا و لطيف براي آن كلمه ساحته است.
4- كلماتي كه با لهجه يزدي به كار مي روند ۩
مانند كلمه كِرد به كسر اول به معني عمل؛ مانند: "قُلْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اَنْفُسِكُمْ= بگوي آن از نزديك شما است و شومي كرد شما." (24) ۞
5- كلماتي كه حرف يا حروف آنها حذف مي شود ۩
اينگونه كلمات كه در لهجه يزدي زياد رايج است در كشف الاسرار نيز به كرات آمده است و نمونه هايي از آنها نقل مي شود:
◊ هيچيز به جاي هيچ چيز؛ مانند: "از ثواب ايشان هيچيز نكاهد." (25) ۞ ◊ سختر به جاي سخت تر. (26) ۞ ◊ بتر به جاي بدتر. ◊ ازشان به جاي از ايشان.
6- كلماتي كه حرف يا حروفي از آنها به حرف ديگري تبدل مي شود ۩
◊ جميده به جاي جنبيده كه «ن» و «ب» به «م» تبديل شده است. (27) ۞ ◊ تلاود به جاي تراود كه «و» به «ل» تبديل شده است؛ مانند "هر كس آن كند كه سزاي اوست وز كوزه همان برون تلاود كه در اوست." (28) ۞ ◊ پرسنگ به جاي فرسنگ كه «ف» به «پ» تبديل شده است؛ مانند: "عجب آنكه دارنده آن پيراهن از آن هيچ بويي نيافت و يعقوب از مسافت هشتاد پرسنگ بيافت." (29) ۞ ◊ سپارش به جاي سفارش كه در اينجا هم «ف» به «پ» تبديل شده است؛ مانند: "سپس جبرييل فرزندان آدم را تعذيب و تسليت گفت و سپارش كرد كه وصيت پدر را انجام دهيد." (30) ۞
7- سخن آخر ۩
در اينگونه كاربرد ها ميبدي زبان محاوره مردم را كه در يزد نيز مانند ساير نواحي رايج است مورد توجه قرار داده و به اصطلاح امروز زبان كوچه را متناسب تر براي نثر دل انگيز و شيرين خود دانسته است.
آنچه در اينجا ذكر شد نمونه هايي بود كه اينجانب در اين كتاب نفيس با تورق ديده است و البته مي تواند مقدمه اي باشد براي بررسي جامع تر و گسترده تر. |